موقع دیدن ویدئویی که در انتهای این مطلب آورده ام، علاوه بر لذت زیادی که نصیبم شده بود، داشتم فکر میکردم روح علی قمصری موقع نواختن این موسیقی زیبا کجا سیر میکند؟ دستان هنرمندش روی پرده ها و سیمهای تار است، اما روحش بعید میدانم روی زمین باشد… اگر از علاقه مندان سابق رادیو هفت …
روزنوشت
نمیدانم چرا ما آدمها اینقدر با مرگ عجیب و غریب برخورد میکنیم. مثل این است که شما برای اولین بار تلویزیون را به عنوان اختراع بشر ببینی و مبهوت تصاویر متحرکش شوی و بعد از اینکه این دستگاه خاموش هم میشود، تعجب کنی. البته شما قطعا از خاموش شدن تلویزیون تعحب نخواهی کرد، چون خواهی پذیرفت …
یادم می آید از اولین چیزهایی که غیر از کتابهای درسی خواندم روزنامه “شرق” بود. تقریبا تمامی صفحات را با لذت میخواندم، اما خواندن سرمقاله های محمد قوچانی کیف دیگری داشت. اینکه هر روز بابا با یک روزنامه جدید می آمد و من کلی مطلب برای خواندن داشتم یکی از لذات بزرگ آن سالهای دبیرستانم …
با ظهور تلفن هوشمند و سایر ابزارهای هوشمند، جهان فوق متصل (Hyper Connected) در سالهای آتی دور از تصور نیست. چه بهتر که ما با آگاهی از آنها استفاده کنیم و بیشتر از مزایای آن بهره مند شویم. در این نوشته به تعدادی از کابردهای تلفن های هوشمند که خودم آنها را تجربه کرده ام، …
“دختر” را دیدم. فیلم به نظرم به اندازه دو کار دیگری که از میرکریمی دیده ام دوست داشتنی است. (“خیلی دور خیلی نزدیک” و “یه حبه قند”) فیلم “دختر” شعار نمیدهد، یک نکته کوچکِ قابل اجرا را به ما یاد میدهد. قطعا زیر پوست شهر مسائل دیگری هم هست، اما فیلم به سراغ پدر و دخترها رفته، …
برای خودم چیزهایی نوشته ام که زیاد بهشان سر میزنم: “…مرگ نزدیک است و صدای مامورِ اعلامِ پایانِ این ضیافت، از جایی همین نزدیکی به گوش میرسد. یادم باشد دنیا بعد از من نیز بر همین مدار و با همین سرعت خواهد چرخید. پس…” فایل دیرآموخته های آقامعلم را از لینک زیر دریافت کنید: دانلود …
جنگ چیز بدی است. فکر نکنم هیچ آدم عاقلی خلاف این، چیزی بگوید. اما وقتی دشمن وارد خانه ات شده و اگر دیر بجنبی دست درازی به همه چیزت میکند، دیگر جایی برای ژستهای روشنفکری عجیب و غریب باقی نمی ماند. باید بروی به میدان و هرچه در توان داری برای دفاع بگذاری. از همان …
خلاصه فصل عادت چهارم از کتاب هفت عادت تقریبا تمام شده، دلم قدم زدن میخواهد. پیاده راه می افتم به سمت میدان ولی عصر. رفتن به فروشگاه فرهنگ همیشه برایم لذت بخش بوده. یادم می آید میخواستم برای یکی از بچه های فامیل، کتاب بخرم. از فروشندگانِ همیشه خوش برخوردِ فروشگاه کمک میگیرم، سنش را میگویم، …