داستان یک دیدار

احتمالا یک زوج آلمانیِ ساکن فرانکفورت فکرش را هم نمی‌کرده‌اند روزی پایشان به ایران باز شود و مردی که متولد یکی از شهرهای جنوب شرق ایران است را در پایتخت ایران ببینند و اینقدر حس خوب بینشان رد و بدل شود.

آن زوج ۵۰-۶۰ ساله خوشحال بودند که کسی داوطلب شده تا با لبخند و آن انگلیسی حرف زدن کج و کوله‌اش در پیدا کردن مسیر به آنها کمک کند.

خوشحال بودند که با لبخند از برنامه‌شان برای سفر به شهرهای مختلف ایران با آن مرد جوان حرف می‌زدند.

خوشحال بودند که در کشوری هستند که از آنچه رسانه‌ها در موردش میگویند خیلی بهتر بنظر میرسد و این همه مناطق زیبا برای دیدن دارد.

خوشحال بودند و از همین الان به فکر تعریف کردن از این همه زیبایی و لذت برای دوستانشان در آلمان بودند؛ وقتی که دارند عکسهای سفرشان را به آنها نشان میدهند.

و اما، آن مرد جوان هم خوشحال بود که می‌تواند به دو انسان دیگر، در حد توانش کمکی کوچک بکند.

خوشحال بود که در ماه‌های اخیر از این مهمان‌های پربرکت زیاد می‌بیند.

شاید حرفِ توسعه زدن، بزرگتر از دهان آن مرد جوان بود، ولی از این افزایشِ حضور مهمانان در شهر و کشورش، بوهای خوبی به مشامش میخورد.

مرد جوان خوشحال بود که در ماه‌های اخیر از گوشه و کنار خبر از رونق صنف هتل‌دارها در کشورش می‌شنید.

مرد جوان خوشحال بود، او خوشحال بود و امید داشت. همین.

دیدگاه ها

  1. پوریا صفرپور

    امین هفته پیش تو ترمینال جنوب دوتا کارتن بزرگ تحویل گرفته بودم و داشتم به عذاب میبردمشون تو تاکسی.
    یه زوج جوون اروپایی رو جلو اتوبوس کاشان دیدم. گفتم سلام بچه ها، منم مثل شماها عاشق سفر و هیچهایکم!
    ینی اصلا توقع نداشتند اون بارکش کارتن به دست که از جلوشون رد میشه همچین همزادپنداری بکنه باهاشون??
    کلی خندیدم باهم و رفتیم سی کار خودمون.
    اما در خصوص حرفت باید بگم که حداقل مشاهده عینی من بهم میگه تعداد توریست ها توی مترو و اتوبوس خیلی بیشتر از سالهای پیش هست.
    امیدوارم این روند ادامه پیدا کنه

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      “ینی اصلا توقع نداشتند اون بارکش کارتن به دست که از جلوشون رد میشه همچین همزادپنداری بکنه باهاشون”
      خیلی خوب بود پوریا :))
      منم به آینده خوش بینم…

  2. معصومه شیخ مرادی

    امین جان در سفری هم که ما به شیراز داشتیم دیدن توریست ها با ملیت های مختلف و بخصوص توریست های جوان در گوشه کنارهای شیراز برایم مایه امیدواری و خوشحالی بود. و همچنین خانمی که در قطار با ما همسفر شد و این سه چهار روز را بنا به پیشنهاد خودش همسفر ما شد و تونسی بود و فرانسه زندگی می کرد را با آغوش باز پذیرا شدیم . او هم می گفت به من گفته اند ایرانی ها تروریست اند اما این چند روز در ایران و بین شما و جاهای دیگر من جز مهربانی و محبت و صلح ندیده ام و قبل از آن هم به آنها گفتم من بر اساس رفتار مردم قضاوت می کنم نه اظهار نظر شما و تاکید دیگری هم که داشت بر زیبایی ایرانی ها بود که نظرش رو خیلی جلب کرده بود و می گفت شما ایرانی ها چشمهای زیبایی دارین… راستش همه این اتفاقات من رو در آستانه انتخابات خیلی امیدوار کرد که صنعت توریسم و گردشگری در ایران بهبود پیدا کنه و اتفاقات خوب بعد از آن…

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      چقدر خوب معصومه.
      چه سفر خوبی بوده و چقدر اتفاقات خوب افتاده، تازه اردیبهشت بوده و شیراز هم بوده که نورٌ علی نور.
      اتفاقا این بندگان خدا هم از من خواستند که بیشتر همراهشون باشم، ولی متاسفانه من کار داشتم و بیشتر از اون نمیشد.
      من هم یه تجربه قطاری با یه زوج بلژیکی دارم. یه بار داشتم با قطار میرفتم زاهدان؛ اونها عازم یزد بودند. یه چند ساعتی توی رستوران قطار گپ زدیم. کلا اولین حرف هم همینه که شما و کشورتون خیلی خوبین، رسانه ها دروغ میگن!
      معصومه من یه دوستی دارم که توریست میاره ایران، اون بهم میگفت که هتلها اکثرا رزروند و هتل های خوب رو باید از چند ماه پیش براشون وقت بگیری. میگفت به شدت کمبود هتل داریم و این یعنی کلی جا برای ایجاد شغل و …
      من هم به آینده امیدوارم معصومه جان، البته اگر این دوستان روشنفکرمون دست از این رای ندادنشون بردارن.

  3. سعید فعله گری

    مرد جوان ، من هم وقتی از همان شهری که آن دو زوج آمده اند ، زندگی و کار کردم و خیلی تبلیغ ایران رو کردم .
    تعدادی زیادی از دوستان من به ایران اومدن و رفتن برای دوستان خودشون تعریف کردن که ایران چه شکلی .
    وقتی یکی از این گروه های آلمانی رو به اردبیل بردم ، از خوشی داشتن پرواز می کردن و از زمین وزمان عکس می گرفتند که برن برای دوستاشون پز بدن.
    این رو از این بابت بهت میگم مرد جوان که این خوشحالی که تو داری تعریف می کنی من با نهایت لذت اون رو چشیدم .
    به نوعی اون خوشحالی دوباره با دیدن این متن به سراغ من اومد.
    ممنونم از تو امین عزیز

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *