در گفتگو با مهشید: دانشگاه، مهندسین بیکار و چیزهای دیگر

پیش نوشت اول:

واقعا در این دنیای سراسر عجله که آدمها برای نزدیکانشان هم وقت کافی ندارند (و البته معلوم هم نیست دقیقا در حال چه کاری هستند، چون همیشه در حال دویدن هستند و اکثر هم ناراضی اند از شرایط) وقتی کسی از خوانندگان برایت وقت میگذارد و نظرش را مفصل مینویسد نمیدانید چه ارزشی برای من نویسنده وبلاگ دارد و چقدر خوشحالم میکند. کاش بقیه خوانندگان هم مرا از شنیدن نظراتشان محروم نکنند.
 
پیش نوشت دوم:
این نوشته برای مهشید نوشته شده، مهشید زیر قسمت ششم از سری کار نکن چیزی برایم نوشت و من هم چیزکی برایش نوشتم، اما در جواب گفته دوم او دیدم فضای کامنتت برای گفتن حرفهایم تنگ است، این شد که تصمیم گرفتم در یک مطلب جدا حرفهایم را برای او بنویسم.
 
پیش نوشت سوم (برای مهشید):
مهشید عزیز، میشد متن را با تعارفات خیلی بیشتری هم نوشت، اما واقعیتش دیدم اگر خیلی تعارفات را زیاد نکنم و راحت تر بنویسم، شاید بدردبخورتر باشد. امیدوارم ارزش وقتی که برای خواندنش میگذاری داشته باشد.
پراکندگی احتمالی اش را هم ببخش، ترجیح دادم هرچه زودتر برایت بنویسم و با وسواس بیشتر به تعویق نیندازمش.
 
پیش نوشت چهارم:
اینها نظرات شخصی من است، ممکن است از نظر دیگران و حتی از نظر خودم در آینده سرشار از اشتباه باشد. ادعای خاصی در موردشان ندارم، الا اینکه هر چه مینویسم باور امروزم است.
 
اصل مطلب:
برایم در کامنت نوشته ای:

ممنون از این جواب سریع و کاملتون؛ نشون میده به مخاطبان نوشته هاتون اهمیت میدین؛ اتفاقا یه چیزی که در این نوشته بهم فشار آورد نزدیک بودنش به نظرات استاد شعبانعلی در این موضوعه؛ تقریبا با همه حرفاشون موافقم غیر از اینکه بار مسئولیت این بیکاری رو اگه همش رو نه اکثرش رو گردن ما جوونا میندازن؛ واقعا کسی مسئولیتی برای تولید شغل نداره؟ واقعا تا این حد مهندس لازم داشتیم که دانشگاه راه انداختند؟

بالاخره نرخ ۳۰-۴۰ درصدی بیکاری تاثیری میذاره یا نه؟ خوشحالم که شما اینجا امید و انرژی میدین ولی چندان واقع بینانه نیست البته شاید اصلا لازم نیست که باشه؛ نگاه خوشبینانه خیلی وقتها موثرتره همینطور که خودتون گفتید باید به اینکه امروز چه می شود کرد فکر کرد نه اینکه چه شده که وضعیت این است.
به هر حال این موضوع که برای مهندس معماری مثل من که با چندین مراجعه و کارآموزی و پیگیری و … همچنان بیکار است؛ باعث نمی شود که فکر کنم ببینم شاید در بچگی استعداد دیگری داشتم و الان راه بیفتم و برم از آن پول دربیاورم. همچنان کار خودم را میکنم چه در آینده شغلی باشد چه طرحهایم برای خودم بماند.
 
من چهار بخش اصلی در حرفت میبینم که به تفکیک به آنها خواهم پرداخت:
  1. قبول نداشتن بخشی از حرف کسی که باقی حرفهایش را قبول داریم.
  2. مسئول وضعیت بیکاری امروز دیگرانند.
  3. من (امین آرامش) خوش بینم و واقع گرا نیستم.
  4. با توجه به راهی که رفته ام، حتی اگر بفهمم استعدادم چیز دیگری است، به سراغش نمیروم.
من به هر چهار بخش خواهم پرداخت، اما ترتیبش را تغییر داده ام.
 
