زنده باد مخالف من

داشتم فکر میکردم این فضایی که ایجاد شده و در وبلاگ‌هایمان دور هم هستیم و مدام از هم تعریف میکنیم و هندوانه زیر بغل هم میگذاریم، اگر حواسمان نباشد میتواند ما را دچار مشکل کند.

شنیدن حرف مخالف هم میتواند کمک زیادی به ما بکند. من استقبال میکنم که کسی بیاید و استدلالهای مرا به صورت مستدل زیر سوال ببرد. واقعیت امر این است که فارغ از این محیط دوستانه‌ی وبلاگی، ما با آدمهای زیادی تعامل داریم و اگر تنها به گفتگو با آدمهایی عادت کرده باشیم که ما را تائید میکنند و به به و  چه چه میکنند، تعامل با غیر از این افراد برایمان سخت خواهد شد.

به گمانم گاهی هم لازم است ملاحظه هم را نکنیم و تیغ انتقاد را بر نوشته‌های دوستانمان بکشیم و اینگونه کمک کنیم به همدیگر.

بنابراین من از همین تریبون اعلام میکنم: زنده باد مخالف من.

پس‌نوشت

مدیونید اگر فکر کنید تیتر این پست ربطی به عبای شکلاتی دارد.

دیدگاه ها

  1. نجمه عزیزی

    البته این را کاملا به گردن باریکتر از مویم میگیرم که خیلی از مطالب متمم را که شدیدا تشنه و نیازمند دانستن آن هستم را هنوز نخوانده ام . اما این که تا به حد کسی نرسیده ام از طرح دیدگاهم هیچ خیری به او و خودم نرسد نمی توانم بپذیرم. این نکته را هم بدیهی میدانم که فرق بین توهین و تحقیر و عقده گشایی و نقد را حداقل در پیشگاه وجدان خودم روشن کنم وگرنه دهانم را ببندم 🙂 امیدوارم حسن نیتم و اعتمادم به عبای شکلاتیت را باور کنی مرد جوان و از طرح شعارت پشیمان نشوی! یه چیز دیگه هم یادم اومد! “زنده باد مخالف من!” واقعا شعار مردان سیاست هست (‌با انواع رنگ عباها فرق نمیکند!) این که مخالف ما حق حیات داشته باشد امکان و فرصتی است که حاکمین موظف هستند به همه بدهند که البته خیلی اوقات نمیدهند. ولی ما زنان و مردان دانش و رشد (به نظر من) به جلب منتقد و امان دادن به او و ایجاد فضا برای دریافت بازخورد نیاز داریم تا از رهگذر آن از مرزهای خود و همفکران خود فرا شویم

  2. نجمه عزیزی

    نکته دیگری هم که هم در اهالی متمم و هم در بسیاری از سالکان امروزی طریقت میبینم برخوردی کلیشه ای با انتقاد هست. انگار که باید راهی برای رفع و رجوع آن پیدا کرد نه چیدن میوه های آن. اینکه اول تشکر کن از این که به دیدگاهت توجه کرده اند و بعد ابراز امیدواری کنی که باز هم سر بزنند و تو را از دیدگاهشان باخبر کنند! برادر من آخه باخبر بشی که چی بشه ؟ که باز تشکر کنی و آرزو کنی که من باز بیام بگم مخالفم؟ این دور باطل کدام گره از کار تو باز می کند یا من؟ من نقدم را میگویم تا تو نظرت را در مورد آن بگویی و در رهگذر ازدواج این دو دیدگاه مختلف فکر و دیدگاه تازه ای متولد شود تا هم من و هم تو دیگر شویم و فراتر شویم از آنچه بوده ایم. امین جان شما نگفتی متمم یا محمدرضا نقد بشود قاعدتا جاش اینجا نیست بدون حضورشون. من به این دلیل گفتم که به نظرم میاد سبک برخوردت مشابه سبک برخورد ایشون هست.

