من هم میخواهم پولدار بشوم! (یا پول داشتن چقدر مهم است؟)

حتما شما هم آدمهایی را دیده اید که وضع مالی خوبی دارند و از این حرف میزنند که پول همه چیز نیست و چیزهای دیگری وحود دارد که اهمیت بیشتری دارد و از این دست حرفها.

در نقطه مقابل هم فکر کنم همه ما آدمهایی را میشناسیم که از نظرشان پول همه چیز است و این آدمهایی که وضع مالی خوبی دارند و از این حرفها میزنند (از همان حرفهایی که در ابتدا گفتم) خوشی زیر دلشان زده و اگر خوب نبود، خودِ همینها چرا رفتند دنبالش و حرفهایی شبیه این.

بنظر من هم وضعیت مالی آدمها در نوع نگاهشان به درآمدِ بیشتر تاثیر زیادی دارد، اما فکر میکنم اگر میزان درآمدمان از یک حدی بیشتر باشد و روزگارمان بگذرد، بد نیست که به نظرِ گروه اول توجه بیشتری بکنیم. بنظرم حتی اگر درصدی احتمال بدهیم حرفِ گروه اول درست باشد، از عقلانیت به دور است که ما هم خودمان را به ماشینِ و خانه عالی و دارایی های زیاد برسانیم و آن موقع به این نتیجه برسیم که “ای دل غافل، راست میگفتند آن بندگان خدا، حالا که  همه اینها را دارم تازه فهمیدم، پول همه چیز نیست.

آن وقت ما میمانیم و منابع زیادی که در راه بدست آوردن آن ثروت تلف کرده ایم. از وقت و توان جسمی تا روابطمان با سایر آدمها. اینجور مواقع من بیل گیتس را مثال میزنم. طَمَع آدمیزاد برای کسبِ پول بیشتر که انتهایی ندارد، اما انتهای درآمد زیادی که در حال حاضر محقق شده، ثروت جناب بیل گیتس است. نمیدانم حرفهای اخیرش در مورد ثروتش را خوانده اید یا نه (اینجا)، بیل گیتس میگوید:

«به نفع فرزندانش نیست که صاحب چنین ثروت هنگفتی شوند. آنها باید با توانایی های خودشان آینده و رویاهای خود را بسازند‌.» و البته نکته جالب تر این که گفته است فرزندان او از این تصمیم حمایت می کنند.

یک حرفِ جالب دیگر هم زده:

«حمام های بی مصرف و زیاد خانه شخصی و پروازهای بی شمار با جت شخصی به دور دنیا نوعی ” اسراف ” بوده است.»

بنظرم نکته قابل تاملی است. او هم در ابتدای راه پولداریش، حسابی بریز و بپاش داشته، اما وقتی بیشتر فکر کرده، تصمیم گرفته ثروتش را برای کمک به دیگران خرج کند. بیل گیتس آدم عاقلی است، فکر میکنم این کارِ دوم، قطعا حالِ خوبِ بیشتری به نسبتِ آن هزینه های لوکس برایش ایجاد کرده، در حدی که آنها را اسراف میخواند و ترکشان کرده است.

حرفِ من اصلا اخلاق و این داستانها نیست. نمی گویم بخاطر اینکه آن هزینه ها اسراف است سراغشان نرویم یا اینکه چون کمک به دیگران اخلاقی است، انجامش دهیم. من صرفا از انگیزه خودمان برای کسبِ حالِ خوب حرف میزنم.

میگویم چه لزومی دارد وقتی عده ای تا تهِ این کوچه را رفته اند و خبر آورده اند که آنجا خبری نیست، ما هم بدون توجه به حرفهایِ آنها سرمان را بیندازیم پایین و تا انتهای کوچه برویم. برای رسیدن به آن انتها، قطعا چیزهایی را فدا کرده ایم که اگر آن موقع به همین نتیجه ای که سایرین رسیده اند، ما هم برسیم، قطعا حسرت آن چیزها را خواهیم خورد.

البته من هم به قول دوست خوبم صدرا، “به قدرت پول باور دارم”، همین جناب بیل گیتس، اگر آن همه پول نداشت نمیتوانست کارهای خیریه اش را انجام دهد. اما بنظرم خیلی مهم است که درآمد بیشتر را هدف اصلیِ تلاشهایمان قرار ندهیم. تاکید مجددم هم بر منطقی بودن این نوع نگرش است و بنظرم این مسائل هیچ ربطی به اخلاق ندارد.

فکر کنم بد نباشد این نوشته را با بیتی از حافظ به انتها برسانم:

هر آن که کنج قناعت به گنج دنیا داد

فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی

پس نوشت:

یکی از مطالب فوق العاده آقامعلم:

 سبک زندگی، سهم زندگی،‌ سبد زندگی

یک مطلب تصادفی از گذشته:

بومرنگ یا سنگ؟ مسئله این است (یا اخلاق را رها کن، به فکر خودت باش!)

دیدگاه ها

  1. نویسنده
    پست
    امین آرامش

    ممنونم معصومه که این همه حرف خوب رو توی کامنت برام نوشتی.
    این اشاره‌ات به بالاتر قرارگرفتن از خیلی از مشکلات رو خیلی دوست داشتم. واقعا خیلی از مسائل در حقیقت مشکل نیست و به قول تو ساخته ذهنِ توسعه‌نیافته ماست.
    و امان از قدرت کتاب و صد حیف از این ندانستن مردم از قدرتِ کتاب در حالِ خوب.
    فکر کنم این وظیفه بر دوش ماست که این حظِ خوندن کتاب رو به اطرافیانمون بفهمونیم. و اون کسی که این حظ رو درک کنه، قطعا خیلی از لذتها دیگه براش معنی نخواهد داشت…

    1. محسن زنگویی

      معصومه خیلی خوب گفتی.
      امین تو هم همین جور.
      “صد حیف از این ندانستن”
      گمان می کنم یکی از دلایلی که باعث شده مردم اینقدر دنبال پول باشن (توسعه ی ظاهری) مطالعه نکردن هست.
      وقتی کسی مطالعه نمیکنه، فکر هم نمیکنه. وقتی فکر نکنه از هرچیزی تأثیر می پذیره و سلیقه ی هرکسی بَرِش غلبه می کنه.
      و اینجوری میشه که توسعه ی ظاهری که بسیار لذب بخش هست و معمولاً تمام عیب ها رو می پوشاند، می شود هدف یک چالش و در نهایت یک حلقه ی فزاینده ایجاد می کند. خودش از کمبود مطالعه آمده و حالا خودش سبب کاهش مطالعه می شود.
      امین همانطور که گفتی منم گمان می کنم تنها چیزی که حلقه را تضعیف می کند مطالعه کردن و تبلیغ آن به عنوان یک نیاز و یک چالش است. باید همانگونه که برای فردی که لباس خوب پوشیده و پول زیادی داره ارزش قائل می شویم (چه واقعی و چه در ظاهر) برای کسی هم که کتاب می خواند و فکر می کند ارزش قائل شده و احترامش کرد و این ارزش قائل شدن و احترام گذاشتن رو به همه نشان دهیم.

      1. نویسنده
        پست
        امین آرامش

        محسن جان، همونجور که خودتم میدونی، باید حواسمون باشه که برای “کتابهای خونده شده” طرف ارزش قائل نشیم. بلکه برای “مدل ذهنی و رفتارِ توسعه یافته” مبتنی بر اون مطالعات ارزش قائل بشیم.
        محسن، فکر کنم توی جامعه کتاب‌نخونِ ما، وظیفه ما که “اندکی” کتاب خوندیم خیلی سنگینه. چون همونجور که میدونی مدلهای ذهنی خودشون رو تقویت میکنند و آدمهای کتاب‌نخون منتظرند که عیبهای ما رو ببینند و این فرضیه شون تقویت بشه: “کتاب خوندن فایده نداره”.
        باید مواظب رفتارمون باشیم، تا ببینند که کتاب خوندن باعث بهبود رفتار، درآمد و کیفیت زندگی ما شده.

  2. معصومه شیخ مرادی

    به نظر من مشکل ما آدمها این است که ثروت را فقط در داشتن پول معنا میکنیم. هزارن داشته دیگرهستند که میتوانند برای ما ثروت باشند. ما با یک سرمایه گزاری کوچک روی خودمان می توانیم به یک ذهن توسعه یافته دست پیدا کنیم و بالاتر از خیلی از مسائل و مشکلات قرار بگیریم با خواندن چند کتاب به یک حال خوب برسیم که نه تنها حال خودمان خوب شود بلکه حال چندنفر دیگر را که در اطراف ما زندگی می کنند و هنوز به قدرت کتاب پی نبرده اند خوب کنیم. یکی از بهترین ثروتها همین تاثیرگزاری است که ما را به سمت بهترین حالها میبرد برای رخ دادن این اتفاق هم به پول چندانی نیاز نداریم همان مقداری که شما گفتید کافی است من فکر می کنم وقتی شما بتوانید تاثیر مثبت در زندگی چندنفر داشته باشید حالتان خیلی بهتر از بیل گیتس باشد شما روی خودتان سرمایه گزاری کرده اید بهترین سرمایه گزاری ها.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *