خبر همانقدر که شوکه کننده بود، ناراحت کننده هم بود.
خیلی ناراحت شدم، برای خودم و برای باقی هموطنانم ناراحت شدم.
برای آنانی که دراین سالهای آخرِ حیاتش از صمیم قلب دوستش داشتند، ناراحت شدم.
حتی برای آنهایی که هنوز بنظرشان نصف ویلاهای شمال و خانه های شمال تهران مال هاشمی است هم ناراحت شدم.
حتی برای آنها که نمی دانند اگر هاشمی نبود امروز وضع معیشتان خیلی بدتر بود هم ناراحت شدم.
تاریخ در مورد هاشمی قضاوت خواهد کرد، مردی که از گفتن و رفتار کردن خلاف عملکرد سالهای قبل خودش ابایی نداشت، چه آنکه رسم بزرگان پذیرش اشتباهات و تلاش برای جبران آن است، حتی اگر آن را به زبان نیاورند.
از طرفی خوشحالم که در اولین باری که فرصت انتخاب رییس جمهور آینده مملکتم را داشتم، دو بار روی برگه رای نوشتم “اکبر هاشمی رفسنجانی”.
برای شخص اکبر هاشمی رفسنجانی هم خوشحالم. برای انسانی همچون او که آن همه هجمه را تحمل کرد و باز در صحنه ماند تا کاری را که بنظرش برای ایران درست بود انجام دهد واقعا خوشحالم.
خوشحالم که “دار فانی را وداع گفت” و رها شد از این “بازی طاقت فرسا”.
خدایش بیامرزد.