  3. نجمه عزیزی

    سلام مجدد امین خان!‌ راستش را بخواهی (‌که به نظر میاد جز راستش را نمی خواهی) نظر من هم کمی تا قسمتی به نظر فربد نزدیک است 🙂 من هم سه چهار ساله که عضو متمم و خواننده روزنوشته ها هستم و از این سفره بهر زیاد برده ام. خیلی زیاد خیلی بیشتر از این که بخواهم با سفره دیگری مقایسه اش کنم. حداقل برای شخص من جنس دانشی که در متمم هست خیلی کمیاب و ناب هست. متمایز نگاه کردن آقای شعبانعلی به مقوله ها هم در بسیاری از اوقات موضوع صحبت من و همکلاسی نوجوانم (‌دخترم سارا) هست. اما با این سبک از پیامهای ایشون اصلا ارتباط برقرار نمی کنم و بارها نقضش را تجربه کرده ام. “کسی اگر آن‌قدر از تو بالاتر باشد که در موضع نقد تو باشد، وقتش را برای تو تلف نخواهد کرد و اگر پایین‌تر از آن باشد، تو نباید وقتت را برای او تلف کنی” من خیلی وقتها از آدمهای بالاتر یا پایین تر از خودم (‌اگر به قول فربد شدنی باشه تشخیص مختصات) بازخوردهای تلخ اما کارساز دریافت کرده ام.
    اصلا احساس میکنم یک چیزی از سبک نگاه ایشون به غالب بچه های متممی منتقل شده که توی وبلاگای خیلیا منعکس شده و آدم را وا میدارد که قید طرح دیدگاهش را بزند و ان این نکته به زبانهای مختلف و گاه تکراری هست که:‌ این نظر منست و نظر الان منست و شخصی هست و ممکن است عوض بشود و … راستش نمی دانم این همه تمهیدات امنیتی برای اجتناب از ایجاد یا ابراز دیدگاه متفاوت چرا ضروری تشخیص داده میشود. خیلی اوقات کسی که خام است و رهگذر چیزی در ما میبیند و به چالش میکشد که همسایه های ما نمی بینند یا جرات نمیکنند بیان کنند.

  4. فربد

    همونطور که گفتم من چند سال هست که مطالب آقای شعبانعلی رو می خونم و به نظرم تا حدی با مدل ذهنی ایشون آشنا هستم.
    ولی ای کاش شما نظر خودت رو می گفتی، یا اگه فکر می کنی من “شان نزول” حرف رو نمی دونم یه مقدار به من کمک می کردی

  5. فربد

    سلام.
    من هم چندسال هست که مطالب آقای شعبانعلی رو می خونم و واقعا استفاده کردم. عضو غیر دائم متمم هم هستم ولی مثل شما متممی نیستم!
    من در مورد بعضی از مطالب آقای شعبانعلی ابهامات یا سئوالاتی دارم که چون از مدتی قبل کامنت ها از حالت عمومی خارج شده نمی تونم تو روزنوشت های ایشون مطرح کنم.
    مثلا این جمله هایی که تو یکی از کامنت ها اومده و اگه اشتباه نکنم از آقای شعبانعلی خوندم قبلا این مطلب رو:
    “کسی اگر آن‌قدر از تو بالاتر باشد که در موضع نقد تو باشد، وقتش را برای تو تلف نخواهد کرد و اگر پایین‌تر از آن باشد، تو نباید وقتت را برای او تلف کنی”
    خب این جمله واقعا قشنگ و انگیزشی هست. ولی راستش تو زندگی واقعی درست نیست به نظرم. شما فکر کنید من یه دکتر بی شعور هستم که “هِر رو از بِر تشخیص نمیدم”. شما هم کسی هستی که روزی یه بسته سیگار می کشی و اصلا هم ورزش نمی کنی. من هم به عنوان دکتر می دونم که اوضاع قلبت خوب نیست. حالا شدیدا به شما انتقاد می کنم که این چه شیوه زندگی هستش. خودت به جهنم، تکلیف همسر و ۳ تا بچه ای که داری چی میشه و…
    حالا چون من تو خیلی از زمینه ها فهم کمتری از شما دارم، معنیش این هست که این انتقاد من شایسته توجه نیست؟ شما ممکنه هزار دلیل داشته باشی، اصلا بگی من عرض زندگی برام مهم تر از طول زندگی هستش که این هم نظر قابل توجهی هست. ولی واقعا انتقاد من اشتباه بوده و یه لحظه ارزش فکر کردن هم نداشته؟
    اصولا این تقسیم بندی هم به نظرم زیر سئوال هست (به جز در موارد خیلی مشخص و واضح که به ندرت پیش میاد) . چطور می شه با قاطعیت گفت که یه نفر از من بالاتر یا پایین تر هست. یا اینکه اصولا آدم الف در همه زمینه ها نسبت به آدم ب یا بالاتر هست یا پایینتر؟

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      فرید، مرسی که به تفصیل نظرت رو برام نوشتی. بیشتر سر بزن به اینجا.
      راجع به نظرت در خصوص اون تک‌جمله از محمدرضا، فارغ از اینکه نظر من و تو درباره این جمله چیه من یه چیزی در این مورد به ذهنم میرسه: اینکه هیچ وقت نباید یک تک‌جمله رو اینجوری بکشیم بیرون و در موردش قضاوت کنیم.
      من نه جایگاهش رو دارم و نه قراره که از این جمله محمدرضا دفاع کنم، اما فکر میکنم خیلی از حرفهای محمدرضا رو اگر از دل کل مدل ذهنیش (که به تفصیل توی این سالها معرفی کرده) بکشی بیرون و فقط همون تک‌جمله رو قضاوت کنی به نتایج خوبی نمیرسی و این کار بنظرم اصلا درست نیست. نه در مورد محمدرضا بلکه در مورد همه همینه. شما آیات قرآن رو هم یه تیکه‌اش رو بکشی بیرون داستان همینه. (طبیعیه که در مثل مناقشه نیست)
      خیلی از این حرف‌ها شان نزول داره اصطلاحا و اون رو باید درنظر گرفت حتما.
      مخلصم.

  6. سینا شهبازی

    امین جان
    چند روز پیش یه کامنت گذاشتم ولی مثل اینکه نیومده. یادم نیست دقیقاً چی بود ولی یادمه یه گیرِ الکی بهت داده بودم.
    فقط پیشنهاد می‌کنم اگر فرصتی بهت دست داد، این نوشته رو بخونی. البته احتمالاً خوندیش:
    https://goo.gl/6VAALR

    1. نویسنده
      پست
  7. یاور مشیرفر

    امین جان

    ما باید به صورت جدی در مورد یک واژه اساسا خلط معنی شده صحبت کنیم: “انتقاد”

    https://goo.gl/WzhJYZ
    البته که باید قبل از هر گونه نقدی به یاد بیاوریم که «انتقاد و مناظره» از دیدگاه اساتید و بزرگان حوزه تفکر «سی ویژگی» دارد و البته که از مهم ترین آفات متدولوژیک تفکر ایرانیان عدم نقد پذیری، آرمان گرایی، جزم اندیشی، مقدس شمردن باورها و تفکرات و اصل تخیلی بودن تفکر است.

    با داشتن همه این ویژگی ها شاید بد نباشد که بدانیم واژه «نقد سازنده» از بیخ و بن اشتباه و خلط مفهوم است و نقد اساسا «ساختن» و کمک کردن به بهتر شدن است و آنچه ما همواره انجامش میدهیم «اظهار نظر» است و نه «انتقاد».

    به زودی در این مورد خیلی مفصل می نویسم. تا آن زمان خیلی کوتاه دوست دارم بگویم در نقد باید هم به Context و هم به Content توجه کرد. شرایطی که آن محتوا در آن خلق شده است کمتر از خود محتوایی نیست که دارد به ما ارائه می شود. ظریف ترین نکته هم در نقد این است که منتقد حداقل با انتقاد شونده در یک Context و حوزه بسیار بسیار نزدیک، زندگی کرده باشد و فضایی را که آن محتوا از آن خلق می شود را لمس کرده باشد تا بتواند به تعریف واژه «انتقاد» “خوبی ها وبدی ها” را همزمان ببیند و برشمرد.

    با مهر
    یاور

    1. نویسنده
      پست
  8. فواد انصاری

    اینکه باید انتقاد پذیر باشیم حرف درستی است و البته باید تفکر انتقادی هم داشته باشیم تا دیگران را نقد کنیم. ولی بالاتر از این دو مورد زمانی است که شخصی از ما تعریف میکند و از ما چیزی میسازد که نیستیم . ما باید در جواب کامنت او بگوییم خیر شاید به نظر شما من آدم بی نقصی باشم ولی این فقط نظر شماست بفرمایید بخوانید این لیست اشتباهات و حماقت ها و ضعف های من است. ما باید جلوی کسی که به اشتباه و تنها با تکیه بر احساسات از ما تعریف میکند بگیریم باید در کنار نقاط قوت به ضعف هایمان نیز اشاره کنیم. مخاطبی که مرا اشتباهی و عوضی بگیرد و از من چیزی بسازد که نیستم نمیخواهم اصلا چیزی ندارم که برایش بنویسم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      به نکته خیلی خوبی اشاره کردی فواد، کسی که مارو بیش از آنچه هستیم بالا میبره، در افزایش درد ناشی از سقوطمون مقصره. البته که تقصیر اصلی از خودمونه…

    1. نویسنده
      پست
  9. مهران

    من هم اجازه می خوام نظرم رو اینجا اعلام کنم. من از اواخر ۹۳ که با روز نوشته‌ها آشنا شدم، همیشه یکی از جاهایی که احساس می کردم حرف‌های نگو، گفته می شه جنس مطالب واقعی تره، جایی بود که محمدرضا در پاسخ به کامنت فردی که مدل ذهنی شبیه محمدرضا یا متممی‌های امروز نداشت، کمی تند می شد و مطالبی رو می گفت که امکان نداشت به صورت عادی مطرح کنه.

    من اون سوال‌ها و جواب‌ها رو خیلی دوست‌ داشتم چراکه باعث می‌شد خیلی رک حرف‌ها زده بشه، سوال‌هایی که خیلی‌ها در ذهن داشتند ولی شاید جرئت پرسیدنش رو نداشتن، مطرح می‌شد که در نهایت با پاسخ محمدرضا، چیز‌های زیادی حداقل گیر من می آمد.

    اما با تغییر سیاست‌های کامنت گذاری و حذف غیرمتممی ‌ها و بالابردن حدنساب امتیاز برای درج کامنت، عملا این امکان از بین رفت. سوالاتی از جنس نقد و اون پاسخ ‌ها، دیگر مجالی برای بروز پیدا نکردند و میشه گفت زهر قسمت کامنت‌ها به کلی گرفته شد.

    البته مرادم این نیست که این تصمیم محمدرضا اشتباه بوده یا نه، که پاسخش رو می دونم و اصلا این موضوع به شخص و تصمیم ایشون ارتباطی نداره.

    چیزی که به نظرم میرسه اینه که این مدل که هیچ‌کس دیگری رو به چالش نکشه و همه به نوعی وانمود کنند که یک جور فکر می کنند و نیاز به نقد آرا و تفکرات یکدیگر نداریم، مشکله اصلی منه. انگار من به وبلاگ شما میام، می خونم، یا تشویق و به به می گم یا می گذرم تا نکنه این ارتباط بهم بخوره یا چیزی از این جنس.
    من به شخصه نقد و مخالفت رو خیلی سازنده می دونم، البته هر نقدی، درد هم به همراه خواهد داشت.

    من هم در همایش حضور داشتم. از بعضی ارائه‌ها زیاد لذت نبردم، و حتی به بعضی ها امتیاز زیر ۵ دادم. نسبت به تعداد سخنرانی ها هم نقد دارم. اما هرچه به اطرافم نگاه می کنم، بازخوردهای بعد از همایش همه سرشار از تعریف و تمجید از همه چیزه.

    عذر می خوام که وقتتون رو گرفتم. وقتی عنوان مطلب رو دیدم انگار حرف دل من رو زدید گفتم یکم غر بزنم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      مهران جان
      خوشحالم که اینجا رو مکان مناسبی برای ابراز غرهات دیدی. 😉
      امیدوارم باز هم به اینجا سر بزنی و هرجا لازم دونستی نظرت رو در مخالفت با حرفهای من مطرح کنی.
      مخلصم.

  10. محدثه صادقی

    سلام وقت بخیر

    سخن از نقد رانده شد ، دوست دارم گزیده کوتاه از کتاب “روش نقد ج۱/عین صاد ” را نقل کنم:

    “هنگامى که با عقیده خویش، با تعصب خویش، مکتبى را و شخصى را و عملى را #نقد مى ‏زنیم این مى ‏رساند که ما هنوز، خود به روشى نرسیده‏ ایم و متر ثابتى در دست نداریم. هنگامى که به آن معیارهاى ثابت رسیدیم، مى ‏توانیم به نقد و ارزیابى هر کس و هر عقیده و هر عمل دست بزنیم و خانه تکانى کنیم و خود را از زیر بار خاکروبه ‏هاى ذهنى آزاد سازیم و به طهارت و نزهتى برسیم که زمینه رستن و رویش (فلاح) ما باشد.”

    به نظرم نقد می تواند ما و دوستان مان را به سازندگی برساند. به شرط آن که چرایی و چگونی نقدکردن را یادگرفته باشیم.

    1. نویسنده
      پست
  11. مهدی

    سلام. یکی از مشخصات خاص و شاید مورد هدف آموزش های محمدرضا همین هست که کیفیت اونها در لایه های بعدیش ضعیف تر که نشده چه بسا بتونه قدرتمند‌تر هم ظاهر بشه. البته محمدرضا هنوز جوون و بسیار توانا هست و آرزو دارم سال‌ها بتونه خودش قدرتمند باقی بمونه. ولی بهرحال پایایی یک معلم در همین انتقال صحیح آموزش ها و آرمان‌هاش به نسل بعد از خودش هست.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      مهدی جان
      به بهانه کامنت تو خواستم این رو هم بگم که این چیزهایی که من در پاسخ به کامنت دوستان در مورد لایه ها و آموزش و این داستانها نوشتم، صرفا برداشتِ منه و احتمال اشتباه بودنشون هم وجود داره.

  12. وحید نصیری

    امین جان
    با توجه به شناختی که در این مدت از تو کسب کردم یکی از مفروضات اساسی من این بوده که همیشه قائل به وجود نگاه متفاوت یا مخالف و یا همون انتقاد هستی ، شاید وصف مشترک همه متممی ها پذیرفتن وجود مدل های ذهنی مختلف و تلاش برای کشف مدل و نگاههای مفید و نسبتا دقیقه ، اگر غیر از این باشه که دیگه چه جوری می خوایم دایره افکار و بینشمون رو گسترش بدیم. ( این جملات آخر چون نتیجه گیری و نگاه شخصی منه شاید غلط باشه )
    ممنون که فرض من رو یقین تبدیل کردی.
    اما اگر اجازه بدی از این پست و کامنتهای متعلق به اون سوء استفاده کنم و منم نگاهم رو در مورد گردهمایی متمم بگم.
    از نگاه من واقعا هنوز نمی شه در مورد متمم و آینده اون نگاه دقیقی داشت در نگاه من واقعا متمم چه در حوزه آموزش و توسعه مهارت های مدیریتی و چه در مهارتهای زندگی و توسعه فردی هنوز امیدوارانه و خوشبختانه تحولات بسیاری خواهد دید پس در نتیجه باید به هدف عالی و ارزشمند محمدرضا و تیم متمم احترام گذاشت که تلاش داشتند فرضتی رو برای متتمی ها فراهم کنن تا متممی ها جرات ارائه محتوا در یک عرصه جدید و جدی رو تجربه کنن در نتیجه همیشه در اولین تجربه ها به هر حال کمی ها وکاستی هایی وجود داره از نگاه من واقعا در گردهمایی های دوم به بعد باید منتظر اتفاقات جدی تر و نسبتا کامل تری در حوزه محتوا (‌روانشناسی ، مدیریت ، اقتصاد ، تکنولوژی ، حقوق (‌اصلا طعمی از سوء استفاده شخصی در این عنوان اخیر وجود نداره ها اصلا ) و…) باشیم.

    ممنون که پرچونگی و حرفهای غلط من رو می خونید !

  13. معصومه شیخ مرادی

    من در خفا دوستان را نقد می کنم. اما خوب واقعا آدم انتقادپذیر خیلی کم هست. و انگیزه آدم برای انتقادهای سازنده از بین می رود. البته من واقعا دوستانی را که برایم اهمیت ویژه ای دارند نقد می کنم چون نگران پیشرفت شان هستم و برایشان وقت می گذارم و درباره شان فکر می کنم. اگر یادت باشد تلفنی یکبار در مورد نوشته هایت نظرم را گفتم. خواستم بگم تو از آن ویژه هایی.
    ضمن اینکه باید بگویم خودم را هم بسیار بیرحمانه نقد می کنم.
    حسن ختام: راستش من به خاطر همان عبای شکلاتی اومدم این مطلب رو خوندم.

  14. سعیده

    درسته اینکه نباید بچه هایی که ارائه دادن رو مقایسه کرد با آقای شعبانعلی. من منظورم نحوه ی ارائه ی بچه ها نبود. ارائه ها واقعا خوب بود. مخصوصا ارائه ی خانم نیلوفر و سارا که خیلی خوب بود. ارائه ی آقای رحمت اله علامه که خیلی بامزه بود و بقیه ی دوستان هم همین طور. ارائه ی آقای شعبانعلی هم که از همه بهتر. اصلا خودم رو در حدی نمی دونم که بخوام ارائه ی دوستان رو نقد کنم. چون حتی من انقدری جرئت، توانایی، اطلاعات و استعداد ندارم که بخوام فکر کنم بتونم جلوی اون همه متممی ارائه بدم. این رو گفتم که جسارت نشه در حق دوستان. در واقع من که نمی تونم حالا بیام انتقادم کنم. فقط طولانی بودن ارائه ها بعضی وقتا خسته کننده میشد و اینکه محمدرضا شعبانعلی این فرصت رو برای شناسوندن بچه ها به یکدیگر فراهم کرده بود که خیلی هم خوب بود و کلا انقدری در زندگی ماها و خودم تاثیر داشته که هیچ جوره من سعیده نتونم جبرانش کنم و انتقاد هم خیلی سخت و هم خیلی خجالت آوره برای من.
    من یادم هست چند تا مطلب در روزنوشته ها هست در مورد انتقاد. یکی بود پیدا نکردم.
    http://mrshabanali.com/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%DB%8C%D8%A7%D8%AF-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DB%B1%D8%9F/
    http://mrshabanali.com/%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA-%D8%AA%D8%BA%DB%8C%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D9%86%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D9%87-%D8%A7%D9%85%D9%86-%D9%82%D8%B3%D9%85%D8%AA-%D8%AF%D9%88%D9%85/
    آقا شما خنگ نیستید. من خودمو معرفی نکردم. من از قزوین هستم 🙂

    1. نویسنده
      پست
  15. کبرا حسینی

    یکی از موارد نظرات متفاوت، تو گردهمایی برای من اتفاق افتاد. من گفتم اگر فرصتی پیش بیاد و بتونم با آقای شعبانعلی از نزدیک صحبت کنم حتماً بهشون میگم ایدهٔ دسترسی محدود به محتوا تو متمم، خیلی خوبه. یعنی با وجود این که حامی مالی متمم هستی، بازم تا فلان تمرین رو حل نکنی نمی‌تونی بری سراغ درس بعد. ولی یکی از متممی‌ها دقیقاً از همین محدودیت گله کرد. گفت به خاطر رشتهٔ دانشگاهیش، بیشتر این درس‌ها براش تکراریه و مایله سریع‌تر بره سراغ درس بعدی.

    1. نویسنده
      پست
  16. بابک یزدی

    امین‌جان نکته خوبی رو مطرح کردی.
    احساس من اینه که انتقاد احتمالاً اون وقتی اثربخش میشه که دو پیش‌نیاز «اعتماد» و «همدیگر را قبول داشتن» رو همراهش داشته باشه.
    یعنی تو به نیت من اعتماد داری و من رو به عنوان کسی که در این زمینه حداقلی از استانداردهات رو داره می‌پذیری. این سبب می‌شه که نه این که الزاماً انتقاد رو قبول کنی ولی براش زمانی بگذاری و اونو بسنجی.
    جالبیش اینجاست که دوستای متممی که می‌آن و وبلاگت رو می‌خونن با احتمال زیاد این دو پیش‌نیاز رو دارند و این جاست که این پستت خیلی «بامعنا» می‌شه.
    ***
    فقط یه اعتراف بکنم.
    من خودم شخصاً انتقاد مخصوصا از اونایی که بیشتر برام مهم‌ند سخته و درباره‌ش خیلی محتاط می‌شم. یه دلیلش هم اینه که دائما فکر می‌کنم جوانبی هست که شاید من ندیده باشم. این اتفاق درباره گردهمایی هم افتاد. یه چندتا نکته توی ذهنم درباره محتوای ارائه‌ها وجود داشت ولی جز یکی (اون هم نصف و نیمه) نتونستم خودم رو راضی کنم درباره‌ش بنویسم.
    هم به خاطر متهم شدن به « از دور دستی بر آتش داشتن» و هم به خاطر این که احساس می‌کردم زحمات شبانه‌روزی و فراوونی کشیده شده و شاید جاش نباشه مخصوصاً اگه این شائبه رو به وجود بیاره که اون همه نکات مثبت رو ندیدم.
    دلیل آخرش هم که همیشه همراهمه اینه که شاید نکاتی باشه که از دید من پنهان مونده و بهتره بیشتر فکر کنم.
    خلاصه که این طور امین‌.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      بابک جان، چقدر خوشحالم که نگفته تو آنچه در سر من بود رو میدونستی. همونطور که در پاسخ به کامنت سعیده گفتم همین پیش‌فرض راجع به خوانندگان اینجا رو در ذهن داشتم.
      راجع به گردهمایی و داستانهای مربوطه هم یه چیزایی توی همین کامنتها نوشتم، اما دوست دارم در این مورد با تو بشینیم و مفصل گپ بزنیم. امیدوارم به زودی این فرصت فراهم بشه.
      خلاصه که مخلصیم. 🙂

  17. علی کریمی

    سلام امین. من در رفتم 🙂

    برای زینب دستاویز: چند پیشنهاد در مورد وبلاگ نویسی:

    هیچ وقت نقد هیچ کسی را جدی نگیر. انتقادپذیری، ویژگی آدم‌های ضعیفی است که خودشان نمی‌توانند درست یا نادرست بودن کارشان را بفهمند.

    خوش‌بختانه من و تو، با رای کسی در جای فعلی خود قرار نگرفته‌ایم که در برابر نقد کسی، سر خم کنیم.

    “بگذار همیشه بزرگ‌ترین منتقدت خودت باشی”. چون هیچکس مثل تو، نمی‌داند که امروز کجایی و فردا می‌خواهی کجا باشی و بین امروز و فردایت، چقدر فاصله هست. اگر می‌خواهی خودت را نقد کنی، کارهای کسانی را ببین که در مسیر مد نظر تو، از تو جلوترند. شک نکن که ایرادها و ضعف‌ها، واضح و شفاف پیش چشمت نمایان خواهد شد.

    کسی اگر آن‌قدر از تو بالاتر باشد که در موضع نقد تو باشد، وقتش را برای تو تلف نخواهد کرد و اگر پایین‌تر از آن باشد، تو نباید وقتت را برای او تلف کنی.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      سلام بر مرد پلتفرم. آقا خیلی مخلصیم.
      علی جان، در پاسخ به کامنت سعیده یه چیزهایی گفتم که اگر اجازه بدی تکرارش نمیکنم.
      علی، اتفاقا موقع نوشتن این پست، یاد این مطلبی که از محمدرضا فرستادی هم بودم.
      یه نکته جالب دیگه هست که دوست داشتم بهت بگم. علی، من مطالبم رو از روزهای قبل مینوسم و تاریخشون رو برای روزهای بعد تنظیم میکنم تا چراغ اینجا حداقل روزی یه بار روشن بشه.
      برام جالب بود که من این مطلب رو پریروز نوشتم و دیدم که محمدرضا هم اون مطلب انتقاد رو نوشت، انگار این دغدغه بین همه ما هست در حال حاضر.
      خوشحالم از اینکه تو خواننده نوشته‌های منی. 🙂

  18. معصومه خزاعی

    امین عزیز
    احساس می کنم انتقادها می تواند به نوعی ما را به سمت تفکر واگرا سوق دهد و به این شکل تعامل مان واقعی تر شود. مگر نه این است که ما برای یادگیری و رشد و توسعه فردی و اجتماعی مان دور هم جمع شدیم. به قول تو تا زمانیکه صرفاً یکدیگر را تائید کنیم و اگر اختلاف نظر یا نقدی داشتیم سکوت کنیم، نمی توانیم گروه سازنده ای باشیم.
    امیدوارم بتوانیم برای رشد و اعتلای یکدیگر موثر واقع شویم.
    من هم اعلام آمادگی می کنم?

    1. نویسنده
      پست
  19. سعیده

    سلام. خوب نوشتید. چند روز پیش که همایش هم بود، وقتی تعارف ها و رفتارهای دوستانه ی دوستان رو میدیدم، پیش خودم می گفتم واقعا یعنی این طوری بود؟ یعنی همه چی راست بود؟ یعنی هیچ مشکلی نداشت؟ همه چیز خوب و عالی و همه مهربان و بهترین بودند؟ احساس کردم جوی که بوجود اومده فارغ از اینکه خیلی خوب و دوست داشتنی هست ولی یه عیبی داره، همین چیزی که شما بهش اشاره کردید. با یکی از دوستان هم صحبت می کردم همین نظر رو داشت. همه از همدیگه تعریف می کنند. یا مثلا در مورد همایش خوب، در کنار این که دیدن دوستان متممی از نزدیک خیلی خوب بود ولی نمیشه گفت همه چیز خوب بود و نقصی وجود نداشت. یکسری اشکالاتی داشت. از جمله اینکه بعضی ارائه ها طولانی بود. خودم که خیلی خسته بودم چون دیشبش نتونستم بودم خوب بخوابم و فکر می کنم خیلی ها که تهرانی نبودند این مشکل رو داشتند و حتی شاید تهرانی ها. حتی متوجه بودم افرادی که کنارم نشستن هم خوابشون گرفته بود. یا مثلا شاید بعضی احساسات غلو شده بود یا بعضی صحبت ها تعارف بود. فکر می کنم خیلی خوبه که به چالش کشیده بشیم. می دونم گاهی این به چالش کشیده شدن در مورد اعتقادات و باورهای عمیق ما سخت و غیر قابل تحمل باشه ولی خوب شاید لازم باشه البته نه از طرف هر فردی. حتی گفتن این که من با کسی مخالف هستم سخته واقعا. من خودم خیلی سخت می تونم از کسی انتقاد کنم از ترس اینکه ناراحت بشه.
    این چند روزه تعریف ها خیلی زیاد شده بود 🙂 فکر کنم چنین مطلبی لازم بود.
    البته هیچ کدوم از نقایص بالا باعث نمیشه که بگم همایش خوب نبود. واقعا خوب بود و ارزشش رو داشت که شرکت کنیم و دوباره اگر همایشی باشه و عمری باشه شرکت می کنم. هر چند این بار از طرف دوستی دعوت شده بودم و خود آقای شعبانعلی و دوستان اشاره کردند که ارائه ها هدف اصلی نیست و هدف اصلی همون دور هم جمع شدن بود. یکی از خوبی های همایش به جز اینکه دوستان رو از نزدیک دیدیم این بود که همه جور آدمی بود. یعنی افراد متفاوت با عقاید و در سن های متفاوتی بودند. این برای خودم جالب بود که آقای شعبانعلی تونسته افرادی با عقاید مختلف رو در کنار هم نگه داره و جمع کنه بدون اینکه جانبداری بخواد از طرف افراد صورت بگیره که هر کسی چنین توانایی نداره. مگر اینکه انقدری دسته بندی بین افراد صورت بگیره که افراد چند دسته بشند. همون چیزی که در اطراف خودمون کم نمی بینم.
    ببخشید زیاد نوشتم.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      سعیده عزیز
      “یا مثلا شاید بعضی احساسات غلو شده بود یا بعضی صحبت ها تعارف بود. فکر می کنم خیلی خوبه که به چالش کشیده بشیم. می دونم گاهی این به چالش کشیده شدن در مورد اعتقادات و باورهای عمیق ما سخت و غیر قابل تحمل باشه ولی خوب شاید لازم باشه البته نه از طرف هر فردی.”
      این بخش از حرفت رو خیلی دوست داشتم. میدونی سعیده، من این نعمت رو دارم که خواننده های اینجا بسیار فرهیخته هستند و انتقاد از جانب اونها واقعا شنیدن داره، والا همونطور که خودت هم میدونی آدم انتقادپذیر به اون معنی رایج در جامعه اصلا اصالت شخصیت نداره. من اگر قرار بود به اون معنیِ مصطلح انتقادپذیر باشم که الان نه این وبلاگ وجود داشت، نه جنس فعالیت من این چنین بود و نه…
      بنابراین این پیش‌فرض راجع به خوانندگان اینجا مطرح بوده موقع نوشتن این متن. این که از این.
      راجع به نحوه برگزاری گردهمایی، باید از یه خورده لایه های پایین تر شروع کنیم بنظرم. محمدرضا شعبانعلی استاد مسلم تفکر سیستمیه. داره ریشه ای کار میکنه. اون از “تلاش برای تبدیل کردن ایران به جای بهتری برای زندگی” لذت میبره. در این راه زیربنایی‌ترین کاری که میتونه انجام بده رو انجام میده. آموزش. حالا انرژی محدود خودش رو برای چه نوع آموزشی بذاره که استراتژیک عمل کرده باشه؟ اون یه لایه از آدمهای اهل کتاب و فکر رو جمع میکنه و بهشون آموزش میده. بعد خود این آدمها میرن و به لایه های بعدی آموزش میدن. این یعنی بهترین راه برای استفاده از منابع خودش، موافقی؟
      خب اگر این حرفها رو قبول کنیم، این “گردهمایی” علاوه بر “گردهم آوردن” بچه‌ها یه کاربری بسیار مهم دیگه هم داره، به این لایه آدمها میگه: “بابا، شما دانشش رو که دارید، اینم اجرای یه سمینار در عمل، بسم الله، برید آموزش بدید”
      سعیده، من به واسطه اینکه حوزه کاریم قراره همین آموزش باشه، این صنعت رو رصد کردم، آدمهای متممی هیچی از بقیه کاسبای این حوزه کم ندارن و چه بسا زیادتر هم دارن. پس اگر جرئت ارائه در اونها ایجاد بشه، دیگه همه‌چیش جوره. نه؟
      با این نگاه، بنظرم اینکه کیفیت ارائه‌ها رو با خود محمدرضا مقایسه کنیم، کار اشتباهی مرتکب شدیم، چون بچه‌ها اولین ارائه جدیشون بود و همین اولین هم از خیلی از فعالان این حوزه بهتر بود.
      حالا دیگه تو ببخشید که اینقدر طولانی شد.
      راستی سعیده دوست دارم خوانندگان اینجا رو به شهرشون هم بشناسم. احتمالا از خنگیه منه که یادم رفته، ببخشید. تو اهل کجایی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *