چای خوردن با زندگی ما ایرانیها عجین شده. در شهر ما (زاهدان) انواع مختلفی از چایهای هندی و بنگلادشی هست که از طریق مرز شرقی وارد کشور میشود و انصافا هم طعمهای خیلی خوبی دارد. طبیعتا ذائقه من هم با همین چای ها شکل گرفته بود و یادم هست که وقتی از سال ۸۵ برای دانشگاه تهران آمدم، یکی از سوغاتیهایی که برای دوستانم در خوابگاه می آوردم همین چایهای خارجی خوش طعم بود. یادم هست به پیشنهاد من پول گذاشتیم و یک سماور برقی خریدیم و بساط چایمان همیشه به راه بود و چای اتاق ما معروف بود در خوابگاه.
از طرف دیگر یادم هست به دلیل کیفیت پایین چایهای ایرانیِ سمت ما، چای ایرانی چیزی در حد فحش محسوب میشد!
این ذائقه و این پیش زمینه فکری بود تا اینکه چند سال پیش در یکی از سفرهایم به فومن اتفاقی چای ایرانی خوردم. طعمش بد نبود، ولی یک نکته جالب دیگر چیزهایی بود که در مورد طبیعی بودن این چای شنیدم. اینکه رنگ به آن اضافه نشده و به همین خاطر حداقل نیم ساعت زمان نیاز داشت تا دم بکشد و رنگ بگیرد. یادم هست که چای های خوش طعم خارجی سمت ما کمتر از ۱۰ دقیقه خوشرنگ میشد.
القصه در آن سال و آن سفر، یک بسته چای ایرانی خریدیم و تا امروز گرفتارش شده ایم.
و اما در باب رنگهای مصنوعی چای؛ بعدترها که مقایسه کردم دیدم واقعا چای خارجی رنگ بسیار زیادی دارد، یک آزمایش خوب برای این قضیه هم گذاشتن چای برای چند ساعت در یک لیوان است، آن چایهای خارجی آنچنان سیاه میشود و لک سیاه بر روی مظروفش میگذارد که بیا و ببین، اما چای ایرانی در مقایسه با آن بسیار بسیار کمتر سیاه میشود (مطالب خوبی با گوگل کردن “مقایسه چای ایرانی و خارجی” میتوانید پیدا کنید).
یک تجربه جالب هم از این ماجرا داشتم:
یکی از آشنایان (ساکن در زاهدان) بسیار نزدیکم به دلیل مشکل معده، توسط دکتر از خوردن چای منع شده بود و وقتی هم که میخورد، معده درد میگرفت. یکبار که در یکی از سفرهایش به منزل ما آمده بود و به اصرار من چای ایرانی خورد، با پدیده عجیبی مواجه شدیم، معده اش درد نگرفت! آن بنده خدا هم از آن به بعد مشتری چای ایرانی شد.
البته اگر عجله داریم و سریع میخواهیم یک “آب داغ رنگدار خوشمزه” (اصطلاحی که من الان برای چایهای خارجی و کیسه ایها بکار میبرم) بخوریم مسلما بهتر است به سراغ چایی که نیم ساعت لازم دارد تا دم بکشد نرویم.
برای من این ماجرا یک جنبه دیگر هم دارد که عمدا در انتها مطرحش میکنم، آن هم لذتی است که از خوردن حاصل دسترنج کشاورزان ایرانی، هنگام خوردن این نوشیدنی پیدا میکنم. هنوز هم بعد از خوردن چند ساله چای ایرانی (و ترک چای خارجی) باز هم بیشتر وقتها موقع نوشیدن چای، به دستان آن کشاورزی فکر میکنم که با زحمت زیاد اینها را کاشته و داشته و برداشته و امروز من حاصل دسترنجش را مینوشم. همانطور که گفتم عمدا این را آخر گفتم، چون به نظرم نفع اول این تغییر ذائقه برای سلامتی خودم بوده و نه چیز دیگر.
اگر سمت گیلان رفته باشید مزارع زیبای چای را حتما دیده اید:
فکر میکنم با توجه به حرکت مردم به سمت خوردن چیزهای سالم، بازار این محصول میتواند با بسته بندی مناسب، بازار خوبی باشد. آن بسته بندی ای که من میخرم (از فومن) چندان مناسب نیست و امیدوارم شاهد بسته بندیهای زیباتر و بازار پررونق تر برای این محصول ایرانی باشیم.