تکنیک پنج چرا یا Five Why Method اولین بار توسط Sakichi Toyoda (بنیانگذار تویوتا) ارائه شده. او و بعدها Taiichi Ohno (پدرِ سیستمِ تولید تویوتا) از این تکنیک برای پیدا کردن ریشهی مشکلاتِ موجود استفاده میکردهاند. بدین ترتیب بجایِ صرف انرژی برای درمان مشکلاتِ لایهی اول، ابتدا مشکلات ریشهایتر را با تکنیک پنج چرا پیدا میکردهاند و سپس وقت و انرژیشان را برای رفعِ آن مشکل میگذاشتهاند.
قبلا هم از این تکنیک چیزهایی شنیده بودم، اما بهانه نوشتن این پُست، دیدن مجدد این تکنیک در کتابِ Hooked بود. نیر اِیال در این کتاب در مورد روشهایی که تولیدکنندگانِ محصولات تکنولوژیک برای وابسته کردن ما به محصولاتشان استفاده میکنند، حرف میزند (ترجمه فارسی در فیدیبو: اینجا). او در جایی از این کتاب در مورد استفاده از این تکنیک برای یافتنِ ریشهایترین نیازی که این محصولات از ما رفع میکنند، مینویسد. مثلا به این مکالمه فرضی از این کتاب توجه کنید: (ترجمه وفادار به مفهوم است و نه کلمات)
- چرا حسن (یک مشتری فرضی) ممکن است از ایمیل استفاده کند؟ (چرایِ ۱)
- پاسخ: برای دریافت و ارسال ایمیل.
- چرا میخواهد این کار را انجام دهد؟ (چرایِ ۲)
- پاسخ: چون او میخواهد اطلاعات را با سرعت زیادی به اشتراک بگذارد و دریافت کند.
- چرا میخواهد این کار را انجام دهد؟ (چرایِ ۳)
- پاسخ: چون از همکارانش، دوستانش و خانوادهاش باخبر باشد.
- چرا او به این باخبر بودن نیاز دارد؟ (چرایِ ۴)
- پاسخ: چون اگر کسی به او نیاز داشت، مطلع شود.
- چرا چنین دغدغهای دارد؟ (چرایِ ۵)
- پاسخ: چون از اینکه احساس کند ارتباطاتش را از دست داده، میترسد.
همانطور که با استفاده از تکنیک پنج چرا مشخص شد، سرویس ایمیل درواقع قرار است پاسخگوی ترسی در وجودِ ما باشد و نه پاسخگوی نیازِ به ارسال و دریافت ایمیل (پاسخِ چرای اول).
تا اینجایِ بحث از جنس مقدمه بود، حالا برویم سراغِ اصل داستان: استفاده از تکنیک پنج چرا برای یافتن ریشه احساسات ناخوشایندمان. مثال زیر را برای وضعیتی که قرار است فردا یک ارائه جلوی جمع داشته باشیم و از این بابت استرس داریم، ببینید (یک مکالمه درونی و با فرضِ وجود یک منِ هشیار در درون فرد!):
- چرا برای ارائه جلوی جمع استرس داری؟ (چرایِ ۱)
- پاسخ: چون میترسم ارائهام را خراب کنم.
- چرا نگران خراب شدنِ ارائهات هستی؟ (چرایِ ۲)
- پاسخ: چون دیگران ممکن است به من بخندند.
- چرا نگرانِ خندیدن دیگران به خودت هستی؟ (چرایِ ۳)
- پاسخ: چون آبرویم میرود و دنیا به آخر میرسد!
- چرا فکر میکنی با خندیدن دیگران به تو آبرویی برایت باقی نمیماند و دنیا به آخر میرسد؟ (چرایِ ۴)
- پاسخ: چون این یعنی من آدم بی عرضهای هستم و بدرد هیچ کاری نمیخورم.
- چرا نظرِ دیگران در مورد یکی از مهارتهای تو (مهارت “نحوه ارائه مطلب” و نه حتی “دانش تو در آن مطلبِ خاص”) اینقدر مهم است؟ (چرایِ ۵)
- پاسخ: چون عزت نفسم پایین است.
اگر در پی پرداختن به پاسخ چرای اول باشیم به سراغ “تکنیک” کاهش استرس (مثل قرصِ ضداسترس خوردن) میرویم، ولی اگر به پاسخ چرای پنجم بپردازیم، به این فکر خواهیم کرد که چرا عزت نفس ما پایین است؟ چه کارهایی برای افزایش عزت نفسمان میتوانیم انجام دهیم؟
همانطور که مشخص است با افزایش چراها به ریشه آن وضعیت ناخوشایند بیشتر نزدیک میشویم. مثلا در این مکالمهی درونیِ فرضی در جواب چرای سوم، جوابی را ارائه کردهایم که اگر با دقت به آن توجه شود، به برقراری یک رابطه عجیب در ذهنمان میرسیم. خندیدن دیگران به ما در یک موقعیت خاص، برای ما در حکم به پایان رسیدن دنیا را داشته.
در مورد استفاده از این تکنیک، این موارد را بهتر است در نظر داشته باشیم:
- در بسیاری از موارد، لزومی ندارد که این پرسش و پاسخ را تا عدد پنج ادامه دهیم، میتواند تعداد این چراها بیشتر یا کمتر باشد. هدف از این فرایند، رسیدن به ریشههای احساسات ناخوشایند ماست و این هدف ممکن است نیاز به چراهای بیشتر یا کمتری داشته باشد.
- بعد از استفاده از تکنیک پنج چرا هرچه انرژیمان را برای پرداختن به مسائل ریشهای تر بگذاریم، پاسخهای بهتری خواهیم گرفت.
- بعد از رسیدن به ریشه احساسات ناخوشایندمان، یادمان باشد که برای بهبود مشکلات ریشهای عجول نباشیم. درمان ریشهها همیشه سختتر از رسیدگی به برگهاست.
- هنگام استفاده از این تکنیک به صورت یک مکالمه درونی، بهتر است با خودمان صادق باشیم.
- به روابطی که (در خلال پاسخ به چراها) بین وضعیتهای مختلف در ناخودآگاهمان وجود دارد، توجه بیشتری کنیم. آیا این روابط معقول است؟ شاید لازم باشد به صورت خودآگاه به ترمیم این روابط بپردازیم.
آیا تاکنون از تکنیک پنج چرا به صورت یک مکالمه درونی استفاده کردهاید؟
دیدگاه ها
عالی بود. دمتون گرم
به این فکر میکردم که اگه این چراها را خیلی ادامه بدیم چه اتفاقی میفته؟
شاید تو این حالت هر بار به پاسخ ریشه ای تری برسیم، اما احتمالا از میزان در دسترس بودن و قابلیت تغییر هم کم میشه.
مثلا شاید در مراحل بیشترِ پرسیدن چرا، به پاسخ هایی که به دوران کودکی مربوطه برسیم اما خوب اختیارشون که با ما نیست.
یا مثلا امکان کم کردن استرس با قرص(چرای اول) در مقایسه با افزایش عزت نفس خیلی راحت تره اما کاراییش کوتاه مدت تره دیگه.
یه ترید آف تو این تعداد چراها لازمه که هر کسی با توجه به وسع خودش احتمالا بهترین میزانشو میتونه مشخص بکنه.
پست
مرتضی جان، فکر میکنم رسیدن به نتایجی که نمیتونیم براشون کاری بکنیم، “به نفعمون نیست”. یعنی اون شیوه استدلال ما رو به جای خوبی نرسونده.
بهرحال اونچه که از دست ما خارجه که خارجه! فکر میکنم ما باید ببینیم ریشهای ترین کاری که میتونیم برای بهبود اوضاع انجام بدیم چیه و همون رو انجام بدیم.