چند روزی از واقعه تلخ ساختمان پلاسکو گذشته. باورش خیلی سخت است که دیگر آن ساختمان نیست. متاسفانه روزهای ناخوشی در انتظار کسبه آن ساختمان و کسانی که آنجا کار میکردند هست. در کنار اینها به نظرم یک داغ است که تحملش از بقیه سخت تر است، داغی که تحمل سنگینی اش فرای طاقت داغداران است.
من هم از همان لحظه اول، با شنیدن خبر خیلی متاثر شدم، اما چیزی که مرا به نوشتن این سطور وادار کرد دیدن یک عکس بود، عکسی که باعث شد دوباره اشک در چشمانم حلقه بزند.
حتی تصور جای آن بچه ها بودن غم بزرگی بر دل آدم می نشاند. خدا به دادشان برسد.
کاش همه بچه های این باباها مثل تصویر زیر آغوش بابایشان را از دست نمی دانند. اما دریغ که چنین نیست.