ساعت حوالی ۹ شبِ ششمِ تیرِ ۸۷ بود. امتحاناتمان را داده بودیم و یحتمل پروژه ای، چیزی باید تحویل میداده ایم که بعدش مانده بودیم خوابگاه. نیما پیشنهاد داد برویم کوه! اولش فکر کردیم شوخی میکند، ولی بعد که از تجربه قبلیش در کوهنوردی شبانه گفت، فهمیدیم داستان جدی است. ساعت ۱۱ شب بود که جمشیدیه …