ما در شهرمان مادربزرگ را ننه صدا می کنیم. البته این ننه تلفظش با ننه گفتنهای دیگران فرق دارد. کشیدگی صدای اَ در نون اول تقریبا دو برابر صدای اِ در نون دوم است، در حالی که در تلفظ متداول، کشیدگی این دو صدا در هر دو نون تقریبا مساوی است.
مسلما نمیخواهم از انواع تلفظ کلمات در نقاط مختلف ایران صحبت کنم، هدف از نوشتنم عنوان مورد استفاده برای مادربزرگ در جاهای مختلف هم نیست، بهانه این نوشته حال این روزهای ننه ی (لطفا با همان توضیحات بالا بخوانید!) من است. بخاطر بیماری مزمن ریوی الان چندروزیست روی تخت بیمارستان خوابیده، البته که حال این روزهای ننه هم فقط بهانه نوشتن این سطور است و قرار نیست در مورد بیماری ریوی و انواع دیگربیماریها بنویسم.
میخواهم از خود ننه بنویسم. از مهربانی بی پایان و همه گیرش. از حسِ خوبِ بودن در خانه ای که او هم هست. از ذوق قشنگی که ما نوه هایش هرساله برای رسیدن عید و جمع شدن زیر سقف خانه او داریم، حتی الان که خودمان هم بچهدار شده ایم، باز هم ذره ای از این ذوق کم نشده. یاد آن روزها بخیر که با ذوق به خانه ننه و باباجی (همان پدربزرگ!) می رفتیم. خدا بیامرزد آن مرد را. مرد این ننه بود و پدربزرگ ما و البته که فخر ما بود، و هست هنوز… مظهر توکل بود و حلالخوری، همیشه گفته ام و به جد معتقدم که دلیل پیوند ناگسستنی ۱۰ فرزندش و عاقبت بخیری همه شان بدون شک همان نان حلالی است که آن مرد سر سفره می آورد و توکل بینظیری که داشت و صفای قرآن خواندنش و روشنفکری اش در عصر تحجر و کمک دست ننه بودن در عصر زشت بودن کار کردن مرد در خانه و …، بگذریم، جایش واقعا خالی است، باید روزی از او هم بنویسم.
هرسال عید، ما، بچه های فامیل، کل تعطیلات را در خانه ننه بودیم. همه ی ما دوست نداشتیم حتی برای یک عید دیدنی کوتاه هم به جایی غیر از خانه ننه برویم. یک مهربانی زلال بود در آن خانه که حالا که فکر میکنم منشا آن مهربانی وجود بینظر ننه بوده و ما همه زیر چتر مهربانی عمیق او با هم خوش بودیم.
ننه مظهر فهم و شعور هم هست برای من، گرچه خودش همیشه موقع اظهارنظر در مورد یک مسئله میگوید: “به نظر من بیسواد…”، اما بنظر من سوادش از همه ی ما که نفری چندکیلو مدرک داریم بیشتر است. منظورم از سواد، دانش درست زندگی کردن است، مهارت های ارتباطی است. هنر مدیریت کردن رابطه با این همه فرزند و عروس و داماد و نوه و نتیجه است و همزمان محبوب همه بودن. باید راجع به این سواد واقعی بعدا مفصل بنویسم.
ننه حتی این روزها که سنش حدود۸۰ سال است هم وقتی خانه فرزندانش میرود حتما گوشه ای از کارهای خانه را دست میگیرد، غرورش اجازه نمیدهد که حتی برای لحظه ای احساس سربار بودن بکند (البته که این فکر هیچوقت به ذهن فرزندانش نمی آید)، آخر سفره ی خانه او برای همه پهن بوده و در روزگاری بچه داری و پختن نان و غذا و از همه مهمتر گرم نگه داشتن خانه را همزمان انجام میداده.
چندسال پیش با یکی از دوستانم و همسرش سفری داشتیم به شمال. ننه هم در این سفر همراه ما بود، همسر دوستم برای اولین بار با خانواده ما روبرو میشد و قبلش دغدغه قرار گرفتن در جمع جدید را داشت. آن سفر به ما و او و همه خیلی خوش گذشت، اما ماندگارترین لحظه آن سفر برای من وقتی بود که در راه برگشت همسر دوستم روکرد به من و گفت: “ننه تون واقعا یک ننه واقعیه…” هنوز بعد از چندسال این جمله و حس این جمله که قطعا ناشی از خلوص مهربانی ننه است در وجودم قرار دارد. ننه واقعی یعنی کسی که به همه محبت دارد و منت ندارد. یک مهربانی جاری دارد که همه اطرافیانش ازآن بهره می برند، حتی اگر نسبت خونی با او نداشته باشند. این مهربانی بدون توقع و همه گیر از او یک “ننه واقعی” ساخته است.
خدایا به حرمت مهربانی ات این بنده نازنینت را هرچه زودتر شفا بده، میدانم که خودت هم میدانی از این بنده ها که افتخار ما آدمیانند زیاد نداریم این روزها…
نوشته تمام شد ولی بغض توی گلوی من نه…
دیدگاه ها
Pingback: عید نوروز و مسائل مربوط و نامربوط - امین آرامش
Pingback: اهمیت وقتی که دیگران برای ما میگذارند - امین آرامش