عکس، مربوط به فروردین ۹۲ و ساحلِ زیبای بندر چابهار است. یعنی به یک چشم برهم زدن، چهار سال از آن روزها گذشته. یعنی از آن موقع چهار سال به آخرِ بازی نزدیکتر شدهام. در این سالها خیلی چیزها عوض شده. خیلی چیزها… دلم برای آرامش دریا تنگ شده، برای نشستن کنار ساحل و خیره شدن …
ساعت حوالی ۹ شبِ ششمِ تیرِ ۸۷ بود. امتحاناتمان را داده بودیم و یحتمل پروژه ای، چیزی باید تحویل میداده ایم که بعدش مانده بودیم خوابگاه. نیما پیشنهاد داد برویم کوه! اولش فکر کردیم شوخی میکند، ولی بعد که از تجربه قبلیش در کوهنوردی شبانه گفت، فهمیدیم داستان جدی است. ساعت ۱۱ شب بود که جمشیدیه …