به بهانه ایمیل یکی از خوانندگان، حرفهایی درباره هدف از زندگی نوشتهام.
پیشنوشت
برایم نوشته:
«مشکلی که در سن ۳۸ سالگی همچنان درگیرشم بخاطر نیاز مالی مثل خیلیا شغل کارمندی دارم بدون علاقه خاصی فقط برای امرار ومعاش یا شاید سرگرم شدن چون هنوز نه علائقم رو میشناسم نه استعدادم رو و نه میدونم به چی میخوام برسم اما همیشه درگیری ذهنی این قضیه با من هست. ممنون میشم اگه راهنمایی کنید یا اگه مطالب بیشتری هست که کمک میکنه معرفی کنید.»
دوست عزیزم، هر آنچه در این مورد به ذهنم میرسد مینویسم، البته قبلا هم به بهانه های مختلف در این مورد نوشته ام و سعی میکنم هرجا لازم شد به آنها لینک بدهم. طبیعتا اینها نظرات شخصی من است و ارزش بیشتری ندارد.
با اجازهات زدهام به صحرای کربلا و موضوع را از کمی بالاتر نگاه کردهام. در مورد نداشتن هدف در زندگی نوشتهام. شاید این نوشته اشارهای کوچک به این باشد که چگونه هدف زندگی خود را پیدا کنیم.
نوشت
۱
قبل از هرچیز به نظرم باید تاکید کنم که مشخص نبودن هدف در زندگی امری رایج است و به هیچ وجه فکر نکنی که این مشکل را فقط تو داری و همهی این جماعتی که روز و شب در حال دویدن هستند میدانند به کدام سو میدوند. اکثر آدمها صرفا میدوند، همین.
این پدیده، یعنی پیدا کردن هدف از زندگی اینقدر مهم است که مارک تواین آن را اینگونه توصیف میکند:
«دو روز مهم زندگی تان یکی روز تولدتان است و دیگری روزی که هدف زندگی را می فهمید.»
در مطلبی مستقل بر این نکته تاکید کردهام که برای پیدا کردن هدف در زندگی ، نباید عجله کرد و توقف و تحمل، لازمهی تغییر مسیر است:
راهرو گر راهِ نو خواهد، توقف بایدش؛ در باب رضایت از زندگی و نقش توقف در تغییر مسیر
۲
یک آفتِ هولناک برای تغییر مسیر به سمتِ رضایتبخش برای ما، نگاه بیش از حد به دستاوردهای گذشته است. برای قدم گذاشتن در مسیر جدید نباید از کنار گذاشتن آنچه داریم بهراسیم. حتما از دستاوردها و تجارب گذشته استفاده کنیم اما بخاطر راهی که تا نیمه رفتهایم و فهمیدهایم اشتباه است، باقی عمرمان را هدر ندهیم. در این مورد هم قبلا چیزکی نوشتهام و اگر اجازه بدهی تکرارش نمیکنم:
استدلالی سخیف هنگام تصمیم گیری: “حیف نیست حالا که تا اینجا اومدی ولش کنی؟”
۳
انتظار زود به نتیجه رسیدن نداشته باشیم و روی این موضوع وقت بگذاریم. برای خرید یک لپتاپ یا موبایل روزها وقت میگذاریم تا گزینه مناسب را پیدا کنیم. برای اینکه بدانیم هدف من از زندگی چیست؟ باید خیلی وقت بگذاریم. برای خودِ من چند ماه طول کشید تا هدف را پیدا کنم. در این مدت حسابی سردرگم بودم و دور خودم میچرخیدم، اما در نهایت پیدایش کردم.
خیلی از مواقع برای سنجش میزان علاقه واقعی ما به یک فعالیت باید در عمل درگیرش شویم و نمیتوان از بیرون به آن نگاه کرد و تحلیلش کرد. تعریف ما از “علاقه به یک فعالیت” ممکن است بعد از تجربهی آن فعالیت تغییر کند. بنابراین بنظرم در این مدت بیکار ننشینیم و با جمعآوری اطلاعات و تجربه چیزهای مختلف، راهِ تصمیمگیری بهتر را برای خودمان هموار کنیم:
تصمیم گیری (۳): تصمیم گیری پشتِ درهای بسته موقوف! (با ارائه یک مثال: تصمیم برای تغییر شغل)
۴
در خلال بررسیهایمان حتما منابع محدودمان را در نظر داشته باشیم. هیچوقت نمیشود همهچیز را با هم داشت. این ظلم بزرگی است که به ما شده و محافظهکاری در مغز ما فرو رفته و میخواهیم همه چیز را با هم داشته باشیم. این نوع محافظهکاری صرفا به “معمولی بودن” منجر میشود. همانی که با آن به شغلی میرسیم که صرفا با آن وقت میگذرانیم و از آن لذت نمیبریم.
لطفا معمولی نباشیم! (تخصیص “بهینه” منابع یا تخصیص “متعادل” منابع؟)
در این خصوص فکر کنم بد نباشد سری به قسمتهای مختلف سری کارنکن هم بزنی، آدمهای سری کارنکن نمونههای خوبی برای نتیجه داشتن هدف در زندگی هستند:
معرفی سری کارنکن و قسمتهای مختلف آن
باید بتوانیم به خیلی از چیزها نه بگوییم. همین “نه گفتنها” ما را متمایز خواهد کرد و منجر به این خواهد شد که در نهایت به هدفِ خودمان برسیم. خب حالا چگونه برای خود هدف انتخاب کنیم؟
یک راه خوب برای راحت کردنِ کنار گذاشتنِ سایر گزینهها هست. این روش به ما میگوید چگونه اهداف خود را بنویسم و تعدادی از آنها را کنار بگذاریم. کاغذ را بردار و لیستی از شغلهایی بنویس که اگر ۵۰۰ سال زندگی میکردی دوست داشتی هر ۱۰۰ سال یکی از آنها را داشته باشی. حالا آنها را دو به دو مقایسه کن و ببین ترتیب اهمیت آنها برایت به چه ترتیب است.
حالا این واقعیت را درنظر بگیر که ما در بهترین حالت تنها بخشی از یکی از آن ۵ تا ۱۰۰ سال را داریم. حالا که وقت نداریم چارهای جز نه گفتن به سایر گزینهها نیست.
من هم همین کار را کردهام. برای من برنامهنویس ماهر شدن و رواندرمانگر شدن شغلهایی بود که وقتی فهمیدم ۵۰۰ سال وقت ندارم کنارشان گذاشتم. تو چه چیزهایی را کنار خواهی گذاشت؟
بنظرم این محدودیت منابع را خیلی باید جدی بگیریم. شاید بد نباشد مطالبی که در خصوص مرگ هم نوشتهام نگاهی بیندازی، برای خودِ من فکر کردن به این واقعیت محتوم، بسیار اثربخش بوده:
۵
در روزها و هفتههایی که برای پیدا کردن هدفِ جدیدمان تلاش میکنیم باید خودمان را رصد کنیم. درست است که این پیدا کردن ممکن است زمان ببرد و به زودی محقق نشود، اما نباید به بهانه زمانبر بودنِ این فرایند دست روی دست بگذاریم و کاری نکنیم.
باید معیاری داشته باشیم که با آن خودمان را چک کنیم. باید حواسمان به خودمان و اعمالمان باشد. اگر میخواهیم به نتایج متفاوتی برسیم باید متفاوت عمل کنیم:
چیزهایی در مورد تغییر: آهستگی، پیوستگی و الزام وجود نشانه های حداقلی
۶
و اما اطرافیان. کارِ اطرافیان جلوگیری از تغییرِ مسیر ما به سمت رویاهای خودمان است! باور نداری؟ این حرف من نیست. خیلیها این واقعیت را بیان کردهاند. حتی خانوادهی نزدیکمان هم به بهانه دلسوزی برای ما، ما را از قدم گذاشتن در مسیر رویاهایمان بازمیدارند. البته این دلسوزی توام با محافظهکاری منجر به یک زندگی معمولی خواهد شد. آب باریکهای وجود خواهد داشت، اما حتی باریکهای از شوق به شغلمان وجود نخواهد داشت.
صبحها باید به زور از تخت جدا شویم تا یک روز دیگر را شب کنیم و دلخوش باشیم که امنیت شغلی داریم. حال اینکه امنیتی برای روحمان فراهم نیست و مدام با خودمان کلنجار میرویم. ما مستحق بیشتر از اینها هستیم.
۷
معجزهی داشتن هدف در زندگی را باور کن. بخش اعظم سوالت راجع به انتخاب شغل و علاقه و استعداد بود. در حد فهم کمِ خودم چیزهایی گفتم، اما آگاهانه بحث را از یک انتخاب شغل فراتر بردم و به این سوال پرداختم که هدف از زندگی چیست؟ این سوال بسیار شخصی است. هرکس بنا به درونیات خودش باید به آن جواب دهد.
اما وقتی بدانیم از زندگی چه میخواهیم، یکی از عواید آن مشخص شدن مسیرِ شغلی است. بنظرم قبل از فکر کردن به اینکه در مورد شغلم چه کنم؟ باید به این فکر کنم که در مورد کل زندگی چه کنم؟ رویای من چیست؟
علاقه به هدف و تلاش برای آن اینقدر مهم است که مارتین لوتر کینگ آن را اینگونه توصیف میکند:
«اگر چیزی پیدا نکردهاید که حاضر باشید برایاش جان بدهید، به درد زندگی نمیخورید.»
حالا این ما هستیم که انتخاب میکنیم. میخواهیم هدفی برآمده از درون خودمان داشته باشیم و در مسیرِ رسیدن به آن تلاش کنیم؟ یا میخواهیم صرفا از ترسهایمان فرار کنیم و تن به معمولی بودن بدهیم؟
جواب این سوال را با تصمیماتمان خواهیم داد. امیدوارم هر تصمیمی میگیریم لحظهی پایان بازی، افسوس نخوریم.
داشتن شغلی مناسب کمک زیادی به هدفدار شدن زندگی ما میکند، بعد از خواندن این مطلب حتما به نقشه راهی که برای این موضوع تدوین کردهام، مراجعه کنید:
[maxbutton id=”2″ url=”http://bit.ly/2HkNgBV” text=”نقشه راه کارنکن” ]
دیدگاه ها
سلام
من ۲۷ سالمه و هنوز نمیدونم هدفم از زندگی چیه
استرس زیادی رو تحمل میکنم و نگران آیندم هستم لطفا کمکم کنین باید چیکار کنم
نمیدونم باید چیکار کنم و ترس از آینده داره داغونم میکنه
هر روزی که میگذره بیشتر استرس میگیرم و حالم بدتر میشه
من احساس میکنم شغل مورد علاقم رو پیدا کردم(خلبانی) ولی خب رسیدن به اون برام امکان پذیر نیست.رشته خیلی خیلی گرونی هست و طوری نیست که بشه با یکی دوسال پسانداز بهش رسید، خیلی بیشتر از این حرفا گرونه. همش منتظرم که یه راه جدید پیدا بشه تا عملی بشه مثل بورسیه که در این رشته وجود نداره امروزه. ولی یک سال از عمرم معطل موندم و حالا کاملا ناامیدم.هیچ چیزی مثل اون باعث نمیشه من از خوابم بزنم و با امید صبح بیدار بشم برای زندگی و این بلاتکلیفی و سردرگمی و بیهدفی بدترین چیزه.
سلام.من هنوز نتونستم به خودم کمکی کنم.هدفی ندارم لیسانس بیکار.همسرم میگه بشین تا دکترا بخون. تا خودت یه آزمایشگاه بزنی؛ولی اصلا علاقه ی درس خوندن وحس وحالش نیست. دوست دارم سر کار برم ولی خصوصی حقوقش خیلی کمه؛راستش خودم نمیدونم هدفم چیه واز چی خوشم میاد.میخوام راهنماییم کنید.از دوره جوونیم به نحو احسن استفاده ببرم ودر پیری دچار خسران نشم.
سلام
اومدم یه عالمه صفحه و سایت و .. سرچ کردم..که یه کم اشفتگی ذهنم کم شه.. اینجا رو دیدم همه رو بستم و گفتم همینارو بخونم کافیه..خیلی خوب بودن و بهترین قسمتش که من رو به فکر فرو برد اون جمله بود که برای این که چیز جدیدی رو بتونیم به دست بیاریم یه جااهایی باید دستاورد های نصف و نیمه گذشته رو بتونیم فراموش کنیم..(البته اصل جمله این نبود)خلاصه که خیلی خوندنشون بهم چسبید.. خیلی ممنون.. موفق باشید
پست
چقدر خوب مینا. 🙂
پس به دیگران هم معرفی کن.
سلام . چجور میتونم هدفمو مشخص کنم ؟ من دارم برا کنکور تجربی درس میخونم ولی اصلا علاقه ای ندادم بش از اونور هم عاپلاقه زیادی به هنر دارم الان نه برا کنکور درس میخونم نه به چیزی که توش استعداد دارم تلاش میکنم.
سلام ، واقعا موضوع مطالبتون و طرز بیان و نگارش اونا بی نظیره …من حدود ۷ ساعته که میخکوب شدم جلوی لب تاب و دارم مطالب مختلف سایتتون رو میخونم و فکر میکنم… حتما مصداق این شعر هستی شما :
هر سخن کز دل برآید لاجرم بر دل نشیند…
آقا امین
من با خوندن بیشتر مطالبتون یه راهِ گنگ دیگه تو ذهنم باز شده که نمیزاره حواسم فقط معطوف اون تصمیمی که گرفتم باشه
هی شک میندازه تو جونم
باتون درمیونش میزارم بلکه بتونید کمکم کنین
حقیقتا میدونم هدف از یه جایی توی اعماق آدم نشأت میگیره و اونه که هدف اصلیه
حالا من توی این برهه زمانی که فعلا گذاشتم به دغذغه ی انتخاب رشتم برسم و دلم اون چیزیو که واقعا میخادو از الان دنبال کنم وقتی بیشتر سرگذشتای ادمایی رو میخونم که در نهایت دنبال هدف اصلیشون و چیزی که خوشحالشون میکنه رفتن میبینم زمانی پی هدفشون رفتن که تا قبلش یه مسیره روتینو طی کردن که اصولا اکثر ادما طی میکنن. اونم تحصیلات دانشگا تو رشته ایه که همچین بهش علاقه نداشتن ولی برای اوضاع اقتصادی زندگیشون کارآمد بوده و حالا اغلب تونستن با درامدی ک از اون کار کسب کردن برن پی علاقشون..
اما حالا منی که میخام از صفر برم دنبال هدفی که من تو دنیای هنر میبینم و پشتوانه مالی هم ندارم تکلیف چیه؟
حقیقتش من به خودم شک ندارم و میدونم میتونم از توش کاری که دوست دارمو در بیارم.. ولی نمیدونم چجور بگم به نظرتون زود نیس واسه از الان پی هدف رفتن؟! یکم ترس افتاده به جونم وقتی میبینم کساییو که با تحصیلاتشون شغلی دست و پا کردن و با هزینه اون حالا کم یا زیاد علاقشونو پی گرفتن
اینم در نظر بگیریم که اونا که شاید یکیشونم خودتون بودین از محدودیت کم تری برخوردار بودن نسبت به منی که یه دختر شونزده ساله با محدودیتای زیادم تا کسایی که به سن استقلال رسیدن
پست
فسنجون جان
اعتماد به نفس و جسارتت رو تحسین میکنم.
کمی به من اجازه بده، امیدوارم به زودی پاسخ خوبی برای تو داشته باشم.
بازم به اینجا سر بزن.
منتظر جوابتون میمونم و امیدوارم جوابتون بتونه منو سر تصمیمم مصمم تر کنه چون راه زیادی تا انتخاب رشتم نمونده و هرکسم که بخوام ازش مشورت بگیرم منو به سمت نظر خودش میکشونه نه چیزی که معقوله..
ممنونم
سلام اقای ارامش ، این سوال دوستمون برای من هم به وجود اومده که درگیر انتخاب رشته دانشگاه هستم ، خیلی دوست دارم نظرتون رو بدونم
کتاب اگر میدانستم چه میخواهم نوشته باربارا شر مطالعه کن
سلام
من موقع انتخاب رشته پی علاقه و هدفم رو گرفتم. دوست داشتم ریاضی فیزیک و بعد هم کامپیوتر و یا الکترونیک بخونم. خانواده اصرار داشتن دندانپزشکی رو انتخاب کنم که نکردم.
الان واقعا پشیمونم و این انتخاب بزرگترین اشتباه زندگی منه.
به نظرم وقتی میخوای هدف انتخاب کنی خیلی دقت کن
Pingback: چگونه تغییر شغل دهیم؟ (به همراه نقشه راه تغییر شغل) - امین آرامش
Pingback: کتاب چگونه شغل دلخواهمان را پیدا کنیم (معرفی و دریافت خلاصه کتاب) - امین آرامش
سلام.واقعا از خوندن نوشته هاتون لذت بردم.چند ساعته پای سیستم نشستم و دارم با لذت همه نوشته هاتونو میخونم.بهترین بخش سایتتون از نظر من ” کار نکن ” بود.اما همه نوشته هاتونو دوست داشتم.ان شاءالله همیشه در پناه خدا شاد و خوشحاال باشید.
پست
سلام میلاد
ممنونم از فیدبک و آرزوهای خوبت. 🙂
Pingback: الگوریتم ژنتیک برای یافتن هدف زندگی | ایمان نظری
با عرض سلام بند نیز مدیریت سایتی در همین راستا را دارم می خواستم از شما در خواست همکاری کنم . اگر شما هم مایل به همکار هستید در ایمیلم خبر بدید.
Pingback: 6 نکتهای که از فعالان شبکههای هرمی آموختم - امین آرامش
بسیار عالی
سپاس
امین جان ممنون از مطالب خوبی که نوشتی. راستش من هم مثل این دوستمون و خیلی های دیگه گاهی به اهداف خودم در زندگی فکر می کنم. اگه بگم هدفم در زندگی و رسالتی که برای خودم قائلم کاملا برام شفاف و روشنه، دروغ گفتم. اما نسبت به یک سال پیش که شروع کردم به فکر کردن درباره این مساله، تصویر شفاف تری از اهداف و خواسته های خودم دارم.
برای من کتاب “هفت عادت مردمان موثر” در این زمینه بسیار الهام بخش و مفید بود.
پست
علی جان، خوشحالم که در این راه تلاش میکنی. همین تلاش کردنها حتما به اتفاقهای خوبی هم منجر خواهد شد.
اشاره به کتاب هفت عادت هم بسیار بجا بود. برای خودِ من هم خوندن این کتاب بسیار الهام بخش و مفید بود.
موفق باشی دوست خوبم.
از واژه «معمولی» بیشتر از هر واژه دیگری باید منزجر شد و تنفر ورزید. این تنها شاه کلید موفقیت است.
با مهر
یاور