۱
با تغییر مدل ذهنیِ ما، معمولا نیاز به تغییر در روابطمان با دیگران هم داریم. قبلا در این مورد مطلبی نوشتهام که پیشنهاد میکنم ابتدا آن را بخوانید:
۲
حرف آخر را اول بزنم، یک پستی نوشتهام در ۲۵ بهمن ۹۵:
بخشی از این پست را با هم مرور کنیم:
“…دید و بازدید وبلاگی را فراموش نکنید.
این کار دو فایده اساسی دارد، اول از همه اینکه دوستان خوبی پیدا میکنید. وقتی شما نوشته های یک نفر را میخوانید و او هم همین کار را میکند شما دریچه روحتان را به روی هم باز کرده اید. یک جنس رفاقتی شکل میگیرد که انگار سالها هم کلامی پشتش بوده است.
من قتی یک شماره ناشناس را روی موبایلم دیدم و صدای یاور مشیرفر را از کیلومترها دورتر شنیدم، نمیدانید چه حس خوبی داشتم.”
۳
امروز حدود هفت ماه از اولین صحبت من با یاور گذشته و ما انگار دوستانی دیرین هستیم. هربار که او را میبینم روحم تازه میشود.
تازه این فقط یک مورد از دوستان وبلاگی است که در آن نوشته به آنها اشاره کرده بودم. من امروز مفتخرم که دوستان وبلاگی زیادی دارم که از مصاحبت با آنها لذت زیادی میبرم.
در زمانی که دوستهای کیلویی شبکههای اجتماعی آبرویی برای رفاقت نگذاشتهاند، دوستان وبلاگی فخر رفاقت هستند.
این چندخط را مخصوصا با ارجاع به نوشته ۲۵ بهمن نوشتم که به عنوان یک “مثال عینی”، قدرت وبلاگنویسی را باور کنید.
۴
بله، بدون شک این رفاقتهایِ وبلاگی مدیون یک معلم عاشق است. اگر نبود تشویقهای او چنین نمیشد. درود بر او.
۵
تقریبا به همه کسانی که در گردهمایی ۲۶ام مرداد متمم دیدم پیشنهاد موکد کردم که وبلاگنویس شوند. اگر هر دلیلی، تاکید میکنم هر دلیلی به ذهنتان میرسد که وبلاگنویسی را به تاخیر بیاندازید پیشنهاد میکنم این نوشته را بخوانید:
چگونه وبلاگ نویسی را شروع نکنیم؟ (هشت موردی که یک وبلاگ نویس نباید در ابتدای راه به آنها توجه کند)
بد نیست به این نوشته در خصوص وبلاگنویسی با وردپرس هم نگاهی بیندازید:
این وردپرس دوست داشتنی… (نکاتی در مورد وبلاگ نویسی با وردپرس برای وبلاگرهای تازه کار)
۶
بسم الله. نوبت شماست. وبلاگتان را راه بیندازید و آدرسش را به من هم بگویید. مشتاق خواندن نوشتههایتان هستم.
[maxbutton id=”2″ url=”https://aminaramesh.ir/%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D9%88%D8%A8%D9%84%D8%A7%DA%AF/” text=”کتاب رایگان وبلاگ، رزومۀ آنلاین” ]
دیدگاه ها
درکنار دوستان هم بد نبود
گاهی اوقات میرسیدیم تابدوست
می نشستیم درکنار بوته ای تنها وسبز
میشنیدیم هرچه هست
گاهی اوقات می شنیدیم حرف مفت .
گاهی اوقات می رسیدیم تا بحق
گاهی اوقات می شدیم سرمست دوست
گاهی اوقات گریه میکردیم که رفت .
گاهی اوقات میشدیم یک بوستان
گاهی ام شاید فراغ دوستان .
قبلا وبلاگ داشتم ولی حذفش کردم. فکر می کنم زیاد وقت صرفش می کردم و همچنین دلایل دیگه که باعث شد حذفش کنم. وقتی در روز چند بار چک می کردم که ببینم چه خبره! احساس می کردم ظرفیت وبلاگ یا وب سایت داشتن رو ندارم. برای همین ترجیح میدم بیشتر تو کاغذ برای خودم بنویسم. بعضی وقتا هم فکر می کردم حرف خوبی برای گفتن ندارم که مخاطب بخونه.
پست
سعیده عزیز، با احترام باید خدمت شما عرض کنم که “بهانه شما مورد قبول نیست!”
ضمنا در جریان باش که این حرص برای چک کردن زود به زود وبلاگ یک اپیدمی بین وبلاگنویسهاست و مطمئنم محمدرضا شعبانعلی هم این داستان رو داره. (قبول نداری؟ از خودش بپرس. 😉 )
یه راه حل خیلی ساده هم داره این داستان (که البته معمولا اجرا کردنش سخته)، اونم اینه که یه ساعت مشخص رو در طول روز برای سر زدن به وبلاگ مشخص کنی، همین.
دیدی چقدر ساده بود؟ 🙂 پس شروع کن به نوشتن و آدرسش رو به من هم بگو.
راستش سعیده نوشتن توی وبلاگ به نسبت کاغذ یه سری برتری داره و یه سری نقطه ضعف، فکر کنم نقاط قوتش بیشتره. در موردش توی همون پستهایی که میدونم خوندی هم نوشتم. دیگه تکرار نمیکنم. بنویس خانم، بنویس.
امین خان،
نوشته های شما روز ها و هفته های من رو می سازه.
پر از انرژی میشم.
متاسفانه توفیق مشارکت در گردهمایی رو نداشتم تا ٧٠٠ برابر این انرژی رو دریافت کنم. فکر کنم تقریبا به اندازه ٢ سال شارژ شدید. (واقعا خوشا به حالتان)
حتما وبلاگ نویسی رو جدی تر شروع میکنم و افتخار می دهید اگر شما اولین نفری باشید -به عنوان کسی که نوشته هاش واقعا برام الهام بخش هست- که نوشته های رسمی من رو می خونید.
شاد باشید و رضایت مند
پست
سارای عزیز
اتفاقا اسمت توی لیستی بود که روز ۲۶ام دوست داشتم از نزدیک ببینمشون. متاسفانه این فرصت فراهم شد. البته ما مدتهاست همدیگر رو به لطف نوشتن میشناسیم…
بیصبرانه منتظر اینم که آدرس وبلاگت رو بهم بدی و نوشتههات رو بخونم. 🙂
خب امین اینم از وبلاگ من.
راستش من خودم از اینجور تبلیغ کردن وبلاگم خوشم نمیاد. اینکه مستقیم بگم اینم وبلاگ من.
ترجیح میدم یه نفر با خوندن کامنتم در وبلاگ بچه ها اگه دوست داشت بیاد اونجا. منم در خدمتشم. مشتاقانه.
اما خب اینجا چون خودت گفتی، منم گفتم. ?
اما برای خالی نبودن عریضه می خوام یه باگ از وبلاگت رو گزارش بدم.
وقتی توی نسخه ی موبایل وبلاگت، روی اون آیکون خوشگله یِ منو که اون بالا بالاها سمت راست صفحه جا خوش کرده، می زنم؛ بجای اینکه منوی وبلاگت رو بهم نشون بده، منو پرتاب میکنه به صفحه ی اول وبلاگت.
اما انگار اون داره کارش رو درست انجام میده. مثل یه مار میمونه. سه خطی چنبره زده. خب الان اینجوری مد شده دیگه. وقتی هم که روش بزنی نیش میزنه و میبره رو خونه ی اول. قرار نیست که کلی امکانات دیگه رو بهم نشدن بده. مارِ دیگه، پله که نیست.
مقصر سازنده ی ماروپله هست. جای مار و پله رو اشتباهی گذاشته.
پی نوشت خطاب به خودم:
بچه برو بگیر بخواب. اینقدر هذیون نگو.
پست
به به. اینم از وبلاگ محسن زنگویی. میخونمت محسن.
ممنوم بابت تذکرت. سعی میکنم رفع و رجوعش کنم.
مخلصم.
امین عزیز
راستش علاوه بر وبلاگنویسی از اینکه به وردپرس هم مهاجرت کردم خیلی خوشحالم. (این روزها همش با خودم میگم خدا خیرش بده:) ) خیلی اتفاق خوبی بود و چیزهای زیادی یاد گرفتم و یاد میگیرم. ممنونم که مرا به آن ترغیب کردی. من هم این روزها کسی را میبینم به وبلاگنویسی تشویقش میکنم.
پست
پریسای عزیز
چقدر خوب که من هم موثر بودم. راستش خیلی خوشحال میشم که همچین فیدبکهایی رو دریافت میکنم.
برقرار باشی و پرنویس و پرعکس.