امروز در دفتر جدیدمان نشسته بودم و در حین مطالعه، ایدهای جذاب به ذهنم رسید. فارغ از اینکه این ایده چقدر به ثمر برسد و بعد از پروراندن این ایدهی خام، سرانجامش چه شود، نکتهای به ذهنم رسید که برایم خیلی دلنشین بود.
داشتم فکر میکردم چه راههایی را پیمودهام تا امروز، اینجا و در این لحظه، این ایده به ذهنم برسد. از چه چیزهایی گذشتهام. چقدر اتفاقات مختلف دست به دست هم داده، تا این ایده امروز به ذهن من برسد. چه کتابهایی را خواندهام. چه دوستیهایی را ساختهام و به چه دوستیهایی پایان دادهام و …
اگر به امید خواندن یک جادو برای ایدهیابی روی این تیتر کلیک کردهاید، باید اعتراف کنم که شرمندهی شما شدهام. بنظرم برای رسیدن به ایدههای جذاب در حوزههایی خاص باید خودمان را درگیر آن موضوع کنیم. ما باید تلاش زیادی بکنیم و به خیلی چیزها نه بگوییم تا ایدهای از آسمان بر ما ببارد. آسمان ایدهها را خودمان بارور میکنیم.
نوشتهای در کتاب ترک عادت (ده قدم تا تغییر زندگی) خواندم که فکر کنم برای اتمام این پست، مناسب باشد:
«در انجام دادن یک برنامه یا یک کار خطرات زیادی وجود دارد. ولی، این خطرات بسیار کمتر از خطراتی است که باید در قبال بی حرکتی و بی خیالی پرداخت شود.»
دیدگاه ها
منم هم این رو از یونگ اضافه میکنم که:
اگر از خطا کردن بپرهیزید زندگی نکرده اید. به یک اعتبار حتما میتوان گفت که هر زندگی یک اشتباه است. زیرا هیچ کس حقیقت را نیافته است!
پست
درود بر تو و یونگ.
در انجام دادن یک برنامه یا یک کار خطرات زیادی وجود دارد. ولی، این خطرات بسیار کمتر از خطراتی است که باید در قبال بی حرکتی و بی خیالی پرداخت شود
چقدر پایان بندی خوبی بود ممنونم امین جان
دو کتاب در زمینه یافتن ایده ها برای من خیلی الهام بخش بودند. «ای کاش وقتی بیست ساله بودم میدانستم» و «سنگفرش هر خیابان از طلاست». این کتابها درباره اینکه چه طور ایده پرداز یا خلاق باشیم نیستند ولی این باور رو در من ایجاد کردند که دنیا پر از ایده های ناب هست که منتظرند ما بریم دنبالشون و اونها رو عملی کنیم. به قول کیم وو چونگ فرصتهای خلق ارزش در همه جا هستند، مثل سنگفرشهای خیابون که از طلا باشند، کافیه شما اراده کنید، خم بشید و اونها رو بردارید.
پست
شهرزاد، من فکر میکنم توی ایرانِ امروز، این طلای ایدهها ۲۴ عیاره و واقعا همینطوره که میگی.
کتابهایی که گفتی رو توی لیست مطالعهام قرار دادم.