قسمت دوم حرفهایت و پیشنهاد یک “نگاه جدید”
اگر به من اجازه بدهی حرفهایم را از آن قسمتی شروع میکنم که دنبال مقصر برای وضعیت بیکاری امروز گشته ای. گفته ای:
 

واقعا کسی مسئولیتی برای تولید شغل نداره؟ واقعا تا این حد مهندس لازم داشتیم که دانشگاه راه انداختند؟

بالاخره نرخ ۳۰-۴۰ درصدی بیکاری تاثیری میذاره یا نه؟
 
من اینجا یک شیوه نگاه متفاوت را پیشنهاد میدهم. در جواب همین سوالاتت بیا دو حالت مختلف را در نظر بگیریم:
  • در بوجود آمدن وضعیت بیکاری موجود عمده تقصیر بر گردن دولتمردان و سیاست گذاران است و خودِ ما اگر نقشی هم داشته باشیم، بسیار اندک است.
  • مقصر اصلی وضعیتِ موجود، خودِ ما هستیم.
جواب این پرسش که وضعیت موجود چرا بوجود آمده و مقصر کیست میتواند هر کدام از این دو گزینه باشد، البته ما اینجا با یک طیف مواجهیم و هر کسی ممکن است سهم متفاوتی برای مثلا خودِ ما قائل شود، یگی بگوید صفر درصد، یکی بگوید ۵۰ و یکی هم بگوید ۹۰ یا ۱۰۰٫
چیزی که من میخواهم بگویم این است که اساسا پیدا کردن جواب برای این سوال، ما را به بیراهه میبرد و حتی اگر جوابی هم برای آن پیدا کنیم، دردی از ما دوا نمیکند.
من فکر میکنم این نگاه که در تمامی مسائل دنبال یک درست یا غلط میگردیم هیچ فایده ای به حال ما ندارد. فکر میکنم بهتر است بجای این سوال که “جواب درست در این موردد چیست؟” به این سوال فکر کنیم:
 
چه نگاهی به این وضعیت برای آینده ما مفیدتر است؟
 
تفاوتِ خیلی زیادی ایجاد میشود. همان دو جواب مختلفی که بالا نوشتم را در نظر بگیر. کسی که عمده تقصیر را بر گردن دیگران می اندازد، چه خواهد کرد؟ 
کار خاصی نخواهد کرد، چون در وضعیت امروزش، خودش تقصیری ندارد و فرداها هم فقط چند روز بعد از امروز هستند و نباید انتظار داشته باشیم با ادامه رفتارهای امروز، فردایی متفاوت داشته باشیم. پس دلیلی برای تلاش زیاد و موثر نمی بیند. (این تلاش زیاد و موثر را بعدا کار دارم.)
اما کسی که عمده مسئولیت را بر گردن خودش می اندازد، تلاش خواهد کرد تا به نحو بهتری عمل کند. او چون فکر میکند بخاطر عملکردِ ضعیفش، امروزش خوب نیست، سعی خواهد کرد با عملکرد بهتر، فردایی متفاوت بسازد.
امیدوارم توانسته باشم منظورم را برسانم، من فکر میکنم سوال را اشتباهی برداشته ایم. مثل این است که بجای برداشتن سوالات فیزیک، بروی برگه سوالات شیمی را برداری. آن سوال اصلا مالِ ما نیست. سوال ما چیز دیگری است:
 
