سَبُک باید بود…

به بهانه سری کارنکن تا حالا از چندین نفر از آدمهای اهل سفر نوشته‌ام. بنظرم انتخاب سفر به عنوان سبکی برای زندگی باعث ایجاد نگرش خاصی در این آدمها شده است. به غیر از مزایای بسیار زیادی که دیدن مکانها و آدمهای مختلف دارد، بنظرم یک ویژگی بسیار مهم دیگر هم در این سبک از زندگی وجود دارد که باعث متفاوت شدن نوع نگاه این آدمها به زندگی میشود.

آدمهای اهل سفری که من در موردشان در سری کارنکن نوشته‌ام، بَک‌ پَکِر یا کوله گرد هستند (مطلبی خوب از سایت ارشاد نیکخواه در این مورد). فکر میکنم بَک‌پَکِرها ابتدا سبُک سفر کردن را به عنوان یک اجبار برای شرایط سفرشان می‌پذیرند، ولی وقتی لذت این سبکبار و سبکبال بودن را درک میکنند، این منش را در تمامی سفرِ زندگی‌شان هم رعایت میکنند.

واقعا وقتی میشود تنها با یک کوله پشتی روزگار گذراند این همه خرت و پرتی که در زندگی ما هست چه جایگاهی دارد؟ من از مدتها پیش به این قضیه اعتقاد داشته‎ام که هرچه وسایل دور و بر ما کمتر باشد، ذهنمان هم سبکتر است و ظرفیت بیشتری برای فکر کردن به چیزهای مهمتر وجود خواهد داشت.

وقتی می‌بینی تنها با همان کوله پشتی‌ای که بر دوشت داری، میتوانی سفری چندهفته‌ای را بگذرانی، دیگر تمایلی نخواهی داشت تا در باقی سفر زندگی‌ات هم بارِ بیشتری با خودت جابجا کنی. فکر میکنم ما یادمان رفته که وسایل بیرونی دوروبرمان، ناخودآگاه باری بر ذهن ما هم هستند.

کاش برویم و سری به وسایل زندگی‌مان بزنیم و ببینیم کدامشان را میتوانیم از زندگیمان حذف کنیم. فقط همانهایی را نگه داریم که واقعا احتیاجشان داریم و از شر بقیه خلاص شویم. شاید حالا که تابستان در پیش است و سفرها تابستانی هم شروع خواهد شد، بد نباشد که سَبُک سفر کرن را تجربه کنیم. شاید خوشمان آمد و تعمیمش دادیم به سفرِ زندگی.

قسمتهایی از سری کارنکن با محور آدمهای اهل سفر:

قسمت سوم: سفر کن، دنیارو ببین، عشق کن؛ سیزدهم و ارشاد نیکخواه

قسمت هفتم: بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی؛ مریم رها

قسمت شانزدهم: تو پای به راه درنه و هیچ مپرس؛ شادی گنجی و سفرهایش

قسمت بیست و چهارم: جهانگردی دوچرخه‌سوار، محمد حسین محمودزاده

پس‌نوشت

پیشنهاد میکنم خواندن کامنت زیبای علی رسولی در باب مزایای سفر را از دست ندهید. (زیر همین نوشته)

دیدگاه ها

  1. نسیم ذاکری

    اینجا خیلی برام جذاب بود؛ از برای تغییر شغل اومدم این جا و توش موندگار شدم
    چند تا نظر هم داشتم.
    به نظرم آدما چند نوعن حداقل دو نوع؛ لازم نیست همه عاشق سفر و خارج شدن از نقطه امن خودشون باشن گاهی بعضیا با همون روزمرگی خودشون انقد قشنگ زندگی میکنن که صدها مسافر همیشه در سفر و رکاب زن دور دنیا یک روز انقد قشنگ زندگی نمی کنه
    آقای هلاکویی یه نظری داشت واسه من جالب بود، میگمش اینجا
    احتمالا خدا آدمای معمولی رو بیشتر دوس داره که انقد ازشون آفریده
    همون جوری که نباید مردم رو اجبار کرد به موندن و معمولی بودن، به مردم هم نگیم که مجبورن کارهای خاص کنن و یه ابداع تو زندگی داشته باشن، سبک های مختلف زندگی رو بپذیریم

    1. مجتبی

      خدا احتمالا آدم‌های معمولی رو بیشتر از آدم‌های خاص دوست داره. چون بیشتر آدمهایی که خلق کرده، معمولی هستن.
      البته نه که بیشتر دوستشون داشته باشه یا این مقایسه کارِ درستی باشه؛ اما می‌تونیم مطمئن باشیم که باهاشون مشکلی نداره و خلق کردنشون، حکمت و دلایل خاص خودش رو داشته.
      به قول معروف، همونطوری که نباید آدمها رو مجبور کرد به ساکن و ثابت موندن و معمولی بودن؛ نباید هم مجبورشون کنیم به خاص و شگفت‌انگیز بودن؛ و نباید اَزَشون(و اَزَمون) انتظار داشته باشیم که همیشه و در همه حین، متفاوت و عجیب غریب یا درحال ابداع و تحول در زندگی خود و دیگران باشن.
      به قول محمدرضا شعبانعلی “یکی از مهم‌ترین چیزهایی که ما باید این روزها و با گسترش دسترسی‌مون به آدم‌های مختلف و نگرش‌هاشون باید یاد بگیریم، اینه که سبک‌های مختلف زندگی آدم‌ها رو ببینیم و حضور داشتنشون رو بپذیریم و به رسمیت بشناسیم.”
      باید سعی کنیم تا یاد بگیریم که آدم‌ها میتونن کاملا متفاوت از ما زندگی کنن و از زندگیشون رضایت و معنا هم داشته باشن.
      به قولی، فقط من نیستم که می‌فهمم! و دیگران هم دارن دنیا رو به شیوه‌ی خودشون درک میکنن. 🙂

  2. Pingback: عکسها و خاطره ها: کاشان شهر خوبی نیست! - امین آرامش

  3. علی رسولی

    به نکته خیلی خوبی اشاره کردی، سفر کردن زیاد باعث ایجاد نگرش های خاصی در فرد مسافر میشه و مدل ذهنی اون رو تغییر میده، از جمله سبک بار حرکت کردن.
    خوندن نوشته ت باعث شد به این فکر کنم که سفر کردن چه نگرش های دیگری در ما میتونه ایجاد کنه و چرا این تاثیرها رو داره. چیزی که در وهله اول به ذهنم میرسه اینه که سفر کردن باعث میشه ما از چارچوب همیشگی که در اون بودیم و به اون عادت کردیم و از حوزه امن خودمون خارج بشیم.
    در وهله اول حداقل از نظر فیزیکی، خانه ای که در اون زندگی کردیم، محل کارمان و کاری که باید هر روز انجام میدادیم، یا دانشگاهی که هر روز باید می رفتیم را ترک می کنیم و به فضای جدیدی قدم می گذاریم. بسیاری از پیشفرض ها و دیوارهای شیشه ای ذهنمان شکسته می شوند. می بینیم که ما مجبور نیستیم که همیشه به همان سبک در همان خانه زندگی کنیم. مجبور نیستیم هر روز به محل کاری که دوست نداریم برویم و کار عذاب آور همیشگی مان را انجام دهیم.
    وقتی فرهنگی که سال های در آن زندگی کرده ایم و همه ی تصورات ذهنی ما را شکل داده است را ترک می کنیم و به فضای فرهنگی جدیدی قدم می گذاریم، می بینیم که اصلا زندگی می تواند طور دیگری باشد! ما که هر روز صبح عادت کرده ایم به دیدن قیافه های عبوس و سر و صدای خیابان و تجاوز ماشین ها به حقوق عابرین و تجاور عابرین به حقوق سواره ها، وقتی در فضای دیگری قرار می گیریم که مردم با آرامش و شادی بیشتری زندگی روزانه را آغاز می کنند، شوکه می شویم.
    بطور خلاصه، سفر کردن و دیدن انسان ها و زندگی های متفاوت از آنچه همیشه دیده ایم باعث می شود دیوارهای ذهنی مان فرو بریزند و مدل ذهنی ما توسعه یابد.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      علی جان بسیار زیبا نوشتی. ممنونم ازت.
      واقعا اتفاق بسیار بزرگیه که وقتی طور دیگری زندگی میکنیم و سرمان را بالا میکنیم و می بینیم که: «بله، شد! واقعا میشود هر روز همان کارهای تکراری را نکرد، میشود جور دیگری روز را شب کرد» و به قول تو در عمل پایمان را از ناحیه امن ذهنیمان بیرون میگذاریم. و این جادوی سفر است که ما را جسور خواهد کرد.
      برای خوانندگان اینجا، در متن اصلی تاکید بر خواندن نوشته زیبایت میکنم.

      1. علی رسولی

        امین عزیز خیلی ممنونم از لطفت 🙂
        بنظر من از لحظه ای که باور کنیم من اسیر زندگی فعلی و کاری که انجام می دهم نیستم و هر وقت بخواهم می توانم مانند این انسان ها، زندگی دیگری را آغاز کنم، طور دیگری زندگی و کار می کنیم.
        من منتظرم سری “کار نکن” تو تکمیل تر شود و حتی اگر شد از روی آن یک کتاب چاپ کنی.. بنظرم اغلب ایرانی ها به خواندن همچین کتابی نیاز دارند و بیشتر از همه خود من.

  4. پریسا حسینی

    امین من خودمو جز این دسته از آدمها نمیدونم. یعنی برام واضح شده که سبک زندگیم سفر نیست، و اگر سفر برم به خاطر عکاسیه. اما واقعا تو این سفر یه روزه اخیر به این نتیجه رسیدم که سبک بودن خیلی مهمه باعث میشه کمتر خسته بشی و جاهای بیشتری و ببینی و لذت بیشتری هم ببری. با خودم فکر میکنم اگر سه پایه مو نبرده بودم(چون لازم نبود) خیلی کمتر خسته میشدم و عکس های بهتری هم میگرفتم.

    1. نویسنده
      پست
  5. محمدرضا زمانی

    سلام امین جان.
    اول صبی حوصله‌م س رفته بود که خب مطلب تو بالای لیست بود و درست شد ؛)
    فکر کنم همه‌ی قسمت‌های کارنکن رو خوندم. الان هم لینک ارشاد رو.
    میدونی. با اینکه خیلی اوقات تو زندگی‌م با یه کوله اینور و اونور رفتم، اما هیچ وقت نتونستم خودمو راضی کنم به هیچ‌هایک. البته خب طبیعیه که همه علاقه‌شون یکسان نیست. بیشتر خواستم یچی بنویسمذکه فقط تشکر نباشه.
    راستی آخرین باری که کوه رفتم، جوراب یکی از دوستام خیس شد و من یک جفت جوراب اضافی تو کوله‌م داشتم که دیدم ارشاد هم تو متن‌ش گفته همراتون باشه خوبه. کوله‌گردی کم کم به آدم شم دیدن اتفاقات محتمل رو میده…
    خیلی طولانی و پرت و پلا شد.
    دمت گرم 🙂

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *