آدمهای اهل سفر آدمهای خاصی هستند. نوع نگاهشان به دنیا با دیگران فرق دارد. فکر میکنم سفر، نگاه آنها را وسعت میبخشد و به همین دلیل هم خواندن سفرنامههای این آدمها اینقدر لذت بخش و در عین حال الهام بخش است.
به بهانه سری کارنکن تاکنون از چندین آدمِ اهل سفر نوشتهام، این بار هم میخواهم از یکی دیگر از بَکپَکِرها بنویسم. محمدحسین محمودزاده مثل خیلی از ما یک شغل ثابت دارد، اما همیشه یک نگاهش به سفر است و در حال برنامهریزی برای آن. خودش این وضعیت را اینگونه توضیف میکند:
“از سال ٨٩ که سفرهام را شروع کردم تا الان که سال ٩۵ هست، شاید کلا ١٢ ماه در سفر بودم و بقیه روزهای این مدت را دنبال کار، زندگی، درس و مسایل دیگه بودم.
سفر کمتر از ٢٠٪ زمان زندگی من را گرفته و شما فقط شاهد و ناظر همین ٢٠٪ هستید. بجز سفر آلمان به ایران که ۵ ماه بود و قبل شروع کار ثابتم در تهران بود، بقیه سفرهام حدودا یک ماه و یا کمتر هم بوده. که اکثرا هم در تعطیلات عید نوروز بوده.
اینکه من بجز سفر مطالب دیگه ایی نمیزارم تو این صفحه، به این معنا نیست که و فقط و همش در سفرم!
پس با این حساب جواب این سوال که “من از کجا پول در میارم برای سفرهام”، باید کاملا معلوم باشه. مثل خیلی های دیگه دارم تو این شهر کار میکنم.”
محمدحسین سه سال است که با دوچرخه سفر میکند و پیش از آن دوچرخه همراهِ همیشگی سفرهایش نبوده. او میگوید دوچرخه بیشتر این حس را ایجاد میکند که باید در مسیر بود و از مسیر لذت برد و نباید حال خوب را موکول به مقصد کرد. این شیوه نگاه محمدحسین به سفرهایش را میتوان در سفرِ زندگیاش هم مشاهده کرد. او حالِ خوبش را موکول به رسیدن به یک مقصد نکرده و در حال لذت بردن از مسیرِ زندگی است. او به دنبال آرزوهایش رفته و مثل خیلی از ما آنها را به آینده حواله نکرده است.
او میگوید سفرهایش حولِ آدمها میچرخد و بیش از هر چیز در سفر دوست دارد آدمها را ببیند، و البته که دیدن آدمهایی از نژادهای مختلف و مشاهده تفاوتهای موجود در شیوه نگاه آنها به زندگی، وسعت نگاه فرد را افزایش خواهد داد و این اتفاق را به وضوح میتوان در محمدحسین محمودزاده مشاهده کرد.
محمدحسین این روزها در حال نگارش سفرنامههایش هم هست. قطعا خواندن سفرنامه چنین آدمی سرشار از نکات الهامبخش خواهد بود و میشود فروش بالای کتابهایش را از همین الان هم پیشبینی کرد.
نکته جالب در مورد محمد حسین محمودزاده این است که او قبل از یک سفرِ اجباری از این علاقهاش به سفر کردن و استعدادش در عکاسی بیخبر بوده و بعد از آن توفیقِ اجباری به این ویژگیهای درونیاش پی برده است. فکر میکنم همانطور که قبلا هم در مطلب تصمیم برای تغییر شغل گفتهام برای کشفِ خودمان باید از خانه بیرون بزنیم و چیزهای مختلف را تجربه کنیم. هرچه بیشتر تجربه کنیم، شناختی که از خودمان و استعدادها و علایقمان داریم هم بهتر خواهد شد.
محمدحسین سفرهایش را از یک سفر ده روزه آسان شروع کرده و به دیگران هم توصیه میکند که اگر قرار است چنین کاری بکنند، حتما از همین قدمهای کوچک شروع کنند. البته او بر این نکته هم تاکید میکند که این شیوه از زندگی سختیهای بسیاری هم دارد که ممکن است از دید یک بیننده بیرونی به چشم نیاید. سفر اخیر او به سردترین نقطه زمین و سفرش در جاده استخوان مصداق بارزی از وجود این سختیها در سفرهای اوست.
شیوه زندگی محمدحسین محمودزاده برای خیلیها جذاب است و به همین خاطر هم رسانههای مختلفی به سراغ او آمدهاند، لینک تعدادی از مصاحبههای او را در انتهای این قسمت از سری کارنکن قرار دادهام.
پیشنهاد میکنم با محمدحسین همراه شوید و دنیا را از دریچه نگاه او ببینید. در دیدن عکسهای او و خواندن سفرنامههایش عجله نکنید، صفحات اینستاگرامش را به مرور ورق بزنید، او حرفهای زیادی برای گفتن به شما دارد.
لینک نقل قول اول از محمدحسین (در صفحه اینستاگرام او)
لینک عکس اول متن از صفحه اینستاگرام او
لینک عکس دوم متن از صفحه اینستاگرام او
شما هم میتوانید داستان کارنکن خودتان را بسازید، روی لینک زیر کلیک کنید:
[maxbutton id=”2″ url=”http://bit.ly/2HkNgBV” text=”نقشه راه کارنکن” ]
دیدگاه ها
سلام،
واقعا دنبال کردن صفحهٔ اینستاگرامش و صبر کردن برای اینکه دوباره برسه به اینترنت و پست جدیدی بگذاره جالب بود.
خصوصا ماجرای آشناییش با اون گرگه و پیرمردی که دو شب پیشش موند و چندین و چند پست از احوالاتش نوشت
پست
سلام نریمان عزیز
حق با توئه، واقعا سفرنامه جاده استخوان محمدحسین فوق العاده بود.
یادم میره:) اتفاقا بعد از اینکه پیامم ارسال شد متوجه شدم، حتما این کارو می کنم.
یکی از چیزهایی که در این سفر اخیر توجه مرا به خودش جلب کرده بود همین شور زندگی آدمها بود. واقعا ستودنیست.
پست
چرا آدرس سایت جدیدت رو نذاشتی پریسا؟
اینور، اونور که میری کامنت میذاری حتما آدرسش رو بذار، کلی فایده داره.