من چه کار میتوانم بکنم که وضعیت امروز بهتر شود؟
 
فکر میکنم این دو پرسش متفاوت منجر به ایجاد دو دسته در جامعه امروزمان شده:
    • دسته اول: آنهایی که دائم دنبال یک مقصر برای ناکامی های گذشته و آینده شان هستند. تاکید روی آینده هم دارم، طرف تا حدی فهمیده دکترا خواندن خوب نیست، اما میرود و میخواند و از همین الان هم کلی خطابه در مذمت مسئولان مملکت آماده کرده که چرا برایش شغل ایجاد نکردند. خب عزیز من، نرو دنبال کاری که فایده ندارد. حال گیرم که مقصر هم برای عمر بربادرفته و افسردگیت پیدا کردی، تاثیری تویی بدبختی ای که “خودت انتخاب کردی” دارد؟
  • دسته دوم: افرادی هستند که میخواهند هرچقدر کوچک کاری برای آینده خودشان بکنند، آنها دنبال حداقل کارهای ممکن برای بهبود هستند. ادعای بزرگی ندارند. نفس تلاش برایشان اهمیت دارد. این گروه میدانند که وضع موجود حاصل طبیعی اعمالل ما در گذشته است و تلاش میکنند که با تغییر خودشان آینده را بهتر کنند. آنها به اینن باور رسیده اند که قطار توسعه از درون مردم آغاز به حرکت میکند و برایش هیچ راه میانبر و کوتاه مدتی هم نیست.

فکر میکنم وضعیت امروز، نتیجه در اقلیت بودن دسته دوم است.

به گمانم همین نوع نگاه هم هست که در متون دینی به ما گفته مکلف به وظیفه هستیم و نه مکلف به نتیجه.
یک نکته بسیار مهم هم که از خیلی از بزرگان شنیده ام (و تجربه اش کرده ام) این است که «نوعِ نگاه ما خودش را توسعه میدهد.»
یعنی مثلا اگر من فرض کنم که من مسئول وضعیت موجود هستم و بر این اساس هم عمل کنم، به مرور، سهم من از اختیارم در وضعیت موجود هم بیشتر خواهد شد و اگر هم فکر کنم بقیه مقصرند، روز به روز منفعل تر خواهم شد.
 
قسمت اول حرفهایت: قبول نداشتن بخشی از حرف کسی که باقی حرفهایش را قبول داریم
مهشید تو را نمیدانم، اما من اگر ببینم حرفهای یک نفر در بیشتر موارد برای من آموزنده است و تحلیل های بهتری نسبت به من راجع به موضوعات دارد، راجع به آن موارد دیگر هم که احساس میکنم نظرم با آن بنده خدا همسو نیست، اول از همه به مدل ذهنی خودم شکک میکنم.
قبل از هر چیز به این فکر می کنم که احتمالا او چیزی را الان میفهد که من هم احتمالا در آینده به آن خواهم رسید و امروز درک من به آن نمیرسد.
فراموش نکنیم آنچه که ما امروز درست میدانیم، صرفا مدلی از واقعیت است و به همین دلیل هم هست که ما ممکن است امروز و فردا دو نگاه متفاوت به یک پدیده یکسان داشتهه باشیم. خب پس واقعیت چیست؟ نمیدانم!
باز برمیگردیم به همان مطلب قبلی، اصلا این که واقعیت چیست سوال ما نیست، سوال ما این است که “چطور به این موضوع نگاه کنم برایم بهتر است؟”
قسمت چهارم حرفهایت، جتی اگر بفهمم مسیر را اشتباه رفته ام، تغییرش نمیدهم
فکر کنم خودت هم حالا که حرفهایت را میخوانی لجبازی پنهان درون آن را تائید خواهی کرد. واقعا اگر بفهمی راهی که تا به امروز رفته ای، راه نیست و چاه است، باز هم مسیر را ادامه میدهی؟
واقعا اگر بفهمی این در که مدتها بر آن کوبیدی در نیست و دیوار است، باز هم به کوبیدن آن ادامه میدهی؟
خوشحالم که امروز این حرفهایی که میگویم را خودم عمل کرده ام. اگر فرصت داشتی سری به رزومه آموزشی من از قسمت درباره من بزن.
به آن رزومه آموزشی دو،سه سال سابقه کار در صنعت نفت و یک سری سابقه کار پاره وقت مهندسی را هم اضافه کن. بعد ببین حاضری همه اش را یکجا بگذاری کنار؟
من این کار را کرده ام. چون دیدم با توجه به توانایی و استعدادم، تلاشم در راه دیگری موثرتر خواهد بود و خود این فرایند به بیشتر شدن تلاشم خواهد انجامید. (تلاش زیاد و موثر را برای اینجا لازم داشتم)
قسمت سوم حرفهایت، خوش بینی و واقع بینی
خودِ من معتقد به ذره ای خوش بینی اضافی در حرفهایم نیستم. برایش دلیل هم دارم. از تو خواهش میکنم سری به قسمتهای مختلف سری کار نکن بزنی، واقعا آنها غیرواقعیند؟
آیا آنها بعد از اینکه به دنبال مسیر جدیدی رفتند حالشان خوب نشد و به عنوان یک آورده فرعی درآمد خوبی نداشتند؟
ارشاد نیکخواه یک موجود مجازی است یا واقعی؟ ارشاد مهندسی عمرانش را از سهند تبریز گرفته و مدرک MBA هم از خواجه نصیر دارد. اما حالا با تولید محتوا و عکاسی و سفرنویسیی زندگی اش را میگذارند. خیلی هم خوشحال است.
ایمان پندی که متولد ۶۷ است و از شیوه های نوین آموزش به درآمد چندده میلیونی رسیده توهم است؟ او دامپزشکی اش را تقریبا رها کرده و مسیر جدیدی در پیش گرفته.
علی مروی که آشپزی میکند و رستورانهای لوکس تهران حاضرند به او پول خوبی بدهند تا منویشان را ارتقا دهد هم وجود خارجی ندارد؟
اما حالا واقعا چه شده که این افراد که بیکارند و سرشار از زندگی اند در جامعه امروز ما اینقدر کم هستند؟
فکر میکنم دلایل زیادی دارد که یکی از آنها نبود جرات تغییر در ماست. راجع به این موضوع هم حرف زیاد است و فکر کنم بهتر است اگر لازم شد در نوشته دیگری به آن بپردازم.
مطالب مرتبط

دیدگاه ها

  1. نیلوفر

    سلام , چیز هایی که شما میگین درستن , اما جوری که شما میگین باعث میشه آدم فکر کنه “خوب اگه من برم و همه کار هایی رو که دوست دارم انجام بدم کی قراره اون کار بنیانی که منو توش راه ندادن درست انجام بده” یا مثلا “اگه قراره من درباره پراید شعر بنویسم , پس کی قراره بسازتش؟”

  2. امیر محمد

    یعنی‌خدا خیر بده به شما و‌طرز فکرتون عجیب حرفای لازمی رو‌دارید میزنید تاحالا تو هیچ منبعی اینقد جستجو نکردم
    مساله بسیار پیچیده دارم که حدود ۱ساله فکره منو درگیر کرده احتیاج به کمک از طریق طرز فکری شبیه شما دارم چجوری میتونم باهاتون ارتباط دقیق تری بگیرم؟

    1. نویسنده
      پست
  3. امیر اسماعیل پور

    امین جان سلام
    راستیتش اومدم برات کامنت بزارم که چه دیدگاه ذهنی فوقالعاده ای نسبت به مسائل داری که دیدم جواد عزیزان از خجالتت در اومده
    واقعن الان احساس خوش حالی میکنم که باهات آشنا شدم

    1. نویسنده
      پست
  4. شهرام مرادپور

    سلام امین عزیز.
    خیلی استفاده کردم از حرف هایی که توی این پست و سایر پست ها زده بودی.
    تشکر.
    ضمنا لینک “درباره من ” توی این نوشته به وبلاگ قبلی شما باز میگرده و متنی قابل مشاهده نیست. صرفا جهت اطلاع عرض کردم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      شهرام جان سلام
      چقدر خوب، مرسی که این فیدبک رو دادی. 🙂
      اون لینک رو درست کردم، ممنونم.
      شهرام، کاش توی وبلاگت قسمت “درباره من” می‌بود. دوست داشتم بیشتر باهات آشنا بشم.
      مخلصم.

  5. زینب

    سلام، شب زیبای واپسین روزهای پاییزتون بخیر
    مامانم دیشب می‌گفت درس خوندن هم اعتیادآوره. هرچی میخونی می‌بینی باز یه چیز خوندنی دیگه هست. می‌گفت زندگی رو دریاب دخترم. درس رو هم درکنارش پیش ببر.

    پی نوشت :
    چطور میشه برای شما یک پیام خصوصی فرستاد؟ دوتا سوال مهم دارم که میخام ازتون بپرسم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      سلام زینب
      نمیدونم دقیقا چیکا کردی که مامانت اینها رو بهت گفته، 😉 اما اگر از من هم بپرسی در کنار مطالعه، “تجربه” هم آموزشهای خیلی خوبی داره توی هیچ کتابی پیدا نمیشه.
      از همین قسمت “تماس با من” توی منوی اصلی میتونی استفاده کنی و هرچی دلت خواست بپرسی. 🙂

  6. Pingback: گفتگو با دوستان: درس خواندن به عنوانی ابزاری برای مهاجرت، تاثیرگذاری اساتید دانشگاه و احترام به دارندگان مدرک دانشگاهی - امین آرامش

  7. داوود

    جناب ارامش سلام از طریق اخرین نوشته دوستان جناب شعبانعلی وارد وبلاگتون شدم چقدددد خوبه اینجا، خیلی نوشته هاتون پخته و ارزشمنده ممنونم از اینکه مینویسید ممنون از اینکه صاحب اگاهی اید امیدوارم روز به روز پخته تر و مشتاق تر هم بشید. اخرین نوشته تون زنده باد مخالف من بود، فعلا همه مطالو نخوندم و هر چی خوندم موافقتم بیشتر بوده با نوشته هاتون تا مخالفتم. از این به بعد بیشتر نظرمو مینویسم براتون چه در قالب سوال و راهنمایی خواستن و چه دیدگاهم در مورد مطالب. امیدوارم بتونم کنار شماها رشد کنم و منم یه روز بتونم ارزشمند بنویسم و فکر کنم

    1. نویسنده
      پست
  8. محمود

    سلام امین جان
    البته ببخشید اگر ابتدا به ساکن “جان” خطابت می کنم چون ناخوداگاه حس صمیمتی را با شما حس کردم.
    خیلی از این متن و پاسخ هات لذت بردم. اما سوالی که برای خودم پیش اومد وقتی رزومه کاری وآموزشی ت رو دیدم اینه که الان خودت داری چه میکنی؟ اگر اشتباه نکنم شما هم مشغول شدی به دکترا و تدریس و همه این مطالبی که این روزها داریم نقدش می کنیم.
    از کجا درآمد کسب می کنی؟
    جواب این سوال خیلی روشنگر خواهد بود برام
    ممنون میشم اگر جواب بدی و راجع بهش صحبت کنی
    حتی اگر ارتباط ایمیلی باشه هم مشکلی ندارم.

    1. نویسنده
      پست
  9. جواد عزیزان

    امین جان
    بنا به پیشنهاد قبلی ات، این قسمت از گفتگو با دوستان را خواندم.
    ی واقعیتی رو می خواستم بدون هرگونه تعارفی بهت بگم. مدل ذهنی ات برای من ستودنی است. پتانسیل های بسیاری در وجودت نهفته است. هر متنی را که ازت می خوانم برای من تداعی کننده شبکه های کریستالی از یادگیری است که به صورت منظمی کنار هم قرار گرفته اند و مدل ذهنی تو را تشکیل داده اند. جان کلام اینکه تو از ذهن ساخت یافته ایی برخورداری و نثر روان ات به معنا بخشی مفاهیمی که انتقال می دهی کمک می کند.
    سپاس از تو

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      جواد جان
      از لطفت بسیار بسیار ممنونم و خودم بهتر از هر کسی میدونم که چقدر نمیدونم.
      من هم ازت ممنونم که من رو قابل میدونی و نوشته هام رو میخونی و زحمت نوشتن کامنت رو هم متقبل میشی. توی این دنیای شتاب زده و مملو از بی توجهی، داشتن یه دوست که اینقدر به آدم توجه کنه، خیلی باارزشه و امیدوارم که لایق این توجه باشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *