بنظرم تکرارِ اشتباه همیشه در قالب تکرار عینی همان عمل بروز نمیکند، در بسیاری از مواقع مصداق عملی اشتباه متفاوت است، اما نگرشی که منجر به عملِ متفاوتی شده، یکسان بوده است. این تغییر ندادن نگرش هم بنظرم نوعی تکرار در اشتباه است.
این ضرب المثل که “از یک سوراخ دو بار گزیده نشویم” را شاید بهتر بود اینگونه به ذهن بسپاریم: “از یکنوع سوراخ دو بار گزیده نشویم.” اینکه فقط از همان سوراخ دو بار گزیده نشویم که شعوری میخواهد در حد موش صحرایی. ما بهتر است حواسمان باشد که وقتی از یک سوراخ یک بار گزیده شدیم، از سوراخ مشابه (و نه عینا همان سوراخ) هم دیگر گزیده نشویم.
نسل قبل بر طبق عادت مرسوم نسل بعد را نصیحت میکند. پیش میآید که والدین از اشتباهاتشان در زندگی میگویند و فرزندان را از تکرار آن اشتباهات برحذر میدارند. و اما ارتباط این ماجرا به دو پاراگراف اول چیست؟ عرض میکنم.
والدی که مثلا درس نخوانده و ضرر کرده (در این نوشته نمیخواهیم سر مفاهیمی مثل “ضرر کردن” عمیق شویم، صرفا همان معنای متداول در جامعه مدنظر است) امروز تاکید دارد که فرزندش حتما درس بخواند. غافل از اینکه اشتباه او درس نخواندن نبوده، بلکه عدم توجه به روندهای موجود بوده است. حالا اگر اسم این اشتباه را بگذاریم درنظر نگرفتن روندها، والدین، امروز که ارج و قربی برای مدارک دانشگاهی باقی نمانده و بنظر میرسد نمیتوان آیندهی خوبی هم برای کسانی که “صرفا مدرک دارند”، متصور بود، تاکید دارند که: “فرزندم، لطفا تو هم اشتباه مرا تکرار کن!”
حالا این مثالی بود در مورد ادامهی تحصیل آکادمیک، همین ماجرا را گاهی سر باقی جنبههای زندگی هم داریم. سر تصمیمات اقتصادی، تشکیل خانواده و امثالهم، پیش میآید که متاسفانه والدین تغییر روندها را در سیستم تصمیمگیری خودشان لحاظ نمیکنند و از فرزندان انتظار دارند که با نگرشی بهروز نشده به مسائل روز نگاه کنند و تصمیم بگیرند. غافل از اینکه سرعت تغییرات محیطی بسیار سریعتر از آنی است که آنها تصور میکنند.
مطالب مرتبط:
ادامه تحصیل بدهم یا نه؟ (۱): دکترا بخوانم؟
گفتگو با دوستان: چرا ترجیح میدهم مدرس کنکور و استاد دانشگاه نباشم؟
در گفتگو با مهشید: دانشگاه، مهندسین بیکار و چیزهای دیگر
میخواهم پدر/مادر خوبی باشم! (۱)
میخواهم پدر/مادر خوبی باشم! (۲): آینده شغلی فرزندان
دیدگاه ها
آیا ما به عنوان والد میتوانیم چیزی را که خود هیچ ایده ای نداریم به فرزندمان یاد بدهیم؟ آیا من توانستم خود را با روند تغییرات موجود وفق بدهم که از فرزندم آن را بخواهم؟ اصلا تغییر اولویت ها با تغییر روند موجود را باید از چه مرجعی آموخت؟ و آیا اصلا چنین چیزی درست است یعنی اگر تغییر روند به سمت یک ضد ارزش بود آیا فرزند ما هم در سمت آن ضد ارزش حرکت کند یا خیر؟
والدین سالمترین و مطمئن ترین راهی را که فکر میکنند به خیر فرزندانشان ختم می شود به آنها توصیه میکنند و سعی می کنند آنها را در آن مسیر یاری کنند. علم آمورزی و تلاش در جهت بکارگیری علم برای آسایش خود و دیگران همواره ارزش بوده و خواهد بود. من به فرزندم بگویم به دانشگاه نرو و علم آموزی آخرش پوچ است به او بگویم کجا آینده ای بهتر را جستجو کند؟! چه مسیری از او انسان بهتری می سازد؟!
امین جان
مِنباب پست “زنده باد مخالف من”، برای اینکه صرفاً یک چیزی گفته باشم، خواستم بهت یه نکتهای که خودم تازه یاد گرفتم رو بگم. شاید تو هم مثل من دوست داشتی اون رو رعایت کنی.
برای اینکه زیادهگویی نکنم، تو رو به این لینک ارجاع میدم:
https://goo.gl/6VAALR
راستی خیلی خوشحال شدم که سعادت داشتم تو و خانم عزیزت رو از نزدیک زیارت کنم. امیدوارم دفعۀ بعد یگانۀ عزیز رو هم از نزدیک ببینمش. جاش توی همایش خالی بود 🙂
پست
مرسی سیناجان بابت لینک. نمیدونستم همچین کاری هم میشه کرد.
ممنونم از لطفت.
سلام، اول نوشتهِ «زنده باد مخالفِ من» رو خوندم و بعد این رو. خیلی سعی کردم مخالفتی توش پیدا کنم و اعلام کنم اما نشد 🙂
حتی بدتر، در جهت تاییدش چندین مصداق هم به ذهنم رسید 🙂 به نظرم به جر پدر و مادرها، گاهی اوقات در مشورتهای دوستانه هم، توصیههایی از همین جنس به همدیگه میکنیم.
چیزی که من از این نوشته تو یادم میمونه اینه که بعد از این، بعد از هر اشتباهی سعی کنم کمی با دید بازتر بهش نگاه کنم و به جای ثبت همون مصداق و اشتباه مشخص، به قول دوستای غربی whole picture رو ببینم، علت اصلی که باعث اون اشتباهم شده رو پیدا کنم و مراقب باشم دوباره تو دام مدل ذهنی و تفکری که نتیجه ش اون اشتباه بوده نیفتم.
پست
سلام، میگم شهرزاد، فکر کنم باید بیشتر سعی میکردی. حتما یه چیزی پیدا میکردی بهش گیر بدی ها! 😉
چه نکته خوبی گفتی، چقد خوبه که سعی کنیم تا جایی که میتونیم از بالاتر به مشکل نگاه کنیم تا الگوهای منجر به ایجاد اون مشکل رو ببینیم و نه صرفا خود مشکل رو.
سلام آقای آرامش
اولین باری هست که تو وبلاگتون نظر میذارم. از دوستان متممی هستم.
تقریبا با حرفتون موافقم، اینکه واقعا بزرگترها باید دید درستی از روندها داشته باشند تا بتونند درست بچه ها رو راهنمایی کنند. ولی نکته ای که خودم بهش رسیدم این هست که جدای از مسئولیتی که اون ها دارند خودمون باید دست به کار شیم. این رو به تجربه بهش رسیدم، من به عنوان پدر یا مادر همه ی تلاشم رو برای تربیت یک انسان رشد یافته می کنم ولی در مقابل کمتر این انتظار رو از پدر و مادرم نسبت به خودم دارم و تلاش میکنم خودم هوای خودم رو بیشتر داشته باشم و مراقب تصمیمات امروزم باشم. شاید تا چند سال قبل، زمانیکه در سالهای اول دوره ی کارشناسی بودم مدل ذهنیم چیز دیگه ای بود شاید این حرفم برای بچه های نوجوونی که هنوز اونقدر وارد محیط دانشگاه و کار نشدند یه کمی عجیب به نظر بیاد ولی فک میکنم دیر یا زود بهش برسند.
پست
سلام زهرای عزیز
خوشحالم که به بهانه این نوشته اولین کامنت رو از شما دریافت کردم. 🙂
همینطوره که شما گفتی. اینکه والدین روندها رو درنظر نگرفتند از مسئولیت فرزندان کم نمیکنه. بهرحال اگر به دلیل درنظر نگرفتن روندها، فرزندان به مشکل بربخورند قبلا از هرکس خودشون آسیب خواهند دید و حتی اگر هم مقصری برای این وضعیت ناخوشایندشون پیدا کنند، چیزی از سختی شرایط برای اونها کم نمیکنه.