پدر پولدار (۱)

تصور کنید “علی” پدر بسیار پولداری داشته که چند وقت پیش فوت کرده، علی آقا هم تنها فرزند ایشان بوده و ارث بسیار زیادی به او رسیده. حالا علی آقا هرجا که می رود از افتخارش به این ثروت به ارث رسیده میگوید. هرجا که در بین دوست و آشنا جمعی هست که علی هم آنجا وجود دارد، با افتخار از این میگوید که «من خیلی خوبم! چون بابام پولدار بوده». مادر علی هم وقتی میخواهد از پسرش تعریف کند، میگوید علی خیلی بابای پولداری داشته و این باعث افتخار اوست که علی همچین موهبتی دارد.

خنده دار و احمقانه بنظر میرسد، نه؟

میتوانید آینده علی را پیش بینی کنید، علی چون یاد نگرفته برای بدست آوردن چیزها در زندگیش، تلاش کند و تنها از ارث پدری خورده، شخصیتی مفت خور خواهد بود که دیر یا زود ارث بادآورده پدری اش را باد خواهد برد. از آن گذشته، علی هیچ وقت لذت بدست آوردن چیزی که برای آن تلاش کرده را هم نخواهد چشید.

این پدیده، به این شکل، در جامعه ما اتفاق نمی افتد، یعنی افتخار به ارث پدری و بابای پولدار واقعا خنده دار است و اساسا اینکه به کسی بگوییم «تو که هرچی داری از ارث باباته» نوعی فحش محسوب میشود.

اما جالب است که ما همین رفتار حماقت آمیز را در دو شکل دیگر انجام میدهیم. در این نوشته به یکی از آنها خواهم پرداخت و اگر عمری بود دومی اش را هم به همین زودی خواهم نوشت.

تصور کنید همین علیِ قصه ما، استعداد ویژه ای در درک مفاهیم آموزشیِ مدرسه دارد، نیازی نیست که زحمت چندانی بکشد تا نمرات بالایی در دروس کسب کند. کاملا مشخص است که با صرف وقت کمتر نسبت به اطرافیانش، مفاهیم را به خوبی فرا میگیرد.

والدین عزیزش نیز هر جا که می نشینند از همین استعداد ویژه علی آقا تعریف میکنند و او هم گمان میکند، شاخ غول را شکسته و بقیه وقتش را (که بسیار هم زیاد است) به تفریح و بطالت میگذارند، چون او به هرآنچه که دیگران بسیار با زحمت میرسیدند، با تلاش حداقلی رسیده و تازه خیلی هم به خودش مباهات میکند به خاطر این استعداد ذاتی اش.

اگر اندکی تعمق کنیم، این “بهره ناشی از استعداد ذاتی” حکم همان “ارثی پدری” را دارد. نتیجه این پدیده نیز مشخص است. علی آقای قصه ی ما داستان زندگی را اشتباه متوجه میشود، گمان میکند تمامی موفقیتهای زندگی از جنس همین نمرات مفتی است که به لطف استعداد ذاتی اش کسب میکند.

آینده خوشی در انتظار علی نیست. او یاد نگرفته که تلاش کند. دیر یا زود او با جمعی بزرگتر مواجه خواهد شد که برای کسب موفقیت در آن جمع، نیاز به چیزی بیش از استعداد ذاتی دارد.

او ممکن است برای اینکه به این موفقیت ظاهری اش لطمه ای نخورد، ترجیح بدهد که ارتفاع پروارش را کم نگه دارد و در جمعهایی بماند که در آنها به لطف تنها همین استعداد ذاتی موفق است. حتی اگر این حقیقت را دریابد که “تلاش است که ارزش دارد”، کاری سختی در پیش دارد. او یک عمر با بی تلاشی زندگی کرده، “بدعادت” شده. ترک عادت هم که همیشه سخت است. فکر کنم میتوانیم چنین جمله ای بگوییم:

افتخار کردن به هر چیزی که برای بدست آوردنش زحمتی نکشیده ایم،

 نوعی حماقت است.

بعد و قبلش را نمیدانم، اما برای نسل ما (متولدین دهه ۶۰) این پدیده خیلی رایج بود، متاسفانه هرکس که تلاش بیشتری میکرد، “خرخوان” بود و هرکس نمی خواند و نمره هایش خوب بود، “بااستعداد” و مورد افتخار خانواده.
با این توضیحات، فکر میکنم دفعه بعد که خواستیم پُز استعداد ویژه بچه مان را بدهیم بد نیست یادمان باشد که داریم چه بلایی بر سرش می آوریم و به حماقتی که پشت این حرکتمان هست هم توجه کنیم.

دیدگاه ها

  1. Pingback: ماهیچه‌های توجه‌مان را قوی کنیم (تجربه شخصی من درباره افزایش توجه و تمرکز) - امین آرامش

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *