با بی انگیزگی چه کنیم؟ (۲ نکته مهم برای مقابله با بی انگیزه بودن)

بی انگیزگی مشکلی است که همۀ ما در برهه‌هایی آن درگیر می‌شویم. بی انگیزگی در زندگی را می‌توان رفع کرد. در این مطلب درباره نکته‌ای مهم درباره مقابله با بی‌انگیزگی و اینکه با بی انگیزگی چه کنیم حرف زده‌ام.

اینها یک سری تجربیات شخصی است، همین. اما میتوانید مطمئن باشید تجربه‌ی زیسته‌ی نگارنده است.

نوشت

  • میدانم کتاب خواندن خوب است، ولی انگیزه ای برای آن ندارم.
  • میدانم باید اتاق را مرتب کنم، اما حوصله اش را ندارم.
  • میدانم باید بیشتر بنویسم، اما انگیزه ندارم.
  • با بی انگیزگی در درس خواندن چه کنم؟
  • بی انگیزگی در کار را چطور کم کنم؟

خب واقعا مشکل کجاست؟ چرا بی انگیزه هستیم؟ با بی انگیزگی چه کنیم ؟ چه میشود که برای کارهایی که علی الظاهر میدانیم انجام دادنشان به نفع ماست، در عمل انگیزه‌ای نداریم و دنبالِ بهانه برای انجام ندادنشان هستیم. چطور انگیزه خود را بالا نگه داریم؟ برای درمان بی انگیزگی شدید چه کنیم؟

  • قرار است کتاب بخوانیم، اما بجایِ آن سری به تلگرام میزنیم.
  • قرار است اتاق را مرتب کنیم، اما بجای آن اینستاگرام را چک میکنیم.
  • قرار است مطلب بعدی وبلاگمان را بنویسیم، اما به جایش تلفن میزنیم به فلانی!
  • قرار است طبق برنامه، زبان بخوانیم، اما بجایش سایت های خبری را چک میکنیم.
  • قرار است برنامه ورزشی روزانه‌مان را انجام دهیم، ولی بجایش میرویم سراغ تلویزیون.

چرا برای انجام ندادنِ این کارها به کارهای دیگر پناه میبریم؟ دلیل این اهمال کاری چیست؟

فکر میکنم بهتر است تحتِ دو عنوانِ اصلی به این بحث بپردازم:

۱- آیا واقعا آن کاری که برای انجام دادنش انگیزه نداریم، در راستایِ اهدافِ ماست؟ بی انگیزگی از کجا نشات میگیرد؟

شاید بنظرتان این خیلی بدیهی به نظر برسد که “کتاب خواندن کار خوبی است و باید انجام شود”. اما بنظرم برای انجام دادن یک کار، صِرف خوب بودنش کافی نیست. ما باید با تفکر به این نتیجه رسیده باشیم که آن کار واقعا در راستای اهدافِ ما است. باید احساس کنیم برای رسیدن به هدفمان به آن فعالیتِ خاص نیاز داریم. بنابراین پیش از آن باید بدانیم واقعا هدف ما چیست؟ والا در صورت مشخص نبودن هدف، بی انگیزگی و بی حوصلگی در کمین ماست.

تاکید زیای بر اثباتِ لازم بودن آن فعالیت برای خودمان دارم. صرفِ اینکه یک فعالیت را دیگری انجام میدهد و در ظاهر هم خوب بنظر میرسد، نمیتواند انگیزه لازم برای انجام همان فعالیت توسط ما را در وجودمان ایجاد کند.

  • برای چه باید کتاب بخوانم؟ کتاب خواندن به کدام نیازم پاسخ میدهد؟
  • چرا باید اتاقم مرتب باشد؟
  • چه لزومی دارد الان این مطلب را برای وبلاگم بنویسم؟
  • زبان خواندن به چه دردِ من میخورد؟
  • چرا وقتم را برای ورزش کردن بگذارم؟

فکر میکنم تا جوابِ این سوالات را ندانیم، مشکل انگیزه وجود خواهد داشت. من بارها تجربه کرده ام که هیچ کارِ خوبی را به صرفِ خوب بودنش در درازمدت انجام نداده‌ام. میگویم درازمدت، چون ممکن است به زور خودکنترلی چندین دفعه آن را انجام دهیم، ولی با تحلیل رفتنِ ماهیچه های خودکنترلیمان، دنبال بهانه برای انجام ندادنش خواهیم بود و بی حوصلگی مجددا به سراغمان خواهد آمد. به نظرِ من خوبترین کارهای دنیا هم به صرفِ خوب بودنشان انجام نمیشود. باید بدانیم آن کار در راستای کدام هدف ماست.

۲- همین که یک بار به خودمان ثابت کردیم آن کار در راستای هدفِ ماست، برای تکرارِ آن در آینده کافی است؟ با بی انگیزگی چه کنیم ؟

نه! قطعا نه! این یکی از بدیهی ترین تجربیات ماست. اینکه امروز تکیلف را با خودم روشن کردم که مثلا زبان خواندن در راستایِ هدف من است، نمیتواند موتور اهمال کاری را در من برای همیشه خاموش کند. طبیعتا یک راهِ غلبه بر این اهمال کاری، مرورِ مجدد هدف از انجام آن فعالیت برای خودمان است. با یادآوری مجددِ چراییِ انجامِ آن فعالیت، امید به انجام آن بیشتر خواهد شد.

علاوه بر این، یک واقعیتی برای من وجود دارد که حداقل برای من بارها به اثبات رسیده و فکر کردن به این واقعیت در مواقع اهمال کاری، برایم گره گشا بوده است. شکل زیر را  ببینید:

بی انگیزگی و درمان بی انگیزگی

تصورِ ما این است که داستان انگیزه‌ی لازم برای اقدام کردن، همانند شکلِ سمت چپ است. انگیزه، جرقه‌ای است کوچک که یک بار عمل میکند و ما در پی آن، آن فعالیت را تا انتها انجام میدهیم. اما، در عمل به من بارها اثبات شده که اتفاقا، در اکثر موارد، ابتدا لازم است اقدامی انجام شود و انگیزه به مرور، خودش را در پیِ اقدام خواهد رساند. (شکل سمتِ راست)

یعنی با اولین اقدامِ ما اندکی موتور انگیزه روشن میشود (ردیف اول)، با تداوم این اقدام، انگیزه ما هم برای آن اقدام بیشتر و بیشتر میشود (ردیف دوم) و از جایی به بعد شوقِ ناشی از انجام شدن بخشی از آن فعالیت و وجود انگیزه باعث میشود، آن فعالیت را به سرانجام برسانیم. بنابراین این اقدام است که موتور انگیزه را روشن میکند و البته در ادامه‌ی ‌راه، انگیزه ما را به سمتِ اقدام بیشتر پیش خواهد برد.

 با این توصیفات فکر میکنم بهتر است دفعه بعد که متوجه شدیم در حال اهمال ورزیدن هستیم، خودمان را راضی کنیم که تنها بخشِ کوچکی از آن فعالیت را انجام دهیم. آن اقدامِ کوچک اولیه و انگیزه ایجاد شده ناشی از آن، ما را تا انتها پیش خواهد برد. فکر میکنم این اقدام عملی بهترین کار برای درمان بی انگیزگی خواهد بود.

خوشحال میشوم شما هم از تجربیات خوب و بد خودتان در این زمینه برای من و خوانندگان اینجا بگویید.


بعد از خواندن این مطلب چه کنم؟

اگر میخواهید بدانید که تغییر در عادتها باید آهسته باشد یا سریع؟ روی لینک زیر کلیک کنید:

چیزهایی در مورد تغییر: آهستگی، پیوستگی و الزام وجود نشانه های حداقلی

این مطلب را هم از دست ندهید:

چرا باید مغزمان را تبدیل به قورباغه پخته کنیم؟

دیدگاه ها

  1. علی

    سلام
    خیلی عالی بود. برای اقدام استارتر می توان جایزه هم گذاشت.
    بی انگیزگی اگر مزمن شود، انگیزش بسیار سخت می شود. چون فرد خود را مستحق جایزه نمی بیند.
    کمال‌گرایی هم آفت بزرگی هست. باعث می شود اقدام استارتر انجام نشود. چون در برابرهدف کمال‌گرایانه، کوچک نمود می کند. و انگیزه ایجاد نمی شود.
    مساله خیلی بغرنج است. من سالها درگیر هستم و واقعا گرفتار بی عملی شدم‌. نقطه برون رفت گم شده.
    بارها اقوام استارتر را انجام داده ام. انگیزش کوچکی ایجاد شده و بعد از یکی دو روز! دوباره خاموووووش
    لطفا راهنمایی کنید

  2. ایمان نظری

    سلام امین جان.
    چه نگاه خوبی به این قضیه داشتی. هرچقدر بیشتر فکر می‌کنم برام جالبتر میشه.
    اتفاقا چند ماه پیش بود که مشکل بی انگیزگی حاد داشتم و خیلی از فعالیت‌هام رو قطع کردم در عوض حجم کتاب خوندنم رو افزایش دادم که همونطور که تو توی تصویر کشیدی خیلی هم براش انگیزه نداشتم. اما بعد از خوندن دو سه تا کتاب انگیزه‌ام بیشتر شد. دیروز هم چند ساعت با دوستم در حال بحث کردن بودم که دیدم به دفعات به کتاب‌هایی که در این مدت خوندم ارجاع دادم. یه جورهایی دیروز اثراتشو توی تفکراتم دیدم و شدم مثل قسمت سوم شکل سمت راستی که کشیدی.
    سربلند باشی.

    1. نویسنده
      پست
  3. سعیده

    چطور میشه بدون انگیزه هدفی رو انتخاب کرد؟ یعنی چی میشه که ما چیزی رو هدف قرار میدیم؟
    جالب بود من همیشه فکر می کردم شکل سمت چپ باید درست باشه.

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *