قبلا هم به بهانه سری کارنکن از رضا امیرخانی نوشته ام (اینجا). او یک سفرِ بدون برنامه قبلی به افغانستان داشته و ماجرای سفرش را در کتاب “جانستان کابلستان” تعریف کرده است. همچون سایر کتابهایش، نثر این کتابِ رضا امیرخانی هم گیرایی بسیار زیادی دارد.
رضا امیرخانی برای هیچ بازدید یا برنامه فرهنگیِ از پیش برنامه ریزی شده ای به افغانستان نرفته. او به همراه همسر و فرزندش عزم این دیار کرده و داستان معاشرتهایش با مردم افغان را در این کتاب روایت میکند.
اگر میخواهید کتابی بخوانید که بعد از خواندن آن، اطلاعات بسیار زیادی راجع به همسایه شرقی مان کسب کرده باشید و همزمان از نثر زیبای رضا امیرخانی هم لذت ببرید، خواندن این کتاب را از دست ندهید.
لینک خرید نسخه الکترونیک کتاب از فیدیبو
کتاب دومی که راجع به افغانستان خوانده ام، کتاب “احمد شاه مسعود” است. این کتاب ماحصل مصاحبه دو خبرنگار با همسر احمد شاه مسعود است. اصل کتاب فارسی نبوده و بعدا به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب با شخصیتی آشنا میشوید که هدفش متحد کردن مردمش در مقابل دشمنان خارجی و داخلی است.
احمد شاه مسعود، قهرمان دره پنجشیر است. مردی که خاطرات مبارزاتش، حتی بعد از گذشت ۱۵ سال از ترورش توسط طالبان، هنوز در دل سربازانش جای دارد و با زنده شدن این خاطرات، اشک بر چشمانشان جاری میشود. این یعنی او علاوه بر فرماندهی نظامی، بر دلهای آنها هم رهبری میکرده است. سایت عصرایران مطلب خوبی از سفر یک روزنامه نگار به دیار او دارد:
یک پنجشیر و دو مسعود! مسعود مجاهد، مسعود معشوق
فکر کنم خالی از لطف نباشد که این مطلب را با نوشته پشت جلد کتاب جانستان کابلستان به قلم رضا امیرخانی خاتمه دهم:
“هر بار وقتی از سفری به ایران بر می گردم، دوست دارم سر فرو بیافکنم و برخاک سرزمین م بوسه ای بیافشانم. این اولین بار بود که چنین حسی نداشتم. برعکس، پاره ای از تنم را جا گذاشته بودم پشت خطوط مرزی، خطوط بی راه و بی روح مرزی. خطوط «مید این بریطانیای کبیر»!
پاره ای از نگاه من، مانده بود در نگاه دختر هشت ماهه… بلاکش هندوکش… ”
پس نوشت:
رضا امیرخانی بعد از آن سفرش، در جایی، تعبیر جالبی بکار برده:
“فاصله افغانستان با ما ۱۰۰ سال است، اما فاصله ما با افغانستان کمتر از ۵ سال!”
اگر دوست داشتید، حرفهای بیشتر او در این مورد را اینجا بخوانید.
دیدگاه ها
چه به موقع.
من هم به تازگی کتاب “بادبادک باز” رو تموم کردم. نوشته خالد حسینی. از نثر گیرای کتاب و فراز و فرودهای رمان که بگذریم، این کتاب خیلی تصویر سرزمین افغانستان و مردمش رو در نظرم عوض کرد. بسیار سفارش می کنم.
حتما این کتاب امیرخانی رو می ذارم تو برنامه. این مدت خیلی فاز افغان پژوهی دارم 🙂
دمت گرم
(تیترت یه غلط تایپی داره)
پست
فاز افغان پژوهیتو عشقه داش احسان. 🙂
تعریفش رو خیلی وقته شنیدم، ولی هنوز نخوندم متاسفانه.
ممنون بابت تذکر ایرادِ توی عنوان.
خیلی مخلصیم.
امین جان، خیلی از مطالبت رو خوندم و لذت بردم، امیدوارم همین جوری هی موفق باشی:) ظهری وسط حرفامون میخواستم بهت بگم که منو یاد رضا امیرخانی میندازی، نمیدونم چی شد که یادم رفت، بعد که اومدم اینجا دیدم تو آخرین مطلبت از امیرخانی حرف زدی:)))) فهمیدم یادآوری اشتباهی نبوده و الکی یاد امیرخانی نیوفتادم:)
میدوستمت:-*
پست
بهنام جان، چقدر خوشحالم کردی که نظرت رو برام نوشتی.
از لطفت ممنونم و امیدوارم تو هم در آینده جزء “کارنکن”ها باشی. 🙂
آره، من رضا امیرخانی رو دوسش دارم و چقدر خوب و جالب که یاد اون افتادی.
بازم ازت ممنونم بابت اینکه وقت گذاشتی و مطالب رو خوندی و برام نظرت رو نوشتی.
مخلصم.