یک سکانس خیلی خوبی دارد فیلم “خیلی دور، خیلی نزدیک” که در آن دکترِ قصه یک روحانیِ در راه مانده را سوار میکند. از او می پرسد اگر بفهمی به همین زودیها خواهی مُرد چه میکنی؟ روحانیِ قصه با همان لهجه قشنگش میگوید: “هیچی، موتورم را درست میکنم تا همین مسیری را که میروم راحتتر بروم و بیایم.”
از همان سالها که تلویزیون نگاه میکردم و این فیلم فوق العاده را دو،سه باری دیدم همین سکانس خیلی به دلم می نشست. تا اینکه این روزها باز هم یادش افتادم. خیلی هنر است که آنچنان “در مسیر” باشی که فهمیدن نزدیکی مرگ هم تغییری در کاری که میکنی ندهد. این یعنی “مرگ آگاه” بوده ای و هرلحظه آماده “عظیمت”.
از میرکریمی فیلم “یه حبه قند” را هم در سینما دیده ام. اما متاسفانه هنوز “زیرنورماه” و این ساخته اخیرش “دختر” را ندیده ام. اگر حیاتی باشد به همین زودیها می بینمشان.
یک گفت و گوی مفصل با رضا میرکریمی هست که از دیدنش خیلی لذت بردم. کارگردانِ فیلمِ مورد علاقه ام، نگاه پخته ای به مسائل دارد. واقعا از آرامش کلامش و واقعیت نگری اش حظ کردم. به شما هم پیشنهاد میکنم ببینیدش:
لینک گفتگوی یک ساعته با رضا میرکریمی
بنظرم موسیقی فیلم “خیلی دور خیلی نزدیک” هم زیبا است، این موسیقی ساخته محمدرضا علیقلی است. در انتها بخشی از فیلم به همراه موسیقی زیبای آن را قرار میدهم:
دیدگاه ها
Pingback: "دختر" و رضا میرکریمی - امین آرامش
Pingback: راهرو گر راهِ نو خواهد، توقف بایدش، در باب رضایت از زندگی و نقش توقف در تغییر مسیر - امین آرامش
امین جان،
نوشته هایت به دل می نشیند. از آشنایی با تو خیلی خوشحالم.
فکر می کنم سه گانه کوکر(خانه دوست کجاست، زندگی و دیگر هیچ و زیر درختان زیتون) را هم از عباس کیارستمی دیده باشی. نوشته ات را که خواندم یاد “زندگی و دیگر هیچ” افتادم.
بازم به خانه ات سر می زنم.
دوستدارت
وحید
پست
وحیدجان
اول از لطفی که به من داری واقعا ممنونم، نمیدانی چقدر با همین چندخطی که برایم نوشتی خوشحالم کردی. باز همین از این کارها بکن دوست خوبم 🙂
راجع به فیلمهای عباس کیارستمی هم متاسفانه با کمال شرمندگی هنوز ندیدمشان، اما از تو ممنونم که به من یادآوری کردی. حتما در آینده نزدیک اگر عمری بود می بینمشان.
باز هم ممنونم از اینکه برایم نظرت را نوشتی.
ارادتمند
امین