برای روزهای بد (با روزهای بد زندگی چه کنیم؟)

تبدیل روز بد به روز خوب | برای روزهای بد

پیش‌نوشت

این روزها مشغول فعالیت‌هایی هستم که جذابیت زیادی برایم دارد. فکر میکنم ظرف یکی دو هفته آینده خبرهای مهمی را در خصوص این فعالیت‌ها اعلام کنم، (حداقل برای من مهم است. 😉 ) اما در این مدت سعی میکنم تا حدممکن چراغ اینجا روشن بماند.

نوشت

تازگی‌ها یاد گرفته‌ام فریبِ بدشروع‌شدن یک روز را نخورم. وقتی دیرتر از آن ساعتی که قرار بوده، بیدار میشوم یا در ابتدای روز حال خوشی ندارم، اعصابم را بهم نمی‌ریزم. (تاکید بر فاعل بودن خودم دارم در بهم‌ریختگی و نه مفعول بودن، درود بر روح گلاسر و تئوری انتخابش)

برنامه‌های ادامه‌ی روز را لیست میکنم. مهم‌ترینشان را انتخاب میکنم و فقط روی آن تمرکز میکنم. بعد از آن پومودوروهای پشت سرهم و تلاش بیشتر و فوران ایده‌های جدید. چندین بار به من ثابت شده که ابتدا عمل است و بعد انگیزه.

با بی انگیزگی چه کنیم؟ (چند نکته برای مقابله با بی انگیزه بودن)

(به فکر تدوین یک فایل pdf هستم که در مورد مدیریت زمان و پومودورو و این حرفهاست. همینجا قولش را به شما و خودم میدهم)

دیگر خیالم راحت است که حتی وقتی حال خوشی ندارم، میتوانم حالم را تغییر دهم. گاهی هم برای افزایش تمرکز و نظم گرفتن ذهنم، شروع میکنم به خواندن یک کتاب. با اولین یا حداکثر دومین پومودورو ذهنم جمع و جور میشود. کتاب‌خواندنم به همان روش همیشگی‌ست. یک فایل word جلویم باز است و خلاصه‌ی کتاب را تایپ میکنم. احساس میکنم این درگیری انگشتهایم در افزایش تمرکزم تاثیر زیادی دارد.

خلاصه که فکر میکنم برای روزهای بد زندگی هم باید برنامه‌ریزی مخصوص به خودش را داشته باشیم. ما باید روز بد را به روز خوب تبدیل کنیم. مسئولش خودمان هستیم، نه کس یا چیز دیگری.

دیدگاه ها

  1. مهدی درویشی

    سلام آقای آرامش
    چقدر خوب بود، خصوصا قسمتی که گفتین وقتی دیر بیدار میشین :))
    این حالت زیاد برای من پیش میاد و رها کردن برنامه و اهمال کاری، کاری بود که انجام میدادم.
    کل روز رو به نگاه کردن برنامه میگذروندم و آخر شب میگفتم کاش لاقل یه فیلم میدیدم!
    خوشحالم که با وبلاگتون آشنا شدم. تشکر

  2. فروغ

    ممنون از مطلبتون
    عجیبه من تا به حال وب گردی نکرده بودم و خیلی اتفاقی به مطلب شما برخوردم.
    میتونم بگم انگار این مطلب برای این روزهای من نوشته شده…

    1. نویسنده
      پست
      1. فروغ

        من دیشب یه وبلاگ ساختم ولی میشه گفت هیچ تجربه ای تو این زمینه ندارم. برای همین امروز داشتم وبگردی می کردم.
        حتما مطالبتون رو مطالعه می کنم و ازتون راهنمایی می گیرم.

        1. نویسنده
          پست
  3. پوریا صفرپور

    امین حس میکنم یک موجی از تکاپو جدی بین متممی ها راه افتاده. یا شاید هم بوده و من امروز شاهدش هستم.
    دوست ندارم بنویسم موج. موج برخواست و نشستی داره. شاید بهتره آروز کنم جریان باشه و تداوم داشته باشه.
    در خصوص فایل ورد که گفتی به فکر فرو رفتم. من شیوه های خودم رو دارم و جالب بود برام شیوه ت.
    و اینکه منتظر خبرهات هستم و جمله ت رو در مورد متممی ها رو خوب به خاطر دارم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      پوریا تو خیلی خوب مینوسی و من از خوندن نوشته‌هات همیشه لذت میبرم. چه کامنتهای خوبت و چه سفرنامه‌ها و دل‌نوشته‌های سایتت. گفتم مجددا این موضوع رو به اطلاعت برسونم. 🙂
      امیدوارم به زودی انگلیسی نوشتن رو هم شروع کنی…
      پوریا به نظر من هم فعالیت بچه‌ها بیشتر شده و من هم امیدوارم که جریان باشه و نه موج.

  4. سارا حق بین

    سلام امین جان
    چند ثانیه پیش به طرز وحشتناکی از درون بهم ریخته بودم و فقط با تنفس و حرف زدن با خودم داشتم مدیریت خشم می کردم. تعمداً این صفحه رو باز کردم که ببینم تو توی این مواقع چکار می کنی . الان شاید یک دقیقه از اون موقع گذشته و من لبخند به لب دارم این پست رو تایپ می کنم و بعدش میرم روی گوش دادن با پادکستهای مدنظرم تمرکز می کنم.
    تلاقی جالب و به موقعی بود ؛ )

    1. نویسنده
      پست
  5. سارا عصاركاشاني

    سلام،
    مثل همیشه عالی.
    پومودورو… پدیده ای که امروز برای اولین بار به کار گرفتم. واقعا تاثیرگذار بود.
    پی نوشت: اخیرا متوجه شدم که حس و حالم به شدت به دوستان متممی ام وابسته شده است.
    از انرژی و انگیزتان، سرمست می شوم.
    قطعا منتظر شنیدن خبرهای مهم هستم.

    همیشه شاد باشید و سرحال

    1. نویسنده
      پست
  6. معصومه شیخ مرادی

    امین جان پستی که امروز من گذاشتم تا حدی همراستا با پست تو از آب درآمده عنوانت را که توی سایت محمدرضا دیدم برای خودم جالب بود اومدم ببینم چی نوشتی.
    فکر می کنم در حال تجربیاتی هستیم که گاه حس های مشترکی به ما می دهند، اتفاق نیکویی بود.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      چقدر جالب معصومه جان. اتفاقا خوندن این بخش از کتاب عزت نفس که نقل کردی برای من هم خیلی حس خوبی داشت.
      همیشه خواننده نوشته های صمیمی و دلنشینت هستم.
      چقدر خوب که کتاب عزت نفس رو شروع کردی. 🙂

  7. مهدی

    سلام. سه بار واژه پومو… رو بکار بردید و هر سه بار با نگارشی متفاوت. برای من که اولین بار هست این واژه رو می‌بینم حتی نتونستم بفهمم آخر درست این واژه چی هست.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      سلام مهدی جان
      حق باتوئه. ممنون از تذکرت، اصلاحشون کردم.
      با گوگل کردن “پومودورو” چیزهای خوبی برای خوندن پیدا بشه. حتما برو سراغش، چیز خوبیه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *