فکر میکنم تغییر کردن، از نشانه های انسانِ زنده است. به گمانم کسی که با افتخار از ثابت بودن افکارش در گذرِ زمان میگوید، باید در یکی از دو کلمه عبارتِ فوق، نسبت به خودش شک کند. این تغییر در افکارِ ما آدمها، احتمالا با تغییر در اعمال و سبک زندگیمان هم همراه خواهد بود.
این تغییرات، میتواند شامل بخشهای مختلف زندگی ما باشد، اما مقصود من در نوشته حاضر، بیشتر تغییرات شغلی و رفتن به سمت کارنکردن است. (توضیح بیشتر راجع به عبارت کارنکن از قسمت مربوطه در منوی اصلی سایت قایل دسترس است.) با تصمیم ما بر ایجاد تغییراتی این چنین در زندگیمان، احتمالا با مقاوتهایی از جانب اطرافیانمان مواجه خواهیم شد، چیزهایی در مورد نحوه تعامل با آنها در این مورد به ذهنم میرسد:
۱- در مورد میزان اهمیتی که آدمهای مختلف برایتان دارند تصمیم بگیرید
بی گمان، اهمیت نظر مادرتان نسبت به کاری که میکنید، با نظر فلان آشنایی که سالی یک بار در خاله بازیهای عید او را می بینید، تفاوت زیادی دارد. در اولین قدم تکلیف را با خودتان روشن کنید که هر کدام از آدمها (و به طبع احساسی که نسبت به کار شما دارند) چقدر برای شما مهمند.
۲- آدمهای غیرمهم، بی اهمیت اند!
بنظر بدیهی میرسد، اما در عمل اکثرا به آن توجه نمی کنیم. هیچ دلیلی ندارد خودتان را ملزم بدانید که برای آن فامیل یا آشنایی که سالی یک بار می بینید توضیح دهید که چرا کارتان را وِل کرده اید. چه دلیلی دارد برای چنین آدمی با این درجه از اهمیت توضیح دهید که چرا درستان را رها کرده و رفته اید، پیِ کاسبی. به هیچ جای عالم برنخواهد خورد اگر او راجع به شما هر فکری که میخواهد بکند.
۳- آدمهای مهم، با اهمیت اند!: توضیح روند منجر به تصمیم برای تغییر
حالِ ما آدمها بستگی بسیار زیادی به کیفیت روابطمان دارد. عاقلانه نیست که بخاطر یک تغییرِ در زندگی، رابطه مان با آدمهای مهم زندگیمان را خراب کنیم. پس سرِ فرصت و با حوصله، روندی که طی کرده اید تا به این تصمیم رسیده اید را برای افراد مهم زندگی تان توضیح دهید. به آنها بفهمانید که یک شبه این تصمیم را نگرفته اید. آنها را مطمئن کنید که پشت تصمیمتان، تفکری وجود داشته است.
۴- آدمهای مهم، با اهمیت اند!: دورنمای آینده
برای قدم گذاشتن در مسیرِ جدید، شما نیاز به همکاری اطرافیانتان دارید. پس برای آنها توضیح دهید که در صورت وجود این همکاری، چه آینده ای در پیش خواهد بود. البته یادتان باشد که ترسیم دورنما را بسیار محافظه کارانه انجام دهید و از واژه های دارای قطعیت استفاده نکنید. هیچ کس از فردا خبر ندارد.
بهر حال اگر نزدیکانتان بدانند که شما پیگیر هدفی هستید، راحت تر با شما کنار خواهند آمد.
۵- آدمهای مهم، با اهمیت اند!: عزمتان بر تغییر را در عمل نشان دهید
بسیار مهم است که نزدیکانتان در عمل ببینند که شما در پیمودنِ مسیر جدید، مصمم هستید. اگر امروز کارتان را وِل کنید و از فردا ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شوید و ادعا کنید که در پِی کار جدید هستید و برنامه ای برای راه اندازی یک استارت آپ خفن دارید، کسی به حرفتان گوش نخواهد داد.
۶- آدمهای مهم، با اهمیت اند!: مرزها را دقیقا مشخص کنید
هرچقدر که موارد بالا را به خوبی رعایت کنید، باز هم نزدیکانتان ناخودآگاه تمایل دارند که شما به سبک زندگی سابق برگردید و “دست از این بازیها بردارید!” بهتر است خط قرمزهای جدیدتان را به صورت شفاف مشخص کنید و تا حد امکان استثنا هم قائل نشوید. مثلا وقتی شما تصمیم گرفته اید به دلیل مشغله کاری، در ماه آینده، دعوت مهمانیِ هیچ کس را قبول نکنید، هنگام توضیح این تصمیم برای نزدیکانتان بر عبارت هیچ کس تاکید کنید.
هرچقدر خطوط قرمز را مبهم تعریف کنید، ظرفیت چانه زنی طرف مقابل را بالا برده اید!
۷- آدمهای مهم، با اهمیت اند!: معجزه زمان را باور کنید
حتی سرسخت ترین نزدیکانتان هم به مرورِ زمان، تغییر شما و سبک زندگی جدیدتان را خواهند پذیرفت. از اعتراضات و سنگ اندازی های اولیه شان دلگیر نشوید، زمان همه چیز را حل میکند.
۸- سختی ها همیشه هست، رویایتان را فراموش نکنید
اگر در این راه، دیدید چند روز گذشته و همه چیز روبراه است، حتما یکی بخوابانید زیر گوشتان، احتمال خواب می بینید! وقتی پا در مسیر جدید میگذارید و سعی در ایجاد تغییر در زندگی تان دارید، همه چیز بر وفق مراد نخواهد بود. مهم این است که شما کم نیاورید.
بعد از خواندن این مطلب چه کنم؟
در مورد نحوه برخوردتان با دیگران تصمیم بگیرید.
برای چه افرادی میخواهید توضیح بیشتری بدهید؟
آدمهای مهم زندگی شما کدامند؟
این مطلب را هم بخوانید:
چرا نباید در مورد تصمیمهایمان به دیگران توضیح بدهیم؟
دیدگاه ها
درکل باهات موافقم امین عزیز.اما به نظرم در مورد توضیح دادن حتی به نزدیک ترین اشخاص زندگی مون هم باید یک نکته رو درنظر گرفت.اونم اینکه اصولا تصمیمی که ما می گیریم روی زندگی اونا هم تاثیر میذاره یا نه.مثلا پدر یک خانواده نمی تونه
هر تصمیمی بگیره و بدون شک دودش تو چشم بقیه اعضای خانواده هم میره.بااین حال من اعتقاد دارم که مثلا در مورد تغییر رشته و شغل یا رها کردن دانشگاه حتی به پدر و مادر هم لزومی نداره آدم جواب گو باشه.هرچند که می دونم یکم تند رویه.اما تجربه بهم نشون داده که توضیح دادن برنامه هات به کسانی که همیشه جلوی چشمت هستند،باعث اظهار نظرهای احساسی و غیر تخصصی و دخالت های بیجا میشه.ولی مثلا در مورد خواستگاری از یک دختر حتما باید اول از همه با خانواده حرف زد.چون به هر حال وصلت دوتا خانواده است.
وتنها کاری که در اینجور مواقع میشه انجام داد اینه که اول از همه با سکوت از متشنج شدن فضا جلوگیری کرده و بعد از اینکه خونسردی خودتون رو حفظ کردید،اونها رو هم به آرامش دعوت کنید.اما از اونجایی که ممکنه تحت تاثیر شوک تغییر به ظاهر ناگهانی شما قرار گرفته باشند و نگرانی و به طور کلی افکار منفی به سمت شون حجوم آورده باشه،باید بزارید که کمی زمان بگذره و در این جور مواقع حتی بهتره که اصلا کنارشون نباشید تا آروم شن و به حرف هاشون گوش کنید که ممکنه منطقی تر از لحظات اولیه باشه.ولی اونم در نهایت برای اینه که نگرانی های طبیعی شون رو تشخیص بدی و سعی کنی که بهشون قوت قلب بدید.همین و بس
سلام
واقعن خسته نباشید
تبریک میگم که نه تنها کپی پیست نمیکنید بلکه چقدر هم دلنشین و زیبا مطالب رو شرح میدین…
سایت خوبی هست واقعن
ممنون
پست
سلام مهدی جان
مخلصم، به دیگران هم معرفی کن اینجا رو.
سلام
خوشحالم که تونستم این مقاله رو بخونم
واقعا بهش نیاز داشتم
قلمتون فوق العادس
پست
سلام شایا
خوشحالم که برات مفید بوده 🙂
مخلصم
Pingback: چگونه تغییر شغل دهیم؟ (به همراه نقشه راه تغییر شغل) - امین آرامش
Pingback: تجربه یک سال وبلاگ نویسی؛ به همراه دریافت کتابچه «وبلاگ، رزومۀ آنلاین» - امین آرامش
سلام مطلب بسیار عالی نوشتین
پست
سلام علیرضا
خوشحالم که این مطلب مورد توجهت قرار گرفته.
ای کاش زودتر این مطلبت رو میخوندممم خیلی مفید بود برام. مرسی
پست
چقدر خوب که مفید بوده. 🙂
جدا حال کردم.
کامنت محض اشاعه لذت بردنمون بود.
پست
خوشحالم که مورد توجهت واقع شده مرتضی جان.
من هم لذت زیادی بردم که نظرت رو برام نوشتی. بازم از این کارها بکن. 🙂
امین جان
واقعیت اش اینه که پاسخ سوال هایم را نمی دانم و برای اینکه بیشتر به ابعاد موضوع تغییربپردازم ازت می پرسم. خوشحال می شم به آنها در زمان مناسب اشون جواب بدی.
* به نظرت گفت و گو با خودمون چقدر مهمه؟ آیا همین که با خودمون به این نتیجه رسیدیم که تغییر را شروع کنیم، کافیه. آیا لازمه هر روز به خودمون نهیب بزنیم، بازخور بدیم، تشویق اش کنیم و …
* به نظرت نوشتن رویدادهای احتمالی تغییر در سبک زندگی به صورت سناریو تا چه حدی می تونه به ما کمک کنه؟ به عبارتی، داشتن سناریویی برای تغییر تا چه حد ضروری است؟
* چگونه بر ترس ناشی از تغییر در شرایط امروزی غلبه کنیم؟ چون به هر حال هر اقدامی که به تغییر منجر بشه، مستلزم پرداخت هزینه هایی برای هریک از ماست.
* چگونه با خیال راحت از منطقه امن خود (Comfort Zone) بیرون بیاییم؟
* برای اینکه تغییر کنیم آیا نیاز به نگرش های خاصی همچون دید کلان نگر هست یا خیر همین که به دنبال علائق خودمون برویم کافی است؟
ببخشید که پراکنده گویی کردم. شاید جایگاه همه ی سوالات بالا در این پست نباشد.
پست
جواد جان
در مورد مدیریت تغییر، این ویدئو از آقامعلم رو دیدی؟
تغییر در مسیر زندگی، محمدرضا شعبانعلی در سایت وبیاد
مبنای اون فایل، کتابِ کلید را بزن هست که خلاصش رو من هم گذاشتم و از منوی اصلی قابل دسترسه. خیلی کتاب خوبیه.
راستش جواد، در مورد تغییر، میشه خیلی حرف زد. اتفاقا از قضا برای این هم یه کارگاهی دارم تدوین میکنم (لطفا نگو من هرچی میگم، امین میگه برنامه تدوین میکنم! 🙂 )، اما در کل بنظرم، پرداختن به مدیریتِ تغییر، فاز اول نیست. اول باید بدونیم کلا چندچندیم با خودمون و این دنیا، بعد بیایم سراغ تغییر. مسائل اساسی رو باید یطورایی برای خودمون حل کرده باشیم، بعد بیایم حالا تغییری رو طراحی کنیم که امید موفقیتش بالا باشه.
جوادجان، هرچی که به ذهنت میرسه موقع خوندن مطالبِ اینجا، قطعا جایگاهش اینجاست. شک نکن. ازت ممنونم که با کامنتهات من رو خوشحال میکنی.
راستی، راجع به اون سوال قبلیت، اگر عمری باشه توی همین هفته یه چیزی مینویسم.
مخلصم.
سلام امین جان
تغییر بخصوص در کشور ما که حتی از نگاه شش گانه فرهنگی هافستد جزء کشورهای با اجتناب از عدم اطمینان بالا هستیم، بسیار سخت و دشوار است. حتی برای تغییرات کوچک مثلاً در عادات غذایی یا تفریح، کلی باید به دیگران جواب پس بدی چه برسه به تغییرات بزرگ مثلاً در شغل یا مکان زندگی، روابط عاطفی و …
چیزی که من به تجربه کسب کردم این هست که اگر تا حد زیادی از تصمیمت مطمئنی و به قول معروف با خودت و اون اشخاصی که برات توی تصمیمهات خاص هستند دو دو تا چهار تایی را انجام دادی، باید به سمت خواسته ات بری و کار خودت رو بکنی، با همه حرف و حدیثهایی که می شنوی.
سالها پیش با فردی اهل کتاب و تفکر، در مورد تغییر صحبت می کردم و ایشان به من یک جمله گفت که همیشه موقع تصمیمهایی که فکر می کنم با مخالفت دیگران روبرو بشم به یادم می آید و اون این بود که :
توی تغییراتت و اتفاقهایی که خودت قراره در زندگیت رقم بزنی، دوستان و حتی مخالفان تو یک ماه وقتشون رو صرف ماجرای تو می کنند و بعد از اون میرن سراغ سوژه بعدی. پس بهتره که تصمیمت رو عملی کنی.
پست
سلام سارای عزیز
واقعا همینطوره، به غیر از نزدیکانمون هیچ دلیلی نداره که خودمون رو به دیگران پاسخگو بدونیم.
اینجور مواقع من همیشه میگم باید لحظه مرگ رو تصور کرد، قطعا اون لحظه خودمون رو شماتت خواهیم کرد اگر بخاطر حرف فرد دیگه ای (که حتی به قول اون بنده خدا اصلا تا یه ماه دیگه ما دیگه سوژه اش هم نیستیم!) تصمیمات خودمون رو اجرایی نکنیم و برای خودمون زندگی نکنیم.
امیدوارم در آستانه تغییر فصل، تغییرات خوبی رو برای خودمون رقم بزنیم و کوچکترین توجهی به حرف مردم نکنیم.
ممنونم ازت سارا که این نکات خوب رو برام نوشتی.
مدل هافستد رو هم چیزی در موردش نشنیده بودم و از بابت معرفی اون هم متشکرم.