آن قدیمها که هنوز دوربینهای دیجیتال وجود نداشت، ثبت عکس و چاپ کردنش ماجرایی بود برای خودش. اولا موقع عکس گرفتن حواست بود که کلا ۲۴ تا (یا ۳۶ تا) بیشتر حق نداری عکس بگیری. تازه کلی استرس داشتی که نکند عکسها خراب شده باشد.
تا فیلم را به سلامت در بیاوری (و حواست باشد که نور نبیند تا بسوزد) و بدهی عکاسی چاپش کنند و بعد رویتش کنی، کلی طول میکشید. فکر میکنم لذت بیشتری هم داشت دیدن آن عکسها. وقتی مینشستیم و آلبومها را ورق میزدیم خیلی کیف میکردیم.
اما الان همه نفری چند ده گیگ عکس داریم توی حافظه های دیجیتالمان و خیلی نگاهشان نمیکنیم. فکر کنم لذت نگاه کردنشان هم مثل دیدنشان درون آلبوم نیست. خب من یک پیشنهاد در همین راستا دارم، حالا که به لطف تکنولوژی آن استرسهای عکس گرفتن روی نگاتیو حذف شده، لذت دیدن آن عکسها درون آلبوم را ما خودمان از خودمان نگیریم.
چند وقت پیش عکسهای مسافرت تابستانمان را چاپ کردم و به همسرم هدیه دادم. خیلی کیف داد. این فرایند انتخاب عکس، دادنش برای چاپ، خرید آلبوم و قرار دادنشان درون آلبوم خیلی لذت بخش است. همسرم هم فکر کنم خیلی بیشتر از یک هدیه “فقط خریدنی” خوشحال شد؛ ولی فکر کنم من بیشتر از او لذت بردم از طی کردن این فرایند و بعدش دیدن خوشحالی او.
یک کار جالب دیگر هم میشود کرد، آن هم چاپ عکس روی مگنت و چسباندنش روی یخچال است، اینها را ببینید:
من این مگنتها و آن عکسهایی که گفتم را اینجا چاپ کردم:
سرویسهای جالبی دارند، میشود از طریق تلگرام هم برایشان عکس فرستاد و بعد با پیک گرفت. حتما جاهای دیگری هم ممکن است نزدیکتان باشد، فرقی نمیکند. بروید به کسانی که دوستشان دارید، عکس هدیه بدهید و لذتش را ببرید…
دیدگاه ها
Pingback: یک چیز خوب، قسمت پنجم: درباره آرشیو عکسها - امین آرامش
به به، چه قدر خوب که این حس را تجربه کردی، مطمئنم کاملا نوشته ام را با جان و دل درک کردی همانطور که من دربارهی این مطلبت چنین حسی را دارم. به شدت به چاپ عکس معتقدم و هدیه دادنش، آخ از هدیه دادنش که ذوقی که در چشمهای طرف مقابلت آشکار می شود را هرگز فراموش نمی کنی.
خیلی خوشحال شدم امین، خیلی^__^
پست
🙂
“آخ از هدیه دادنش که ذوقی که در چشمهای طرف مقابلت آشکار می شود را هرگز فراموش نمی کنی.” واقعا همینطوره…