اولین بار واژۀ برونسپاری را در آن شرکت نفتی شنیدم. ما محصولات درونچاهی نفت تولید میکردیم و برای انجام عملیات به دکلهای مختلف نفتی میفرستادیم.
هر محصول از تعدادی قطعه تشکیل شده بود. معمولا ساخت این قطعات برونسپاری میشد و مونتاژ نهایی محصول توسط خودمان انجام میشد.
فارغ از جنبههای مختلف این فرایند (تاثیرش بر هزینهها و مشکلات این برونسپاری و …)، این برونسپاری یک ویژگی مهم داشت. ما با برونسپاری ساخت قطعات، میتوانستیم بدون اینکه به جزئیات مراحل ساخت بپردازیم، در صورت عدم رعایت استانداردهای ما، آن سازنده را بازخواست کنیم و قطعه را مرجوع کنیم یا حتی خسارت بگیریم.
مدیر وقت واحد برونسپاری هم آدمی بود که توانایی تعامل با سازندهها (کارگاههای بزرگ و کوچک تراشکاری و فرزکاری) را داشت. تعامل که میگویم یعنی گاهی داد و بیداد و حتی فحش و فحشکاری و گاهی هم صحبتهای نرم داشمشتیوار.
روزی با هم همکلام شده بودیم و بحث به همین تعامل با سازندهها رسید. یادم نمیرود، گفت: فلانی، ما کار را به آنها برونسپاری میکنیم و بعد از آن فقط یقه میگیریم. حالا البته بحث مفصلتر از این حرفها بود، اما در این نوشته من با همین اصطلاح کار دارم.
اصطلاح جالبی بود به نظرم. با برونسپاری ساخت این قطعات، صرفنظر از جزئیات کار، ما تنها خروجی مطلوبمان را مطالبه میکردیم و اگر این خروجی فراهم نشده بود، همیشه کسی وجود داشت که ما یقه او را بگیریم.
تا اینجای بحث را داشته باشید، با این یقه گرفتن کار داریم.
مغازهای هست در بازار رسولی زاهدان (ما میگوییم چهارراه رسولی) که من سالهاست از آنجا لباس میخرم. آقای ریگی (فروشنده مغازه) آدم بسیار خودشبرخورد و خوشانصافی است. و من هر دفعه که برای سفر به زاهدان میروم، یک یا چندتایی از لباسهایی که او آمده و از بازار تهران به صورت عمده خریده را میخرم و به تهران برمیگردانم. (البته قطعا بسیار پایینتر از قیمت همان لباس در مغازههای ولیعصر و احیانا دور و بر پلاسکوی خدابیامرز. داستان خرید عمده و کرایه مغازه و این حرفها)
جناب ریگی میداند که من چه نوع شلواری میخواهم. مثلا هر دفعه خودش دو-سه شلوار را پیشنهاد میکند و از بین همانها یکی یا چندتا را میخرم. انتخاب بسیار سادهای است. فیلترهای من اینقدر زیاد است که گزینههای زیادی برایم باقی نمیماند:
- جین باشد. (واقعا دست خالقِ این پارچه درد نکند، لطفی بزرگ به جامعه بشریت کرده، شلوارهایی خرکار و دیرکثیفشو!)
- یا آبی یا سیاه. (مگر غیر این رنگها هم داریم؟)
- فاقبلند باشد. (هیچوقت نفهمیدم چرا باید شلواری که تویش راحت نیستیم را بپوشیم! اولویت یک تا ۹ من در خرید لباس، راحتی است. دهمی شاید زیبایی)
قیمت را هم خودش به اندازهای که برای مشتری چندسالهاش لازم میداند اعلام میکند و من کارت میکشم و خلاص.
این چنین است که کل فرایند خرید لباسِ من گاهی به یک ساعت هم نمیرسد. (با احتساب رفت و برگشت از خانه به چهارراه رسولی و فرایند انتخاب و خرید)
چرا من فقط از زاهدان شلوار میخرم؟
آیا واقعا در بین آن همه مغازۀ آن بازار ممکن نیست شلوار بهتری پیدا کنم؟ شاید زیباتر؟
آیا نمیشود به غیر از پیشنهاداتِ خود جناب ریگی، من هم سری به باقی مدلهای مغازهاش بزنم؟ شاید شلوار بهتری پیدا کردم.
من عمدا گزینههایم را محدود کردهام و این چنین فرایند تصمیمگیری سادهتر شده است.
به اندازۀ اهمیت این تصمیم، برایش وقت میگذارم و تا حالا هم از نتیجه راضی بودهام.
کسانی هم هستند که برای خرید همین لباس کلی وقت میگذارند و البته که هر کس، طبعی دارد.
این محدودیت خودساخته در تصمیمگیری را هم داشته باشید. با آن کار داریم.
طرف میخواهد برای انتخاب شغل مناسبش تصمیم بگیرد. چشمش به دهان جامعه و خانواده است تا ببیند آنها چه میگویند و ناخواسته و ندانسته این تصمیم را برونسپاری کرده.
گزینهها را هم که محدود کرده، به غیر از همین دو-سه شغلی که مورد تائید دیگران است، به خودش حتی اجازه نمیدهد به گزینههای دیگر فکر کند. یا گزینهها را به شغلهای مرتبط با مسیری که تا الان طی کرده یا رشتهای که در دانشگاه خوانده، محدود کرده.
به هیچوجه فکرش به سمت شغلهای کمی خاصتر نمیرود. (رجوع شود به قسمت مختلف کارنکن)
حالا اهمیت این تصمیم چقدر است؟ خیلی زیاد. در زندگی ما، بخش زیادی از رضایتمان از کل زندگی، به همین رضایت شغلی ربط دارد.
عمری با همین تصمیمِ برونسپاری شده میسازد و حتی به فکر تغییر شغل هم نمیافتد.
طرف سالها به شغلی مشغول بوده چون پدرش خواسته. چون جامعه خواسته. ناخواسته و ندانسته به این محدودیت خودساخته به گزینههای مورد قبول دیگران تن داده.
خروجی هم در بهترین حالت آدمهای به ظاهر موفقی است که رضایت درونی چندانی نصیبشان نشده.
البته اینها ناچیزند در برابر کسانی که حتی از نگاه معیارهای بیرونی هم موفق نشدند. چه برسد به رضایت درونی.
به نظرم باید خیلی حواسمان به این برونسپاری در تصمیمگیری در مورد شغلمان باشد. این برونسپاری یک تفاوت مهم با آن برونسپاری ساخت قطعات دارد. داستان یقه گرفتن اینجا مانند آنجا نیست.
ما با برونسپاری تصمیمهای مهم زندگیمان، میتوانیم در صورت عدم رضایت در آینده، کسی را داشته باشیم که یقهاش را بگیریم و تقصیر را بر گردن او بیندازیم. اما نه آن فرد و نه هیچکس دیگر نمیتواند خسارت وارد شده را جبران کند. عمر ما رفته و رضایتی حاصل نشده.
برونسپاری در تصمیمهایی مثل انتخاب لباس و غذا شاید توجیهپذیر باشد (آن هم برای کسی که این مسایل برایش اولویت بالایی ندارد)، اما برونسپاری در تصمیمهایی مثل انتخاب شغل، واقعا بیمعنی نیست.
یقه گرفتن هم در آینده دردی از ما دوا نخواهد کرد.
خلاصه که مواظب برونسپاری و محدودیت خودساخته در تصمیمگیری باشیم و از آنها به موقع استفاده کنیم.
اگر فکر میکنید این مطلب میتواند برای کس دیگری هم مفید باشد، آن را با دیگران به اشتراک بگذارید. میتوانید این کار را در تلگرام یا توئیتر انجام دهید.
مطالب مرتبط
چرا نباید در مورد تصمیمهایمان به دیگران توضیح بدهیم؟
گزینه های خوب آدم را بیچاره میکند
راهرو گر راهِ نو خواهد، توقف بایدش
دیدگاه ها
سلام.
مطالب سایتتو خوندم. قشنگ بود.
یه شبی خیلی خسته و درمونده مثل همیشه با گوگل درد و دل کردم. سایت شما رو برام بالا آورد.
چقدر مسرورم از هم صحبتی با گوگل و پیشنهاداتش.
کاش میشد با خودت حرف بزنم.
چقدرخوب و واضح توضیح دادین.
محدود کردن گزینه ها برای یک انتخاب واقعا لذت بخشه،بارها استفاده کردم و لذت بردم.
راستی من به عنوان یک فریلنسر درعرصه وب بارها یقه ام را گرفته اند:))
پست
مخلصم.
مهدی، سایتت رو دیدم. یه نکتهای: ببین تو مطلب آموزش نصب وردپرس رو احتمالا برای کسانی نوشتی که اصلا تا حالا وردپرس رو نصب نکردن.
والا من که تا حالا n تا سایت وردپرسی آوردم بالا مخاطب نوشته تو نیستم.
برای اون مخاطب کماطلاع در این زمینه، مطلبت نافصه. به نظرم باید حتی در مورد تفاوت قالب وردپرس با خود وردپرس هم حرف بزنی. دیگه اون قسمت یوزر-پسوردِ دیتابیس که سریع ازش رد شدی که بماند. اونجا حداقل چند تا عکس دیگه لازمه.
تازه اومدیمو طرف بجای دایرکت ادمین، سیپنل داشت. اونوقت چی؟ اینم یه توضیحی باید بدی.
خلاصه که گفتم اینا رو بگم بد نیست. 😉
راستی یه درباره من هم بنویس. 🙂
سلام.حتما این مواردی که گفتین رعایت میکنم.ممنون