آشنایی من با همایون شجریان برمیگردد به سال ۸۲، وقتی که اولین بار صدایش را در هم آوازی با پدر بزرگوارش در آلبوم “بی تو بسر نمی شود” میشنیدم. یادم هست یکی از خوشحالیهایم این بود که بعد از مدتی تشخیص میدادم در آن همنوایی هایِ فوق العاده ی پدر و پسر، کجا پدر خوانده و کجا پسر.
بعدها حظ کار این گروه چهار نفره رویایی را در آلبومهای فریاد هم بردم.
چقدر خوب که قبل از اولین آلبوم مستقلش، من او را شناخته بودم و مدتها با “نسیم وصل” و “ناشکیبا” و “نقش خیال” عشق بازی کردم. هنوز هم بعد از اینهمه تکرار، باز هم وقتی در “درخیال” شروع میکند “وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من…”، یک لذت نابی در درونم میپیچد که به هیچ چیزی دیگری شبیه نیست.
فکر کنم یک نقطه مهم دیگر از خاطره های من با همایون عزیز، آلبوم “خورشید آرزو” بود، یادم می آید آن موقع سال دوم دانشگاه بودم و تازه یک گوشی نوکیا سری موزیک هم خریده بودم، چقدر کیفور میشدم با آن صدای کمانچه پس زمینه و صدایی جادویی که میخواند:
“دلتنگم آنچنان که اگر بینمت به کام…”
یا آنجایی که با همان صدای پس زمینه فوق العاده کمانچه میخواند:
“خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی…”
خیلی خوشحالم که آن سالها تهران بودم و سه تا از کنسرتهایش را هم رفتم، آن کنسرت سال ۸۹ را هیچوقت یادم نمیرود، وقتی با علی قمصری کاری کردند کارستان، از شانس خوبم همان شبی که محمدرضا شجریان هم برای دیدن کنسرت آمد، من آنجا بودم و دیدم چقدر زیباست که بک انسان در “قلبهای مردم” جا داشته باشد…
بعد از آن شب، محمدرضا شجریان برای آن کنسرت یک یادداشت احساسی زیبا نوشت، معلوم بود پدر هم، حالا که آن اجرای زیبا از فرزند را میدید به خودش میبالد، آنجا که در آن یادداشت، همایون را “فرزند خلف نغمه و آواز” نامید و قمصری را با حسین علیزاده مقایسه کرد.
به نظرم آن سبک کار و آلبوم “آب، نان، آواز”ی که این دو نفر بیرون دادند، برگ جدیدی در تاریخ موسیقی سنتی ایرانی بود. آن ترکیب آهنگها را تا حالا جایی نشنیده بودم و برایم بسیار لذت بخش بود.
این روزها هم بیشتر از هر چیز دیگری “نه فرشته ام، نه شیطان” و “خداوندان اسرار” را گوش میدهم. وقتی در قطعه دوم خداوندان اسرار بعد از آن سکوت زیبا، “شدم مست و قلمها را شکستم” را آواز میکند، من هربار بیشتر از قبل کیفور میشوم.
حالا بعد از این همه هنرآفرینی (و حتی از مدتی قبل)، میتوانیم با افتخار از “همایون شجریان” بگوییم. همو که مدتهاست دیگر “فرزند محمدرضا شجریان” نیست، بلکه “همایون شجریان” است. آن چنان پدری داشته باشی و زیر سایه اسمش نمانی، تنها از همچو پدری برمی آید که چنین فرزندی (و شاگردی) تربیت کند و از همچو پسری با این صدای زیبا و شخصیت دوست داشتنی.
حالا باید با افتخار از نقش “شجریانها” (و نه “شجریان و پسرش”) در موسیقی ایرانی و نوازش گوشهایمان با آن اشعار ناب فارسی حرف بزنیم.
بد نیست این ویدئوی زیبا را هم در انتهای این مطلب ببنید:
دیدگاه ها
Pingback: شاهکاری دیگر از همایون شجریان، کنسرتنمایش "سی" - امین آرامش
سلام امین عزیز.
این پست فوق العاده بود. از خوندن جملاتت لذت بردم، از اینکه تجربهی خودت رو راحت بیان کردی، عکسهای خوبی هم انتخاب کرده بودی و کلیپ هم که بینظیر بود.
یاد علی معلم هم گرامی.
پست
سلام فاطمه جان.
از لطفت ممنونم.
موقع نوشتن این پست علی معلم هنوز در قید حیات بود. روحش شاد.