چند حرف پراکنده دربارۀ چیزهایی که این روزها خوشحالم میکنند:
۴ سالگی جیب استودیو
با مرضیه سیدصالحی در قسمت سیزدهم رادیوکارنکن حرف زدم. جدیدا برای جیب استودیو جشن تولد چهارسالگی گرفته و در این پست اینستاگرامش در این مورد نوشته.
چه رسم خوبی: جشن گرفتن کسب و کاری که خلقش کردهایم. کسب و کاری که خودمان آجر به آجرش را روی هم گذاشتیم و برای کسب درآمد از آن لازم نبود از هیچ رانتی استفاده کنیم، لازم نبود دمِ هیچ مدیر دولتیای را ببینیم یا جلوی کسی خم و راست شویم.
در یک بازار رقابتی ما هم آمدیم و سهممان را از بازار گرفتیم، ارزشی خلق کردیم که دیگران حاضر بودند برای آن از جیبشان هزینه کنند و ۴ سال از شروع این فرایند پرزحمت گذشته. این مهم حتما ارزش جشن گرفتن دارد. ندارد؟
مرضیهها و جشنهایی اینچنین بیش باد.
[مطلب مرتبط: رادیو کارنکن، قسمت سیزدهم: گفتگو با مرضیه سیدصالحی، بنیانگذار جیب استودیو و طراح لباس]
راه افتادن پلتفرم فروش کالای نو در دیوار
حالا در دیوار میتوانید کالای نو را هم بفروشید و بخرید. این یعنی اگر یک فروشگاه کوچک هم داری، به لطف دیوار میتوانی بازاری به وسعت ایران داشته باشی، آن هم بدون کمیسیون. این یعنی یک برد برای شمای فروشنده.
منِ خریدار هم لازم نیست برای خرید بهینه بین فروشگاههای شهر سرگردان شوم. به راحتی در دیوار مقایسه و خریدم را انجام میدهم. این هم یعنی برد برای منِ خریدار.
بردِ دیوار پس کجاست؟ آنجا که آگهیها زیاد شد و برای بیشتر دیده شدن از شمای آگهیدهنده هزینه خواهد گرفت، مثل کاری که با کالای دست دوم میکند. (البته از بعضی گروههای آگهی مثل استخدامی هم هزینه میگیرد.)
و این هم یعنی پر شدن دیتابیس و کلی درآمد در آینده و برد برای دیوار.
عجب بیزینسمدل قشنگی، دمِ تکنولوژی و اینترنت گرم که همچین فرصتهایی برای بازیهای برد-برد-برد مهیا کرده.
و چقدر خوب که دیوار همچین زیرساخت خوبی دارد که توان پردازش این حجم عظیم از درخواست را دارد.
سربارِ توان فنی استفاده نشدهشان هم بعید نیست به زودی رقیب سرویسهای کلود (Cloud) شوند. راهی که آمازون هم رفت.
وای، وای از آن روزی که محدودیتهای خودخواسته را برداریم و برویم سراغ بازارهایی فراتر از مرزهای ایران. وای بر رقبای منطقهای دیجیکالا و دیوار و باقی برندهای دوستداشتنی ایرانی. 🙂
ایول به حسام آرمندهی و رفقا.
همکاری نماوا و فیلیمو
سرویس VOD کلا بوی خوبی میدهد. بوی شکستِ انحصار رسانۀ مثلا ملی. بوی داشتن حق انتخاب. بوی فیلمها و سریالهای باکیفیت. چقدر خوب که این دو پیشتاز فعلی بازار فهمیدهاند که رقیب اصلیشان عدم استفادۀ کاربران ایرانی از این سرویسهاست، نه آن دیگری.
این هم یعنی سرمایههایشان را گذاشتهاند روی هم و محتوا میسازند و فکر بازارسازیاند و با هم در پی گرفتن سهم بیشتری از بازار سرگرمی مردم ایرانند. این میشود که این روزها بیلبوردهای شهر محل جولان محتوای مشترک تولیدی آنهاست و من از این بابت خوشحالم.
هر کدام هم مزیت رقابتی منحصر به فردی دارد که دیگری ندارد. یکی کاربران وسیع اینترنت خانگی دارد (شاتل، مالک نماواست) و میتواند پیشنهادِ حجم اینترنت رایگان بدهد و یکی پربازدیدترین سرویس اشتراک ویدئوی ایرانی (صباایده مالک آپارات و فیلیمو است) را دارد.
عطر نوید
نوید محمدزاده عطری به نام خودش را در صفحه اینستاگرامش معرفی کرد. این یعنی تبدیل شهرت به درآمد. شهرتی که نوید به واسطۀ بازیهای فوقالعادهاش کسب کرده.
نوید محمدزاده در ایلام متولد شده و کرد است. شمایی که در شهر بزرگ متولد شدهاید نمیتوانید درک کنید که محل تولد آدم چقدر میتواند بر آیندۀ او تاثیر بگذارد، آن هم در کشور نفتزدهای مثل ایران.
موفقیت و درآمد بیشتر او یعنی امید برای جوانهای ایلامی و زابلی و زاهدانی. اینکه میتوانی مسیر بازیگریات را از صفر و با حضور در یک آموزشگاه بازیگری در کرج شروع کنی و با تلاش زیاد بشوی سوپراستار سینمای یک کشور ۸۰ میلیونی.
تازه به آن سر داستان این را هم اضافه کنید که این بشر از جیب شخصیاش برای پا گرفتن تئاترهای دانشجویی سرمایهگذاری میکند. سرمایهای که قطعا بازنخواهد گشت، اما بستری خواهد شد برای رشد جوانهای تئاتری و امید برای آنها.
حالا عطری تولید شده که مخاطب لاکچریپسند دارد و حاضر است برای آن هزینه کند و اگر این عطر نباشد، باز هم این هزینه را برای برند دیگری خواهد کرد.
اما حالا عطر نوید، هم آن همه امید را با خودش میآورد و هم کانالی است برای بازتوزیع ثروت در همین جامعه.
دمت گرم نوید محمدزاده و درآمد بیشتر نوش جانت. 🙂
پسنوشت
حالا که فرصت نمیشود مطالبی مثل چگونه هر مهارتی را سریعتر یاد بگیریم؟ بنویسم، همین پراکندهنویسیها برای روشن نگهداشتن چراغ اینجا غنیمت است. 🙂
دیدگاه ها
سلام
امیدوارم حالتون خوب باشه.
توی این چندروز پست های خیلی خوبی اینجا خوندم، بابت اشتراکگذاری تجربیاتتون ممنونم.
راستش فکر میکنم خود آپارات هم با حمایت های ویژه اومده بالا و همچین بیزینس خودساخته ای هم نیست.
دیوار رو نمیدونم ولی دربارۀ دوست داشتنی بودن دیجیکالا با توجه به مشکلات چندسال اخیر محل بحث وجود داره (از وقتی که کالا ها رو از فروشگاه های دیگه تهیه میکنه شکایت ها زیاد شده – برادر من هم یه خریدی داشت که تصویر کالا با خودش خیلی فرق داشت).
هم اسمتون ارامش بخشه هم استایل این سایت دمتون گرم.
سلام امین جان
من از پادکستهات باهات آشنا شدم که آخرش به وبلاگت رسیدم
دوست داشتم ازت تشکر کنم و بگم که پیگیر پادکستهات هستم و خیلی چیزها یادم میگیرم
توی مطلب گفتی ” بوی شکستِ انحصار رسانۀ مثلا ملی” قلبا امیدوارم این اتفاق بیوفته ولی با قوانینی که دارن تصویب میکنن گویا میخوان VOD ها را بفرستن زیرمجموعه صدا و سیما که دیگه فکر نکنم انحصاری شکسته بشه. البته امیدوارم این اتفاق نیوفته.
پست
سلام سجادجان
ممنون از لطفت و خوشحالم که از پادکست راضی بودی. 🙂
بله، بله. متاسفانه ترکیب جوگیری و خوشبینی من باعث شد این بخش رو بنویسم که خیلی زود هم فهمیدم که نخیر، خیلی خوشخیال بودم.
موقعی که این رو مینوشتم، هنوز سریال آقازده پخش نشده بود.
راستش سریال خوب همگناه و همکاری مشترک این دو رقیب من رو خیلی ذوق زده کرده بود، اما در همون دقایق اولیه آقازاده با دیدن لوگوی اون سرمایهگذار معلومالحال، فهمیدم که اوضاع از چه قراره.
سکانسهای بعضا تهوعآور این سریال هم تکلیف رو کاملا روشن کرد.
حرف و نق و فریاد زیاد دارم در این مورد که بماند…
متاسفانه اتفاقی که افتاده، در خبری خوندم که سرپرستی این vod هارو صداو سیما در دسترس گرفته و باید خیلی خوش شانس باشیم که به این بستر پرمخاطب آسیب نزنه…
پست
امین جان، دیشب اولین قسمت سریالی که این همه براش بیلبورد رفتن رو دیدم و حالم گرفته شد. زیادی خوشبین بودم.
“اوج” اینجا رو هم بینصیب نذاشته و اون همه بیلبورد گرون توی شهر هم لابد به پشتوانه دوستان “اوج” بوده.
امیدوارم “همگناه” یک استثنا نبوده نباشه.