عکسها و خاطره ها: سربازی و دیگر هیچ!

هتل مدرس | سربازی

حدودا یک سال از این روزها گذشته. بیشتر از همه یاد یقلوی می‌افتم و لبخند بر لبانم می‌نشیند.

در این مدت دیدم چگونه سقف خواسته‌های آدمها تغییر میکند.

این سی و چند روز انگار در یک دنیای دیگر بودیم.

روزهای عجیبی بود. یادش بخیر.

دیدگاه ها

  1. محمدجواد بانشي

    امین جان با این عکس خاطرات منو زندی کرده
    با اینکه ۶ سال از اون روزا میگذره و من هیچوقت دوست نداشتم و ندارم خاطرات سربازی رو برا کسی بازگو کنم، چون فکر میکنم همون سی و اندی روززش هم واقعا عمر تلف کردنِ چه برسه به دو سال.
    با همه این نق زدنا توی دوران سربازی، بودن نقطه های روشنی که آدم دوسشون داره و اولین چیزی که با دیدن عکس برام تداعی شد بچه ها و اسایشگاه و اون دیوونه بازیاشون بود.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      واقعا به معنای واقعی وقت تلف کردنه. اصلا انگار یه سری آدم دور هم جمع شدن برای وقت تلف کردن.
      اما به قول تو همین بودن آدمها و اون با هم خندیدن ها از سختیش اندکی کم میکنه.
      سایتت که خالیه هنوز جواد، پس چرا نمی نویسی؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *