دمی با حافظ: غزل “یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور” به همراه صوت غزل

فکر کنم علاقه من به حافظ از دوره دبیرستان شروع شد. این علاقه از آن موقع همواره وجود داشته و اشعار حافظ همیشه حس خوبی در من ایجاد میکند.

از میان غزلهایی که میشناسم، به غزل زیر علاقه بسیار زیادی دارم. این غزل بنظرم سرشار از امید و توکل است. انرژی مثبتی که از خواندن این غزل میگیرم، هر دفعه مانند دفعه اول است و هنگام خواندنش تمامی وجودم سرشار از این انرژی میشود.

علاوه بر متن غزل که در ادامه آورده ام (و البته فکر کنم برای همه آشناست)، با صدای ناخوب خودم هم آن را خوانده ام و در انتهای این مطلب قرار داده ام.


یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور

ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور

گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن

چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

هان مشو نومید چون واقف نه‌ای از سر غیب

باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی بر کند

چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم

سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور

گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید

هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور

حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب

جمله می‌داند خدای حال گردان غم مخور

حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار

تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور



از لینک زیر میتونید انواع دیوان حافظ رو از سایت دیجیکالا بخرید:

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *