پیش نوشت اول:
ابن سومین مطلب من در این مورد است، دو مطلب دیگر هم در این مورد نوشته ام که از لینکهای زیر قابل دسترس است.
پیرامون شبکه های هرمی (۱): هدف، دُر کمیاب
پیرامون شبکه های هرمی (۲): سربازانی در درون آدمها
پیش نوشت دوم:
اگر خواستید یک سری مطالب علمی در این مورد بخوانید، به پس نوشت مطلب اولم با این موضوع مراجعه کنید، آنجا یک سری لینک گذاشته ام، من اینجا صرفا نظرات شخصی خودم را می گویم و اصراری هم بر درست بودنشان ندارم.
نوشت:
یادم می آید اولین بار که در سال ۸۴ با این شبکه ها آشنا شدم و صحبتشان به بحثهای خانوادگی هم کشیده شد، اولین موردی که یکی از بزرگترهای فامیل گفت این بود: “اگه اینجوری که اینا میگن باشه، این شبکه یه جایی متوقف میشه، چون مردم تموم میشن!”.
آن بنده خدا هیچ ادعایی در مورد دانش و فهم خودش نداشت و مثل جوانهای امروز چندکیلو مدرک هم نداشت، ولی در اولین نگاه به این باگ بزرگ این شبکه ها رسیده بود. خب وقتی آن بنده خدا به این واقعیت رسیده بود، چرا خیلی از این جوانهای امروزی به آن نمی رسند و در دام این شبکه ها گرفتار میشوند؟
به نظر من دلیلش پدیده ای به اسم “کم دانشی” یا توهم دانستن است. فردی که خودش را راجع به یک موضوع دانا نمی داند خیلی راحت تر واقعیات را می پذیرد و ذهنش سوگیری کمتری دارد نسبت به آن موضوع، مثل همان بنده خدا که ادعایی نداشت و این باگ بزرگ را زود فهمید. اما وقتی عده ای یک سری دانسته اندک راجع به یک موضوع دارند، تعصب زیادی هم راجع به آن خواهند داشت. حالا اگر این دانش به شیوه ای حرفه ای به این افراد داده شود و آنها دچار توهم دانستنِ زیاد شوند، دیگر مجاب کردنشان در مورد اینکه آنچه می دانند، چیز بدردبخوری نیست، خیلی سخت خواهد شد.
در یکی از همین جلساتی که اخیرا با التماس یکی از آشنایان (واقعا التماس و زجه! این آموزشها چقدر حرفه ای داده میشود که افرادی که تا دیروز برای خودشان کلی دبدبه و کبکبه داشتند، حاضرند به شدیدترین وجه منت هرکس را بکشند تا به جلسات پرزنتشان برود) برایی همین نمونه های وطنی شبکه های هرمی رفتم، آن بنده خدا برای اثبات درست بودن قیمتت یکی از محصولاتشان میگفت: “این عسل را صنف عسل داران تهران قیمتش را ۵۵ هزار تومان اعلام کرده و ما آن را به قیمت ۴۵ هزارتومان میفروشیم. مدارک این قیمت کارشناسی هم موجود است!”
(به نظر من نمونه های جدید وطنی با مجوز از وزارت صنعت هم مصداق شبکه های هرمی هستند، چرا؟ به لینکهای پس نوشت مطلب اول سری بزنید)
من خودم آدم عسل خوری هستم و همیشه در خانه ما عسل هست، آن عسل قیمتش حداکثر ۱۵ هزار تومن بود. البته بحث من راجع به آن عسل و قیمتش نیست، بحث من چیز دیگری است. چیزی که آنجا برای خودشان هم توضیح دادم، ولی متاسفانه گوشی برای شنیدن نبود.
گفتم همین شیوه استدلال شما یعنی یک جای کار به صورت اساسی می لنگد، عسلی که قیمتش را اتحادیه عسل داران تعیین کند، یعنی دروغ است. گفتم اگر من مثلا از صنف موبایل فروشان گواهی بیاورم که این موبابل هوآوی من قیتمش ۱۵ میلیون تومان است آیا یعنی این موبایل اینقدر ارزش دارد و شما حاضرید برایش پول بدهید؟ گرفتن گواهی و این داستانها هم که همه میدانیم در این آب و خاک خیلی کار سختی نیست. برایشان راجع به قیمت دستوری ماشین در ایران و اثراتش هم چیزهایی گفتم ولی خب گوشی برای شنیدن نبود.
این تشخیص که این قیمتِ دستوری و استفاده از آن برای فریب دادن طرف مقابل، یک کلاه برداری آشکار است، کار چندان سختی نیست، اگر حتی یک کتاب اقتصادی را ورق زده باشی (نمی گویم خوانده باشی) به این نتیجه میرسی که قیمتِ دستوری بوی فساد میدهد.
یک مورد دیگر حرفهایی بود که در مغز این بندگان خدا راجع به نقش این شیوه از فروش از کل فروش محصولات دنیا رفته بود، اینکه “این شیوه بازاریابی چندسالی است در دنیا شروع شده و تازه به ایران آمده و این یک فرصت طلایی است و اگر همراهش نشویم، در آینده ای که اکثر فروش در ایران (مشابه سایر کشورها!) از این راه خواهد بود، حسرت خواهیم خورد که چرا دیر فهمیدیم!”
در این موردم هم این فریب خوردگان اگر به غیر از حرفهای اعضای همین شبکه ها، خودشان به دنبال سهم این نوع از فروش در کشورهای دیگر میرفتند داستان بسیار متفاوت بود و شاید زودتر از این شبکه ها خلاص میشدند.
به هر حال بنظر میرسد میزان مطالعه کم افراد در جذب آنها به این شبکه ها تاثیر زیادی دارد. این شبکه ها هم به عنوان یک هدیه باارزش یک سری مطالب مدیریتی (بعضا مفید) را به اعضای تازه شان آموزش میدهند و آنها سرمست از این دانش عمیق! دیگر حرف کس دیگری را قبول ندارند، چون خودشان دانش زیادی دارند. اما متاسفانه زمان به آنها نشان خواهد داد که دانش اندک چه بلایی بر سرشان آورده است.
دیدگاه ها
سلام.بسیار عالی بود و لذت بردم
سلام امین جان
واقعا همین جوری هست که شما گفتی. من به دوستانی که میان پیشم برای مشورت در مورد رفتن به این شرکت ها وقتی میگم خوب نیست. میگین: الان که ما بیکیاریم که خوبه.
میگم شاید باورت نشه ولی بازم جوابم” نه” هست
تو وقتی بیکاری دائما دنبال کاری(همه سرت غر می زنن)، ولی وقتی اونجا میری، می برنت در وهم و دیگر در رویای بنز و این چیزا سیر می کنی. شرکت های هرمی که میگن کلی اشتغال زایی کردن، را من همیشه به این پل ها و زیرگذر ها مثال می زنم. میگم این ها ترافیک را ازبین نمی برند بلکه آن را انتقال می دهد( به چهارراه دیگر، به اتوبان دیگر). الان ما یک تعداد داریم که به اصطلاح مشغول کارند دوباره چند سال دیگر همین ها بعلاوه تازه فارغ التحصیل ها دوباره به جرگه بیکارها می پیوندند با این تفاوت که این بار طلب کار اجتماعی هم هستند(به قول محمدرضا). طرف تا دیروز بیکار خونش نشسته بوده هیچ کاری نمی کرده هیچ سوادی نداشته،هیچ چیز خاصی هم از این دنیا نمی خواسته. حالا رفته توی این شرکت های هرمی، هنوزم هیچی نیست، هیچ سوادی نداره، ولی این بار ماشین چند صد میلیونی میخواد، ویلا تو فلان آباد میخواد.
تو بشین تو خونه ات جونه مادرت
پست
دقیقا همین داستان اشتباه کالیبره شدن که محمدرضا هم گفت، یکی از بدترین بلاهاییه که سر این دوستان میاد.
واقعا وضع ناراحت کننده ای دارن و من هم چندتاییشون رو میشناسم و امیدوارم هرچه زودتر برسن تهِ چاه تا برگردن سر “زندگی واقعی”. کاری هم نمیشه براشون کرد متاسفانه، چون اصلا حرف آدم رو گوش نمیدن.
ممنونم حمیدجان که نظرت رو به تفصیل برام نوشتی. 🙂