عکس مربوط به اردیبهشت ۹۳ است، برای انجام ماموریت رفته بودیم. چاه نفت مربوطه کنار کارون بود و زمانهای استراحت می آمدیم کنار کارون.
البته من نیروی واحد عملیات نبودم، نخواستم باشم، یعنی شرایطم با وضعیت تاهل اجازه نمیداد. شرکت ما اصطلاحا یک Service Company بود و بسته به نیازِ چاه، نیروهای عملیات باید اعزام میشدند، نظم مشخصی نداشت، تعطیل و غیرتعطیل هم نداشت.
با دو بار تجربه ای که از رفتن به محیط کاری دکلِ نفت داشتم، دیدم اصلا من آدمِ کار آنجا نبوده ام. اما این هم جزء آن کارهایی بود که باید انجام میدادم تا بفهمم من آدمش نیستم و موقع تصمیم گیری اصلا کار به تحلیل مسائل مادی مربوطه نمیرسد.
خوزستان استان عحیبی است. این همه نعمت در یکجا جمع شده. کارون پرآب برای من که دریاچه زادگاهم (هامون) خشک شده رشک برانگیز بود. گله های گاومیشی که بعدازظهرها حوالی دکل بودند هم مرا یاد گاو اصیل سیستانی می انداخت، فکر نکنم امروز چیزی از آن باقی مانده باشد (گاو اصیل سیستانی را گوگل کنید). گندم زارها هم که دورتادور دکل بودند. نفت هم زیر زمین بود تا نعمت بر این منطقه تمام شده باشد.
تجربه اعزام به دکل برای من همراه با دیدن آدمهایی بود که تفریحشان فقط خوردن بود و حرف زدن. در آن محیطِ کاری اکثر پرسنل حالت روحی خاصی داشتند.
صنعت نفت تا جایی که من دیدم سرشار از مافیای اطلاعاتی است. اطلاعات ارزش زیادی دارند، از اطلاعات مناقصات تا اطلاعات فنی؛ به سادگی کسی به تو سر دکل توضیح نمیدهد، زیرا طرف حسابت تنها داشته اش همان نحوه کار کردن با آن ابزار ۳۰ سال پیش است. شاید بعدترها بیشتر راجع به مشاهداتم در این حوزه نوشتم.
در ادامه عکسهای دیگری از آن روزها را آورده ام.
>
دیدگاه ها
Pingback: چگونه تغییر شغل دهیم؟ (به همراه نقشه راه تغییر شغل) - امین آرامش