پیش نوشت ۱:
این مطلب، دومین مطلب با این موضوع است، پیشنهاد میکنم مطلب قبلی را هم بخوانید:
روابط آدمها (۱): منفعت جویی در روابط، ازدواج و چیزهای دیگر
نوشت:
فکر میکنم ما آدمها همواره در حال محاسبه هزینه و فایده در تصمیماتمان هستیم. البته طبیعتا زمان و انرژی ای که برای این محاسبه ها میگذاریم (بسته به اهمیت آن موضوع در نظرمان) متفاوت است. این محاسبه ها در مورد تصمیمات پیرامون روابط با سایر آدمها هم صدق میکند. همانطور که در نوشته قبلی گفتم بنظرم اگر چنین نباشد جای تعجب دارد. طبیعی است که وقتی وجود یک رابطه معنا پیدا میکند که فایده اش از هزینه اش بیشتر باشد. البته همانطور که قبلا گفتم وقتی حرف از هزینه و فایده میزنیم لزوما، موارد مادی یا حتی غیرمادیِ ملموس مدنظر نیست، گاهی مواردی وجود دارد که در اعماق وجودمان موقع هزینه-فایده کردن به آنها میپردازیم و نقش زیادی در تصمیماتمان دارند.
البته در مقابل این نگاه، همواره عده ای وجود خواهند داشت که این محاسبه هزینه-فایده را در روابط کتمان میکنند و حرف از تقدس روابط و کاهش شان روابط با این محاسبه ها میزنند. به نظرم این گروه واقعیت را در نظر نمی گیرند و البته شاید هم هزینه-فایده را تنها محدود به مسائل مادی در نظر میگیرند. در این مورد در نوشته قبلی اشاراتی داشته ام و در این نوشته بیشتر از این به آن نخواهم پرداخت.
در این نوشته به محاسبات هزینه-فایده در مقاطع مختلف در یک رابطه میپردازم و در پایان هم موارد دیگری را عرض خواهم کرد. مطالبی که در ادامه می آید، همچون سایر مطالب اینجا، ماحصل فکر کردن نویسنده اش با صدای بلند است و تنها ارزشش کمک به فکر کردن بیشتر او است و لزوما ارزش دیگری ندارد.
پیش از ورود به یک رابطه و در آستانه آن
فکر میکنم ما پیش از وارد شدن به یک رابطه به فواید احتمالی وجود آن برای ما و همچنین به هزینه هایی که آن رابطه برای ما دارد فکر میکنیم. مثلا در مورد رابطه ای به اسم ازدواج ما تصور میکنیم که احتمالا فایده وجودِ لذت ناشی از دوست داشتن و دوست داشته شدن و تشکیل خانواده و مواردی این چنین برای ما وجود خواهد داشت و در نقطه مقابل هم احتمالا برآورد میکنیم که این رابطه جدید هزینه هایی از جنس تعهد به خانواده و انجام وظایف همسری و مواردی از این دست را برایمان خواهد داشت. طبیعتا این هزینه ها و فایده ها در نهایت ما را به تصمیم ورود یا عدم ورود به آن رابطه خاص میرساند.
البته این هزینه/فایده در روابط مختلف متفاوت است. مثلا در مورد یک رابطه دوستی ساده برآورد ما از هزینه های ورود به این رابطه کمتر از هزینه های ورود به ازدواج است، در نقطه مقابل احتمالا فواید بیشتری هم برای ازدواج در مقایسه با یک دوستی ساده درنظر میگیریم که به آن وارد میشویم.
در این مقطع چیزی که وجود دارد صرفا برآوردی است که ما از این رابطه احتمالی داریم. این برآورد قطعا با واقعیت مطابقت صددرصدی ندارد و فکر میکنم حال ناخوش افراد بعد از گذر از روزهای اولیه ازدواج، ناشی از همین برآورد غلط باشد. جایی که هزینه های تحمیلی این رابطه خودش را به وضوح نشان خواهد داد و فواید برآورد شده، با واقعیت متفاوت است.
هنگام بودن در رابطه
هنگامی که در یک رابطه هستیم و در مقاطع مختلف که اتفاقات خوشایند یا ناخوشایند می افتد هم به هزینه و فایده ای که در این رابطه نصیبمان شده فکر خواهیم کرد. مثلا در مورد یک رابطه دوستی وقتی که بخاطر دوستمان به یک مشقت می افتیم احتمالا در دل برآورد خواهیم کرد که این رفاقت چقدر برای ما فایده داشته و چقدر هزینه.
هرچقدر که یک رابطه بیشتر در زندگی ما ریشه دوانیده باشد، این محاسبات هم متفاوت خواهد شد. ممکن است بعد از این محاسبات، در مقطعی از رابطه به این نتیجه برسیم که بودن در این رابطه هزینه بیشتری به نسبت فایده اش دارد و طبیعتا به گزینه خاتمه دادن به آن رابطه فکر خواهیم کرد.
البته گاهی یک رابطه اینقدر برای ما فواید دارد (تاکید میکنم که صرفا منظور فایده مادی نیست، حس خوب رفاقت و همکلامی با یک نفر مصداق همین فایده است.) که حتی با وجود هزینه های زیاد، اصلا به ترک آن رابطه فکر نمی کنیم. البته جنس روابط، میتواند نقش موثری در تلقی ما از هزینه های آن رابطه داشته باشد. مثلا ممکن است انجام دادن کاری برای یک نفر را مصداق هزینه در رابطه با او درنظر بگیریم، ولی همان کار مشابه را در رابطه با دوست نزدیکمان چنین فرض نکنیم و چه بسا به دلیل لذتی که از محبت به دوستمان نصیبمان شده حتی آن را در ناخودآگاهمان مصداقی از فایده در نظر بگیریم.
البته همانطور که در مطلب قبلی گفتم، این رویدادها نیستند که سرنوشت روابط را مشخص میکنند، بلکه روندهای مملو از رویدادهای مختلف باعث میشوند نگاه ما به یک رابطه تغییر کند.
در آستانه خروج از رابطه و پس از آن
برای پایان دادن به یک رابطه هم محاسبه خواهیم کرد که بود و نبود این رابطه چقدر برای ما هزینه/فایده دارد و اگر کفه هزینه ها سنگینی کند سعی خواهیم کرد به این رابطه پایان دهیم. فکر میکنم هزینه های قطع یک رابطه به دو صورت مقطعی و دائمی وجود خواهند داشت. مثلا وقتی در یک رابطه عاطفی مجبور به تحمل فشارهای روحی و بعضا مالی در زمان قطع آن رابطه شویم، احتمالا فکری هم به حال رنجی که زخمهای این رابطه در طولانی مدت بر روح ما گذاشته، کرده ایم. البته در این مورد بنظر میرسد اگر تصمیم مناسبی گرفته شده باشد، فواید قطع رابطه در آینده و پس از فرو نشستن غبار این واقعه خودش را نشان خواهد داد.
طبیعتا در پاره ای روابط هزینه خارج شدن و یا بودن در رابطه بیشتر از سایر روابط است. مثلا یک رابطه دوستی ساده را میتوان با صرف هزینه های کمتر به نسبت یک رابطه ازدواج خاتمه داد. در این مورد هم مادامی که در یک رابطه هستیم، آنچه که به عنوان هزینه/فایده در نبود این رابطه درنظر میگیریم، صرفا برآورد ما از آنهاست و چه بسا با برآورد اشتباه و پس از خاتمه دادن به یک رابطه، از کرده خود پشیمان شویم.
بنا ندارم در این نوشته به سراغ مصادیق این هزینه-فایده کردنها در جامعه خودمان بروم و اگر عمری باشد در نوشته بعدی به آن خواهم پرداخت، ولی مواردی کلی در مورد این مقاطع مختلف در روابط به ذهنم میرسد:
- در هنگام شروع یک رابطه اکثر ما دچار خوش بینی هستیم و معمولا هزینه های وجود آن رابطه را مطابق با واقعیت در محاسباتمان لحاظ نمیکنیم.
- پیش از شروع یک رابطه، به هزینه های خاتمه دادن به آن رابطه هم فکر میکنیم. به هر حال اگر عاقل باشیم، واقعیت نشان میدهد که همواره درصدی از روابط، بعد از مدتی پایان یافته، حال آنکه زندگی ما قرار نیست با پایان آن رابطه خاص، پایان یابد.
- فکر میکنم به عنوان یک خطای شناختی، به اشتباه، هزینه های وارد شدن به یک رابطه را هم در محاسباتمان در مورد خروج یا عدم خروج از آن رابطه لحاظ میکنیم. در این مورد مطلبی مستقل نوشته ام و بیشتر به آن نمی پردازم. (استدلالی سخیف هنگام تصمیم گیری: “حیف نیست حالا که تا اینجا اومدی ولش کنی؟”)
- هنگام محاسبه در مورد شرایط احتمالی مان بعد از خروج از آن رابطه، خودمان را در شرایطی تصور میکنیم که پیش از وجود آن رابطه خاص وجود داشته، حال آنکه حتی در نبود یک رابطه، ما پیش و پس از آن دو موجود متفاوت شده ایم. البته طبیعتا این متفاوت شدن تابع کیفیت و اهمیت آن رابطه هم خواهد بود.
- همانند سایر موارد تغییر، به دلیل ابهام در آینده، اکثرا ترجیح میدهیم وضعیت موجود را حفظ کنیم. این قضیه هم در مورد پیش از ورود به یک رابطه و ابهام ما از آینده آن رابطه و هم در مورد تصمیم در باب خروج از یک رابطه و ابهام بعد از پایان آن صدق میکند. در این موارد آنچه که اکثرا باعث میشود دست به شروع/خاتمه یک رابطه بزنیم، نه صرفا محاسبه منطقی، بلکه احساس ما در آن مورد است.
- معمولا موارد منفی در یک رابطه را بزرگتر از موارد مثبت می بینیم. ممکن است برای روزهای خوشی که در یک رابطه داشته ایم، چندان قدردان نباشیم ولی با به وجود آمدن تنش در یک رابطه، ممکن است آن را به کل رابطه تعمیم دهیم و تصمیماتمان را بر آن اساس اتخاذ کنیم.
در نهایت فکر میکنم برای به خطا نرفتن این محاسبه هزینه-فایده پیش از ورود به یک رابطه لازم است که به خواسته مشخصمان از آن رابطه فکر کرده باشیم. توقعی که ما از آن رابطه داریم، سنگ محک ما در برآورد هزینه/فایده خواهد بود و اگر ما ندانیم اساسا به دنبال چه هستیم. احتمال دارد تصمیمات اشتباهی اتخاذ کنیم.
پس نوشت:
مطالب دنباله دار دیگری هم قبلا نوشته ام، بعضی از این موضوعات برای من همچنان مفتوحند و اگر عمری باشد، بنا دارم بیشتر در موردشان بنویسم. شاید دوست داشته باشید نگاهی بیندازید:
پدر پولدار (در باب منابع خدادادی)
همچنین این مطالب به همراه مطالب موضوعیِ دیگر از قسمت دسته بندی موضوعی قابل دسترس هستند.
دیدگاه ها
نمی دونم چرا بعضیا نسبت به این مدل هزینه/فایده در روابط جبهه می گیرند. خودتم به درستی اشاره کردی، انگار احساس می کنند که این مدل، شأن روابط رو کم می کنه. در صورتی که این طور نیست. همون روابط والا و مقدّس هم نوع خاصی از این مدل هستند.
بابا! اونی که اصطلاحا ایثار می کنه برای وطنش، آرمان هاش یا خونواده اش باز توی همین مدل هزینه/فایده می گنجه. اصلا هم چیز بدی نیست. خیلی هم طبیعیه 🙂
حالا تفاوت آدمایی که ما به طور عامیانه در روابطمون سودجو یا فداکار می نامیم (که هر دو هم توی همین مدل قرار می گیرند) در تعریف هزینه و فایده هاشونه.
آقا دمت گرم 🙂
پست
دم شما هم گرم که نظرت رو مبسوط نوشتی برامون 🙂
اگه عمری باشه، توی نوشته بعدی میخوام در مورد مصداق این چیزایی که گفتم توی جامعه خودمون بیشتر بنویسم.