گفتگو با دوستان: درس خواندن به عنوانی ابزاری برای مهاجرت، تاثیرگذاری اساتید دانشگاه و احترام به دارندگان مدرک دانشگاهی

پیش‌نوشت

قبلا هم گفته‌ام، بنظرم کسی که در این شتابِ زندگی، وقت میگذارد و برای منِ وبلاگ‌نویس نظرش را مینویسد، لطف بزرگی کرده و دیدن نظرات خوانندگان اینجا، همیشه برایم بسیار خوشحال کننده بوده و هست.

در زیر مطلب “ادامه تحصیل بدهم یا نه؟ (۱): دکترا بخوانم؟” سعیده عزیز نظرش را به تفصیل مطرح کرده است. با توجه به حجم حرفهایی که در این مورد به ذهنم رسید ترجیح دادم آنها را به صورت یک پست مجزا اینجا بیاورم. البته تاخیر در نوشتن این مطلب را امیدوارم سعیده بر من ببخشد.

لازم است تاکید کنم که مطالبِ ادامه، از جنس گفتگوی دوستانه است و هیچ ادعای دیگری در موردشان وجود ندارد.

بابت آشفتگی مطلب عذر میخواهم، تلاشم را کردم که جمع و جورش کنم، شاید میشد با مرور چندباره بهترش هم کرد، ولی دیدم تاخیر بیشتر برای انتشار این مطلب جایز نیست.

نوشت

برایم نوشته‌ای:

“یک چیزی می خواستم در این رابطه بگم. این که دکتری گرفتن صرفا برای اینکه علاقه به کسب علم و دانش و جابجا کردن مرزهای دانش باشد نیست. گاهی دکتری گرفتن یا درس خواندن در هر مقطعی یک جور وسیله است. مثلا شما هم شاید خیلی از افرادی را بشناسید که اپلای می کنند و در مقاطع مختلفی در خارج از کشور تحصیل می کنند نه برای اینکه علم را دوست دارند، صرفا از آن به عنوان ابزاری مثلا برای مهاجرت استفاده می کنند یا وسیله ای برای کسب تجربه در خارج. به این دلیل که شاید بدست آوردن این موارد اگر از مسیر تحصیلی طی نشود سخت تر باشد. حالا اینکه این دید درست است یا نه را من هم نمی دانم. ادامه تحصیل در داخل کشور شاید این نگاه ابزاری که در مورد تحصیل در خارج از کشور هست را نداشته باشد ولی باز هم می شود ابزارگونه به آن نگاه کرد.

مثلا من اگر هیئت علمی دانشگاه شریف بشوم شاید بتوانم برای کشورم کاری را انجام دهم. یعنی قدرتی که از این مسیر بدست میاد، شاید از مسیرهای دیگه بدست نیاد. من اگر یک معلم معمولی در جای دور دستی باشم این قدرت را ندارم که کاری انجام بدهم یا مثلا حرفم آنچنان در افراد نفوذ داشته باشد. حتی شاید وقتی کسی بداند من دکتری دارم مثلا از فلان دانشگاه، حرفم نفوذ بیشتری داشته باشد. البته این ها را همه با شاید گفتم چون مطمئن نیستم و چون اعتقاد ندارم که تنها مسیر ادامه تحصیل است حتما. شاید ساده ترین مسیر این باشد.

حتی برای من که مدل ذهنی ام این طوری است که کسی که تحصیلات دانشگاهی دارد را با یک دید دیگری نگاه می کنم نسبت به کسی که این تحصیلات را دارد. خیلی وقت ها سعی کرده ام این طوری نباشم ولی هنوز نتوانستم این ذهنیت را در خودم عوض کنم که کسی که تحصیلاتی دارد حتما چنین و چنان نیست. فکر کنم مثل خودم کم نباشند. پس در این جامعه شاید شاید کسی بتواند هدف خود را این طوری با ابزاری مثل ادامه تحصیل بدست بیاره. البته بستگی به هدف داره.”

از نظر من حرفهایت سه موضوع اصلی داشت:

۱- دکتری گرفتن و ادامه تحصیل به عنوان ابزاری برای مهاجرت از کشور

۲- استفاده از ابزار “دکتر بودن” و “عضو هیئت علمی دانشگاه بودن” برای تاثیرگذاری بیشتر

۳- احترامی که مردم برای دارندگان مدرک دانشگاهی قائلند

به هر سه موضوع خواهم پرداخت.

۱- دکتری گرفتن و ادامه تحصیل به عنوان ابزاری برای مهاجرت از کشور

سعیده، همانطور که خودت هم گفته‌ای:

“مثلا شما هم شاید خیلی از افرادی را بشناسید که اپلای می کنند و در مقاطع مختلفی در خارج از کشور تحصیل می کنند نه برای اینکه علم را دوست دارند، صرفا از آن به عنوان ابزاری مثلا برای مهاجرت استفاده می کنند یا وسیله ای برای کسب تجربه در خارج.”

این حرفت را خیلی خوب می‌فهمم. دوستان زیادی داشته‌ام که هدفشان از ادامه تحصیل در خارج از ایران، صرفا تجربه زندگی در نقطه‌ای دیگر از دنیا بوده و چون این هدف، با این وسیله مهیا میشده، از آن برای رسیدن به مقصودشان استفاده کرده‌اند. راستش را بخواهی موقع نوشتن مطلب قبلی اصلا این دلیل برای ادامه تحصیل به ذهنم نرسید، والا حتما به آن اشاره میکردم.

دوست نزدیکی داشتم که بعد از یک سری داستانها، واقعا دیگر ایران برایش جای ماندن نبود، او اگر از ابزار ادامه تحصیل برای ترک وطن استفاده نمیکرد، قطعا کار اشتباهی کرده بود.

جدای از این دلیل سلبی، فکر میکنم دیدن نقاط دیگری از دنیا، میتواند در توسعه مدل ذهنی هم بسیار موثر باشد. بنظرم دیدن آدمهایی که به شیوه‌ای دیگر روز را شب میکنند درسهای زیادی برایمان خواهد داشت.

اما فارغ از این حرفها، فکر میکنم این تصمیم خیلی شخصی است، اگر دوستی از من بخواهد در مورد رفتن یا نرفتنش از کشور نظر بدهم، اول از همه مکتوب فکر کردن را پیشنهاد میکنم. بنظرم اگر با خودمان صادق بودیم و دیدیم رفتن بهتر از نرفتن است، نباید دقیقه‌ای هم شک کرد در رفتن. اینکه اینقدر راحت در مورد رفتن از ایران حرف میزنم، مربوط میشود به تجربه دیدن آن دوستانم که (حداقل در آن برهه) ایران برایشان جای ماندن نبود و باید میرفتند.

۲- استفاده از ابزار “دکتر بودن” و “عضو هیئت علمی دانشگاه بودن” برای تاثیرگذاری بیشتر

گفته‌ای:

“مثلا من اگر هیئت علمی دانشگاه شریف بشوم شاید بتوانم برای کشورم کاری را انجام دهم. یعنی قدرتی که از این مسیر بدست میاد، شاید از مسیرهای دیگه بدست نیاد. من اگر یک معلم معمولی در جای دور دستی باشم این قدرت را ندارم که کاری انجام بدهم یا مثلا حرفم آنچنان در افراد نفوذ داشته باشد. حتی شاید وقتی کسی بداند من دکتری دارم مثلا از فلان دانشگاه، حرفم نفوذ بیشتری داشته باشد.”

در این مورد چند مطلب به ذهنم میرسد:

اول

اولین موردی که بنظرم باید به آن توجه شود بهایی است که شما برای بدست آوردن آن موقعیت باید بدهی. حتی اگز از زمانی که صرف اخذ مدرک دکترا میشود، بگذریم. برای حفظ جایگاه استادی دانشگاهت باید هر ساله تعدادی مقاله ISI چاپ کنی. من به عنوان کسی که تجربه موفقی در این زمینه دارم باید عرض کنم بخش اعظمِ این مقالاتی که به اسم تولید علم به آن افتخار میشود، هیچ ارزشی برای کشور ایجاد نمیکند و معتقدم وقتی که برای تولید آنها صرف شده، خسرانی عظیم محسوب میشود.

بهرحال وقتی استاد دانشگاه شوی، بخشی از وقتت صرف مقاله‌بازی و کارهایی مشابه خواهد شد. کارهایی که به صرف استاد دانشگاه بودن محبوری انجام دهی، در حالی که تخصیص منابع برای آن کارها بهینه نیست. ممکنن است بگویی خب، آن کارها را هم برای حفظ آن جایگاه استادی درکنارش انجام میدهیم. در این مورد قبلا مطلبی نوشته‌ام:

لطفا معمولی نباشیم! (تخصیص “بهینه” منابع یا تخصیص “متعادل” منابع؟)

این یعنی حتی به فرض استفاده شما از این جایگاه برای انجام کارهای ارزش آفرین، شما بخش زیادی از وقتت را باید صرف کارهایی بکنی که اتفاقا در اکثر موارد در خلاف جهت منافع جامعه است. یعنی شما ماه به ماه حقوقت را از پول نفت دریافت میکنی و بخشی از این حقوق بابت تولید مقاله شما است و بنظرم این یعنی ضرر به جامعه.

حالا اگر به سراغ این موضوع برویم که آن مطالبی هم که به دانشجویان درس میدهی آیا بدرد آنها میخورد یا نه بحث دیگری باز میشود. قبلا در مورد عدم نیاز ما به این همه فارغ التحصیل دانشگاهی و عدم علاقه خودم به تدریس در دانشگاه نوشته‌ام و اگر اجازه بدهی تکرارش نکنم:

چرا ترجیح میدهم مدرس کنکور و استاد دانشگاه نباشم؟

دوم

بنظرم سطح تاثیرگذاری بر جامعه هم محلی از بحث است. احتمالا در مورد نمونه‌های موفق ترکِ تحصیل کرده‌ی خارجی شنیده‌ای (زاکربرگ و جابز و دیگران). اما اجازه بده من هم چند مثال از همین دانشگاه شریف که گفتی بزنم.

به گمانم امروز بیشتر برای دانشگاه شریف مایه مباهات است که عادل فردوسی پور و رضا امیرخانی و محمدرضا شعبانعلی در مقطعی از زندگی‌شان دانشجوی آن دانشگاه بوده‌‌اند و بنظرم این افراد نیازی ندارند که در رزومه کاری‌شان یادی از دانشجوی شریف بودن بکنند. هر سه این بزرگواران از قضا، راهی جز مسیری که در دانشگاه آغاز کرده بودند را ادامه داده‌اند و به تعبیر من تصمیم گرفتند کار نکنند.

این یعنی بنظرم برای تک ستاره شدن و تاثیرگذاری وسیعتر، اتفاقا استاد دانشگاه نشدن شانس موفقیت را بالاتر میبرد. تازه همه این حرفها بنظرم راجع به دانشگاه شریف و امیرکبیر و تهران و سایر دانشگاه‌های نامی کشور مطرح است والا احتمالا خودت هم فرض را بر تاثیرگذاری استاد یک واحد دورافتاده از فلان دانشگاه و کمک به “مدرک فروشی رسمی در آن مغازه‌ی مدرک‌فروشی” نمیگذاری.

چرا راه دور برویم، همین محمدرضا شعبانعلی خودمان میتوانست به سادگی استاد دانشگاه شریف باشد، اما نخواست که چنین شود. او متمم را راه انداخت، بنظرم به لحاظ وسعت و عمق تاثیرگذاری میزان تاثیر او در افزایش مهارت افراد در سرتاسر ایران اصلا قابل مقایسه نیست با میزان تاثیر احتمالی یک استاد دانشگاه شریف.

البته قطعا اساتید تاثیرگذاری هم هستند که از این قاعده میان‌مایگی مستثنی هستند و من از نزدیک تعدادی از آنها را می‌شناسم، اما حرف من در مورد استثناها نیست و در مورد روال معمول حرف میزنم.

سوم

بنظرم نباید نقطه مقابل استاد دانشگاه شریف شدن را “معلمی معمولی در جایی دوردست که کاری هم از او بر نمی‌آید” ببینی. امروزه به لطف اینترنت از هر کجای ایران میتوانی حرفت را به گوش مخاطبانت برسانی. نمیدانم ماجرای وبلاگ آن معلم بوشهری را شنیده‌ای یا نه. عبدالمحمد شعرانی به لطف وبلاگ نویسی کارهای بزرگی در یک مدرسه چند نفره در یکی از روستاهای بوشهر کرد.

اسم نمی‌برم، اما اگر یک نگاهی به دیگر فعالان آموزش غیردانشگاهی بیندازی آدمهای تاثیر گذارِ زیادی را میبینی که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشته‌اند، یا اصلا اسمی هم از دانشگاه محل تحصیلشان نمی‌برند. حالا این حوزه آموزش غیردانشگاهی بود، در سایر زمینه‌ها هم مطمئنم آدمهای زیادی هستند که در جایگاهی غیر از استادی دانشگاه تاثیرگذارند.

در مورد تعریف تاثیرگذاری و بلندپروازی ما برای تاثیر زیاد بر دیگران هم چیزهایی در ذهنم هست که شاید بعدا در موردش بیشتر نوشتم. علی الحساب این را بگویم که بعد از مدتی آدم متوجه میشود که شاید همان تاثیر ولو اندک بر نزدیکان یا همان در مدرسه‌ای دورافتاده تمام توانش باشد و البته قبل از هر چیز آدم باید بر خودش تاثیر بگذارد و خود را دریابد و …

چهارم

از عبارت ساده ترین مسیر استفاده کرده‌ای (“شاید ساده ترین مسیر این باشد.”)، من هم با تو هم‌نظرم. امروزه دکترا خواندن و استاد دانشگاه شدن بسیار ساده‌تر از محمدرضا شعبانعلی و رضا امیرخانی شدن است. حالا این دیگر تصمیم ماست که راه ساده‌تر را انتخاب کنیم و جواب وجدانمان را هم با توجیهاتی مثل “تاثیرگذاری یک نفر در جایگاه استاد دانشگاه” بدهیم یا که نه، مسیر سخت‌تر را برویم و البته ابهام موجود در مسیر را هم پذیرا باشیم.

فارغ از این حرفها، وقتی خودمان میدانیم که وقت گذاشتن به این شیوه برای یاد گرفتن مطالب دانشگاهی به هیچ وجه بهینه نیست چگونه با وجدان راحت همانها را تدریس کنیم و بابتش هم حقوق بگیریم. از طرفی بخش زیادی از مطالبی که به دانشجویان درس داده میشود در هیچ جای زندگی به کارشان نمی آید و از طرف دیگر هم با وجود آموزش‌های آنلاین، بخش زیادی از حرفهای بدردبخور را هم میشود با صرف وقت کمتر فراگرفت. حالا دیگر ما می‌مانیم و وجدانمان.

۳-احترامی که مردم برای مدارک دانشگاهی قائلند

گمان من این است که این  داستان هم در حال تغییر است.

زمانی خواهد رسید (و تا حدی رسیده) که دکترِ بیکارِ بی‌مهارت بیشتر مورد تمسخر خواهد گرفت تا مورد ستایش. اینکه چرا وقتی را که روی اخذ کاغذِ مدرک دکترا گذاشته را برای کسب مهارت و ارزش آفرینی صرف نکرده مورد شماتت جامعه خواهد بود. بهرحال اینکه شما به عنوان دکتراخوانده هیچ ارزشی نمیتوانی برای دیگران ایجاد کنی و صرفا بلدی مقاله بنویسی و همان مطالبی که خودت هم از آنها استفاده نکرده‌ای را به دیگران درس بدهی، بیشتر یک ننگ است تا یک وسیله برای کسب آبرو.

اگر هم امروز هنوز هستند کسانی که برای این بی‌مهارتی به صرف لقب استاد دانشگاه ارزش قائلند، روز به روز از تعدادشان کاسته خواهد  شد و این جریان خنده‌دار روز به روز ضعیف‌تر خواهد شد. در این مورد قبلا مطلبی نوشته‌ام:

ما مردمان خنده دار

بارها به یکی از آشنایان نزدیکم که خدمت خشکشویی لباسها را به مردم میدهد گفته‌ام که فعالیت او از بسیاری از اساتید دانشگاه باارزش‌تر است. چه آنکه او ارزشی برای مردم خلق میکند که مردم حاضرند از جیبشان برای آن مبلغی پرداخت کنند، اما بسیاری از اساتید دانشگاه با تولید زباله‌های بیشتر (بخش اعظم مقالات دانشگاهی) سهم بیشتری از پول نفت را طلب میکنند و این یعنی ضرر زدن به مردم.

تعداد کلمه‌های این پست از مرز دوهزارتا فراتر رفته و فکر کنم دیگر باید روده‌درازی را بس کنم. امیدوارم از اینکه وقت گذاشتید و این مطلب را خواندید احساس ناراحتی نکنید.

مطالب مرتبط

دانشگاه، مهندسین بیکار و چیزهای دیگر

چرا ترجیح میدهم مدرس کنکور و استاد دانشگاه نباشم؟

پزشکان، آینده و یک سری حرفها

آینده شغلی و بازار کار : ریاضی یا تجربی ؟ (ده نکته در مورد انتخاب رشته و حرفهای مرتبط)

دیدگاه ها

  1. بهروز کریمی

    به نظر من اگر بحث مدرک گرایی در جامعه وجود داشته باشد در هر پایه ای از تحصیل، هیچ ارزشی که برای جامعه خلق نمی کند، از ارزش های آن هم کم میکند. اما اگر برای موثر بودن با به قولی بیشتر از یک نفر بودن در جامعه تلاش کنیم، در هر جایگاه، پایه، سمت و… باشیم میتوانیم هم ارزشمند باشیم هم اینکه برای دیگران ارزش آفرین باشیم.

    1. جلال

      جالب اینجاست که تمامی دوستانی که اساتید و دانشگاه رو نقد میکنن خودشون حتی نحوه نقد کردن رو از اساتید دانشگاهی یاد گرفتن! و حتی محوه حرف زدن و این به اصطلاح روشنفکریشون رو مدیون دانشگاه اند.
      دوستان اگر دولت و مسولان، میلی به صنعتی شدن و استفاده از علم دانشگاه برای پیشرفت نداره به معنی بی اهمیت بودن دانشگاه نیست بلکه مشکل جای دیگست. الان فقط یک نهاد داره در برابر این هجم #پیشرفت_نکن مقاومت میکنه و اون هم دانشگاه هست. چرا نیمه پر لیوان رو نمیبینید. کسانی که تو صنعت دارن ارزش آفرینی میکنن این علم رو از چه نهادی کسب کردن؟ جامعه مدیون دانشگاهه. انصاف نیست که این تبلیغات منفی رو شما بپذیرید. شما میتونید ارزش آفرینی کنی. دانشگاه منعتون میکنه؟ دانشگاه داره کارش رو به درستی انجام میده. اگه شما علاقه ای ندارید به دانشگاه خب کسی اجباری نداره که وارد این محیط بشید.

  2. وحید قاسمی

    امین جان،
    چند نکته به نظرم میرسه که دوست داشتم برایت بنویسم.
    نکته اول و مهم اینکه فکر می کنم باید از دو زاویه به موضوع دکترا خواندن نگاه کنیم.
    زاویه اول به این صورت که مدل ذهنی حاکم بر جامعه ایران به مدرک گرایی سوق دارد و در سال های اخیر از مقاله نوشتن به عنوان ابزاری برای ارتقا شغلی یا پیدا کردن شغل استفاده کرده است. تبعات این نوع نگاه کم و بیش برای همه ما آشکار است.
    زاویه دوم هم دکترا گرفتن برای ورود به حوزه تحقیق است که در این کامنت من مورد تاکید است. این زاویه ای که از آن حرف می زنم بیشتر مدل ذهنی غالب در کشورهای پیشرفته تر و توسعه یافته تر است. حوزه تحقیق حوزه ارزشمندی در جامعه این کشورها محسوب می شود. به نظرم نگاه سلب داشتن به این موضوع با توجه به مدل ذهنی که برای ما در ایران شکل گرفته، مدل غیرمفیدی است. اگر در حوزه های توسعه مهارت متمم هم نگاهی بیاندازیم حوزه تحقیق یکی از پیچیده ترین و دشوارترین مهارت ها محسوب می شود که یک شخص برای داشتن این مهارت باید خرده مهارت های زیادی را به دست بیاورد. احساس می کنم تحقیق کردن در کل یک عشق است و واقعا برای کسی که علاقه ای به آن ندارد زجرآور است.
    اهمیت و اثرگذاری تحقیقات دانشگاهی در بسیاری از حوزه ها که در کشورهای پیشرفته (و حتی گاهی در خود ایران) انجام می گیرد انکارناپذیر است. به عنوان مثال خود محتوای تولید شده سایت متمم بر پایه تحقیقات معتبر “دانشگاهی” شکل گرفته و می گیرد. پس با این نگاه فکر نمی کنم نگاه صفر و یک داشتن به حوزه دکترا که دروازه ورود به حوزه تحقیقی مستقل است مفید باشد و بیشتر به نظرم خدشه دار شدن اعتبار این حوزه در ایران مثل خیلی از بخش های ارزشمند جامعه به خاطر سواستفاده افراد سودجو از عناوین دانشگاهی بوده است.

    نکته دیگر مقبولیت و محبوبیت داشتن و ارزش محسوب شدن دکترای دانشگاهی ، استاد و مدرس دانشگاه بودن و محقق بودن در کشورهای پیشرفته است. هنوز هم به نظرم این حوزه حتی در جامعه کشورهای توسعه یافته ارزش محسوب می شود و به عنوان یک شغل دارای کلاس بالا به آن نگریسته می شود. نقش محقق در جامعه به نظرم تا ابد ارزشمند خواهد بود چون خروجی آن از جنس “ارزش” است. شاید معیار اندازه گیری این ارزش متفاوت و تابعی از شرایط و فاکتورهای قالب مکان و زمان خود باشد.
    به نظرم فعالیت های دانشگاهی در مدل ذهنی ما بیشتر محدود به ایران بوده و به این خاطر سوگیری ذهنی در مورد فعالیت ها، مهارت ها و دانشی که در دانشگاه تولید می شود در ما به وجود آمده است. نگاهی به کامیونیتی های دانشگاه ها و رشته ها در حوزه بین المللی رقابت و کار سنگین دانشگاهیان برای تولید علم جدید را نشان می دهد.

    به عنوان تجربه شخصی در چند سالی که در دانشگاه های کشورهای خارج از ایران به منظور تحصیل بوده ام در بسیاری از موارد همسویی نیازهای جامعه و پاسخ های دانشگاه به این نیازه ها را کاملا حس کرده ام. در کشورهای توسعه یافته تر (حداقل محدود به تجربه خودم) در حقیقت دانشگاه در خدمت تولید علم برای نیاز به روز جامعه بوده و است و اکثر آنها در این مسیر گام برمی دارند و بطبع اعضای این دانشگاه هم در خدمت هدف دانشگاه هستند.

    نکته دیگر تاثیرگذاری است که اشاره کردی. این حرفت را قبول دارم که محمدرضا شعبانعلی شدن برای جامعه مفید است اما قرار نیست همه محمدرضا شعبانعلی شوند. محمدرضا شدن عشق میخواهد دانشگاهی اصیل بودن هم عشق می خواهد. به نظرم میتوان در دانشگاه بود، از مدل ذهنی محمدرضا شعبانعلی و محمدرضا شعبانعلی ها استفاده کرد بهره جست اما همچنان مفید هم بود و حس رضایت هم داشت. با توجه به مدل ذهنی من این بیشتر بسته به شخص و اهداف تعریف شده انسان ها دارد.بیشتر این را ازجنس تصمیم شخصی می بینم تا یک تئوری تعمیم داده شده برای همه افراد جامعه(یا تحصیل کرده ها).

    در مورد مقاله ISI هم مدل ذهنی من این است که با توجه به علمی بودن اغلب این نوع مقاله ها و ژورنال ها و استفاده کردن از روش های علمی اگر موضوعات این نوع مقالات در راستای نیاز جامعه باشد به نظرم محتوای تولید شده در این قالب هم محتوای ارزشمند و مفیدی محسوب می شود و مخاطبان خاص خودش را دارد. شاید خود تو هم در وبلاگ نویسی به طور مستقیم یا غیر مستقیم از این نوع محتوا بهره می گیری فقط شکل آن به نوعی متفاوت است و زیاد به طور روشن قابل درک نیست.
    پی نوشت: فکر می کنم ساده بودن مسیر هم تابعی از از شخصیت ها و اهداف هاست. شاید مسیری که برای تو ساده است برای کسی مثل من ساده نباشد و بالعکس.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      وحید جان
      مستدل و روان نوشتی و حقیقتا از خوندن نظرت حظ کردم.
      موارد بسیاری رو مطرح کردی که نوشتن در موردشون در توانِ الانِ من نیست، اما تا پیش از اونکه فرصتش فراهم بشه تا لذت نوشتن در گفتگو با تو رو ببرم، این رو بگم که بنظر من هم تفاوت محسوسی بین این دو “سیستم” (یعنی دانشگاه در ایران و کشورهای توسعه یافته) وجود داره و من هم فکر میکنم که وضعیت موجود نتیجه “طبیعی” وجود چنین سیستمی هست و اگر جز این میشد باید تعجب میکردیم.
      البته همونجور که توی نوشته اولم با این موضوه هم گفتم، تحقیق کردن و پیشبرد علم رو طبیعتا چیز بدی نمیدونم.
      پی نوشت:
      وحید، امیدوارم ۲۸ مرداد فرصتی باشه تا تو و سایر دوستان نادیده‌ی عزیزم رو از نزدیک ببینم. 🙂

  3. فاطمه غيثي

    سلام امین عزیز
    وای، همه‌ی حرفهایی که نوشتی، حرف دل منه.
    میخواستم این حرفا رو توی وبلاگم بنویسم (برای بعضی‌هاش پیش نویس هم نوشتم) ، الان که این مطلب رو خوندم دیگه نمی‌نویسم، کافیه بعد از یه توضیح کوتاه به نوشته‌های تو لینک بدم.
    در ارتباط با اشاره‌ای که به ارزش‌آفرینی کردی، من از خیلی وقت پیش (قبل از اینکه دکترا بخونم) این رو به اطرافیانم میگفتم که جایگاه کسی که سعی کرده و یه کسب و کاری راه انداخته خیلی بالاتر از فردی هست که به سمت تحصیلات آکادمیک رفته، بنظرم شخص اول حتی اگه شکست بخوره توانمندتره. شخص دوم صرفا در یک حاشیه‌ی امن قدم برداشته.

    1. نویسنده
      پست
  4. سعیده

    سلام. خیلی ممنون که وقت گذاشتید و نوشتید. در مورد هیئت علمی و تاثیرگذاری بیشتر می خواستم بگم که همون طور که خودتون هم اشاره کردید برخی از اساتید خوب و تاثیرگذار هستند در حالی که برخی به عنوان شغل و منبع درامد به استادی نگاه می کنند. من بیشتر منظورم همون استادهای تاثیرگذار بود. اعتراف می کنم من تو دوران تحصیلم از این استادها حتی یک نمونه هم نداشتم. طبق چیزی که شنیدم اون مطلب رو نوشتم. شاید برخی افراد مناسب ترین راه برای تاثیرگذاری رو همون استادی دانشگاه بدونند. شاید راه دیگه ای به نظرشون نرسه. مثلا همین آقای شعبانعلی که از شریف فارغ التحصیل شدند و استادی دانشگاه رو پیش نگرفتند این راه به نظرشون مناسب اومده و شاید به نظر من نوعی واقعا هیچ وقت نمی رسید که سبک زندگی مثل ایشون داشته باشم. اینو واقعا میگم من هیچ وقت تصور نمی کردم این سبک زندگی هم می تونه وجود داشته باشه.
    حالا از همه ی این موارد که بگذریم مگه همه ی آدم ها به فکر تاثیرگذاری هستند؟ فکر می کنم این طور نباشه. فکر می کنم بعضی از افراد صرفا دوست دارند خودشون زندگی خوبی داشته باشند. البته نمی تونم اینو انکار کنم که هر کسی زندگی خوب داشتن رو در یک چیزی می بینه یکی رو تاثیرگذاری در دنیای اطرافش، یکی در ثروت اندوزی. هیچ وقت نفهمیدم چرا آدم ها این طوری می شند ولی خوب هستند و فرق دارند. طرز فکرها فرق داره. نمی دونم چرا.

  5. مهشید

    سلام؛ همیشه از سوالاتم بود که مقاله و پایان نامه های دانشگاهی ما به چه کار آید؟ با ذوقی که به مدرسه و دانشگاه داشتم این تنفر امروزی واسم عجیبه، وقتی میتونی توی سایت edX و … بهترین دوره ها رو مجانی بگذرونی فقط برای تعامل اجتماعی و ورود به دنیای حرفه ای میشه روی دانشگاه های خوب حساب کرد بقیه هم که هیچ.
    البته استاد دانشگاه شدن هیچوقت به خاطر مزایاش از مد نمیفته فقط بیچاره کسایی که دکترا رو به این هوا می گیرن و نمیتونن استاد بشن. بابام همش میگه توی خوزستان کمبود استاد هست من اگه دکترا بگیرم حتما استاد خواهم شد، منم توی دلم میگم بلا نسبت شما احمق زیاده که مثه من پول ارشد آزاد و دکترا رو میدن اگه نسل جدید عقل و شعور بیشتری داشته باشند اون موقع ازدیاد استاد هم خواهیم داشت.

  6. معصومه خزاعی

    امین عزیز
    ممنونم از نوشته ی خوب و آموزنده ات. بسیار عالی و روان توصیف و تحلیل کردی. امیدوارم بیشتر بیاموزم و یاد بگیرم که در مسیر معمولی نبودن قدم بردارم. امیدوارم بتونیم برای دنیای اطرافمون موثر واقع بشیم.
    برقرار و پاینده باشی

    1. نویسنده
      پست
  7. وحید نصیری

    امین جان سلام
    بابت مطالب خوبی که نوشتی تشکر می کنم
    پ . ن :‌ احتمالا با تکرار کامنت گذاری پی ببری که مخاطب وبلاگت شده ام و گرچه نوشته هایت ارزش کامنت گذاشتن دارد ولی عدم کامنت گذاشتن برای تمامی مطالبت را دلیل بر عدم حضور نگیر چرا که ۱ : وقتی حرفی که از دلت برخاسته را ابزار منطق و عقلت می سنجی و می نویسی حرفت ، منطقی شیرین وخواندنی خواهدداشت ۲ : از اینکه هنوز به صرف یک وبلاگ، تحلیل گر بازار و کسب وکار نشده ای هم یعنی دافعه دیگران را نداری ۳: از نظر مدل ذهنی شباهتهایی داریم.
    حرف آخرم این است که شاید قبول داشته باشی که به این موضوع و موضوعات دیگری که می نویسی همچون بسیاری از مباحث هر روزه ی ما زمینیان ! می توان گاه رویکردهای متفاوت داشت و گاه رویکردهای واحد را با ادبیات متفاوت بیان کرد( نمونه اش همین وصال و فراق یار و معشوق که شاید شرحش با مرگ آخرین دلداده ها به پایان برسد.)پس ادامه همین مباحث را احتمال می دهم بنویسی و احتمالا من هم روزی روزگاری تجربه و نگاه خودم ( که البته چندان متفاوت از نگاه تو نیست را بنویسم )
    بسیار ممنون که کامنتم را خواندی

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      سلام وحیدجان.
      باعث افتخار منه که کامنتهای تو رو میبینم.
      وحید راستش اون سه مورد که نوشتی رو من خوب نفهمیدم. احتمالا بخاطر حال ناخوش جسمی منه، اگر صلاح دونستی بیشتر توضیح بده.
      باز هم بخاطر لطفت و اینکه وقت گذاشتی و نظرت رو به تفصیل برام نوشتی ازت ممنونم.

  8. علی رسولی

    امین جان چقدر خوب شد که این مطلب رو درباره ادامه تحصیل، دکتری گرفتن و هیئت علمی شدن نوشتی و فرصتی برای بحث و تبادل نظر فراهم کردی.
    من هم بعنوان کسی که بر سر این دو راهی قرار گرفته و بارها به آن فکر کرده و بعدها هم بارها با دیگران بر سر این موضوعات گفتگو کرده، می خواستم نظرم را بنویسم، اما دیدم که تو بسیاری از آنچه می خواستم بگویم را بیان کرده ای.
    تنها نکته ای که می توانم به این متن اضافه کنم، اینست که:
    وقتی که از تاثیرگذاری صحبت می کنیم و می گوییم که این هدف از طریق هیئت علمی شدن آسان تر محقق می شود، یک پیشفرض داریم. پیشفرض ما اینست که “ما انسان تاثیرگذاری هستیم (یا خواهیم بود)”.
    اما نباید از این نکته غافل شویم که اگر من چندین سال از عمرم را برای دکتری گرفتن و هیئت علمی شدن و انجام وظایف استادی صرف کنم، دیگر چه فرصتی برای توسعه مهارت ها و مدل ذهنی خودم و تبدیل شدن به یک انسان تاثیرگذار دارم؟
    کسی که می خواهد تبدیل به یک آدم تاثیرگذار و حرفه ای در کسب و کار شود باید هر روز دوازده ساعت از وقتش را به مدت ده سال صرف کار و حرفه خودش کند. کسی که می خواهد محقق برجسته و تاثیرگذاری شود، باید هر روز دوازده ساعت از وقتش را به مدت ده سال در آزمایشگاه ها و پژوهشکده ها و پای تحقیقاتش صرف کند. حال باید از خودمان بپرسیم که آیا این دو گزینه با همدیگر امکان پذیر هستند؟
    بله قطعا بسیاری از اساتید دانشگاه شریف بعد از سال ها توانسته اند هیئت علمی شوند و در کنار آن کسب و کارهای موفقی نیز داشته باشند. اما نباید خیل عظیم کسانی که بدلیل محدودیت ظرفیت دانشگاه در جذب اساتید، امکان استاد شدن ندارند را نادیده بگیریم. کسانی که باید سالها پژوهش کنند و مقاله بدهند تا بالاخره روزنه ای باز شود و بتوانند بعنوان استاد وارد دانشگاه شریف شوند. و تازه بعد از استاد شدن است که باید بین یک معلم خوب و تاثیرگذار بودن (معلمی که دانشجوها را می شناسد، رابطه خوبی با آن ها دارد، دانش خود و جزواتش را بروز می کند و با مهارت های آموزش دادن کاملا آشناست) یا یک بیزینس-من خوب و تاثیرگذار بودن انتخاب کنی.

    1. نویسنده
      پست
      امین آرامش

      علی جان همونطور که اشاره کردی تحلیل عرضه و تقاضای این شغل (استادی دانشگاه) داستان خاص خودش رو داره. بنظرم سمت عرضه خیلی بیشتر از سمت تقاضاست و ماجراهایی از این بابت داریم که امیدوارم به زودی یه پست مستقل در مورد بنویسم.
      فید وبلاگت رو توی اینوریدر دارم و پیگیر نوشته هات هستم…
      علی عزیز، کاش قسمت “درباره من” سایتت رو هم تکمیل کنی.

  9. محسن سعیدی پور

    امین جان سلام
    خیلی عالی بود.امیدوارم همونطور که یه روز تو این جامعه مهندس شدن و دکتر شدن مد شده بود،یه روز مهندس صنایع شدن و بعد مهندس کامپیوتر شدن مد شده بود و الان هم MBA گرفتن مد شده ،همونطور که یه روز ایزو گرفتن برای شرکتها مد شده بود ،یه روز هم به شیوه ای که تو مینویسی ،کار نکردن مد بشه.
    متشکرم

    1. نویسنده
      پست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *